• (1)تعریف: the condition of living or being by oneself; isolation. • مترادف: isolation, seclusion
• (2)تعریف: the quality of being remote from people or of being little frequented. • مترادف: loneliness
- the solitude of the deep forest
[ترجمه Sare] تنهایی عمیق در جنگل
|
[ترجمه گوگل] تنهایی جنگل عمیق [ترجمه ترگمان] تنهایی جنگل عمیق [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3)تعریف: a remote or quiet place. • مترادف: seclusion
جمله های نمونه
1. the solitude of a hermit
انزوای یک صومعه نشین
2. his longing for peace and solitude
آرزوی او برای آرامش و تنهایی
3. she resigned herself to a life of poverty and solitude
او خود را با زندگی در فقر و تنهایی آشتی داد.
4. Time orbit we just one solitude of the subway.
[ترجمه گوگل]ما فقط یک خلوت مترو به دور زمان می چرخیم [ترجمه ترگمان]زمان گردش ما فقط یه تنهایی از مترو فاصله داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He who has tasted the sweetness of solitude and tranquility becomes free from fear and free from sin.
[ترجمه گوگل]کسی که شیرینی خلوت و آرامش را چشیده از ترس و گناه بی نیاز می شود [ترجمه ترگمان]کسی که شیرینی تنهایی و آرامش را چشیده باشد، از ترس و رهایی از گناه آزاد می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Loving you is price of solitude.
[ترجمه نيلوفر] دوست داشتن تو به قیمت تنهایی است
|
[ترجمه گوگل]دوست داشتنت بهای تنهایی است [ترجمه ترگمان]دوست داشتن تو به تنهایی ارزش تنهائی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. After months of solitude at sea it felt strange to be in company.
[ترجمه مهدی صباغ] پس از چند ماه تنهایی در دریا احساس عجیبی نسبت به بودن در شرکت داشت
|
[ترجمه علی محمدیپناه] پس از چند ماه تنهایی روی دریا، همراهی دیگران حس عجیبی داشت.
|
[ترجمه گوگل]بعد از ماهها تنهایی در دریا، بودن در جمع احساس عجیبی میکرد [ترجمه ترگمان]پس از گذشت ماه ها تنهایی در دریا احساس عجیبی داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Solitude was no excuse for sloppiness.
[ترجمه گوگل]تنهایی بهانه ای برای شلختگی نبود [ترجمه ترگمان]تنهایی بهانه ای برای این کار نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Carl spent the morning in solitude.
[ترجمه گوگل]کارل صبح را در خلوت گذراند [ترجمه ترگمان] کارل \"صبح رو توی تنهایی سپری کرد\" [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The song is a paean to solitude and independence.
[ترجمه گوگل]ترانه پایایی به تنهایی و استقلال است [ترجمه ترگمان]این ترانه ستایش از تنهایی و استقلال است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. That week was an eternity of solitude and boredom.
[ترجمه گوگل]آن هفته یک ابدیت از تنهایی و کسالت بود [ترجمه ترگمان]این هفته ابدی و ملال آوری بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He shut himself away to pray in solitude.
[ترجمه گوگل]خودش را بست تا در خلوت نماز بخواند [ترجمه ترگمان]خود را در آغوش گرفت تا در تنهایی دعا کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The night regressed into utter silence and solitude.
[ترجمه گوگل]شب به سکوت و خلوت مطلق فرو رفت [ترجمه ترگمان]شب پس از بازگشت به سکوت و تنهایی بازگشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He enjoyed his moments of solitude before the pressures of the day began.
[ترجمه گوگل]او قبل از شروع فشارهای روز از لحظات تنهایی خود لذت می برد [ترجمه ترگمان]او از لحظات تنهایی خود پیش از شروع فشارهای روز لذت می برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• loneliness; remoteness, seclusion; lonely unfrequented place solitude is the state of being alone.
پیشنهاد کاربران
[NOUN] 🗣️[ساٰ "لِ" تود] اشاره دوستمون: تنهایی مثبت معنا میده ( یعنی خلوت گزینی ) نه تنهایی و انزوای منفی MEANING: 1 ) the situation of being alone, often by choice 💠 a life of solitude ... [مشاهده متن کامل]
💠 After months of solitude at sea it felt strange to be in company. 💠 It provides one with a chance to reflect on spiritual matters in solitude. 💠 He prefers the solitude of the country to the chaos of the city. 2 ) a lonely or uninhabited place ( such as a desert ) محل یا مکان دورافتاده
Solitude refers to the state of being alone or isolated from others. It can be a voluntary choice or a result of circumstances. تنها بودن یا جدا شدن از دیگران. تنهایی، عزلت، خلوت گزینی و. . . ... [مشاهده متن کامل]
این می تواند یک انتخاب داوطلبانه یا نتیجه شرایط باشد. ************************************************************************************************** مثال؛ For example, someone might seek solitude to find peace and quiet away from others. A person might say, “I enjoy spending my weekends in solitude, reading and reflecting. ” A book review might describe a character’s journey of self - discovery through solitude.
solitude ( n ) ( sɑləˌtud ) =the state of being alone, especially when you find this pleasant, synonym privacy, e. g. I returned to the solitude of my room.
عزلت نشینی
تنهایی مثبت معنا میده ( یعنی خلوت گزینی ) . نه تنهایی و انزوای منفی