صفت ( adjective )
مشتقات: solemnly (adv.), solemnness (n.)
مشتقات: solemnly (adv.), solemnness (n.)
• (1) تعریف: serious or grave in appearance, sound, or mood.
• مترادف: earnest, grave, serious, sober
• متضاد: amusing, jocular, lighthearted, uproarious
• مشابه: austere, gloomy, grim, pensive, reserved, somber, staid, stern, thoughtful, weighty
• مترادف: earnest, grave, serious, sober
• متضاد: amusing, jocular, lighthearted, uproarious
• مشابه: austere, gloomy, grim, pensive, reserved, somber, staid, stern, thoughtful, weighty
- He wore such a solemn expression that I feared what he had to say.
[ترجمه گوگل] او چنان قیافه ی موقرانه ای داشت که من از حرفی که داشت می ترسیدم
[ترجمه ترگمان] چنان قیافه جدی به خود گرفته بود که از آنچه می خواست بگوید می ترسیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چنان قیافه جدی به خود گرفته بود که از آنچه می خواست بگوید می ترسیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We were all in a solemn mood after we heard the news of the tragedy.
[ترجمه پویا شفیعی] بعد از شنیدن خبر فاجعه همه ما در حال و هوای رسمی بودیم.|
[ترجمه maryam] بعد از شنیدن خبرفاجعه ما همگی پکر شدیم.|
[ترجمه گوگل] بعد از شنیدن خبر فاجعه همه ما در حال و هوای رسمی بودیم[ترجمه ترگمان] بعد از شنیدن خبر فاجعه، همه ما سرحال بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our minister always speaks in solemn tones.
[ترجمه گوگل] وزیر ما همیشه با لحن های موقرانه صحبت می کند
[ترجمه ترگمان] وزیر ما همیشه با لحن جدی حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وزیر ما همیشه با لحن جدی حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A funeral is a solemn occasion.
[ترجمه maryam] مجلس ختم یک مراسم رسمی است.|
[ترجمه مصطفی امیرجانی] خاکسپاری یک رخداد حزن انگیز است|
[ترجمه گوگل] مراسم تشییع جنازه یک مراسم رسمی است[ترجمه ترگمان] مراسم تدفین بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: profound because of great seriousness or gravity, or because attended by high ceremony.
• مترادف: awful, ceremonial, formal, majestic
• متضاد: frivolous
• مشابه: ceremonious, dignified, grand, grave, imposing, impressive, moving, pompous, profound, serious, stately
• مترادف: awful, ceremonial, formal, majestic
• متضاد: frivolous
• مشابه: ceremonious, dignified, grand, grave, imposing, impressive, moving, pompous, profound, serious, stately
- The event was a solemn observance of the anniversary of the death of Martin Luther King, Jr.
[ترجمه گوگل] این مراسم به مناسبت سالگرد مرگ مارتین لوتر کینگ جونیور برگزار شد
[ترجمه ترگمان] مراسم بزرگداشت سالگرد مرگ مارتین لوتر کینگ پسر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مراسم بزرگداشت سالگرد مرگ مارتین لوتر کینگ پسر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The coronation was a solemn and splendid occasion.
[ترجمه گوگل] تاجگذاری یک مناسبت باشکوه و باشکوه بود
[ترجمه ترگمان] مراسم تاج گذاری بسیار باشکوه و باشکوه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مراسم تاج گذاری بسیار باشکوه و باشکوه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: deeply sincere, sometimes because religious in character.
• مترادف: earnest, heartfelt
• متضاد: insincere
• مشابه: fervent, genuine, grave, holy, reverential, sacred, serious, sincere, steadfast, true
• مترادف: earnest, heartfelt
• متضاد: insincere
• مشابه: fervent, genuine, grave, holy, reverential, sacred, serious, sincere, steadfast, true
- He gave her a solemn promise.
[ترجمه maryam] او ( فرد مذکر ) به خانم قول محکمی داد.|
[ترجمه گوگل] او به او قول جدی داد[ترجمه ترگمان] به او قول شرف داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید