فعل گذرا ( transitive verb )حالات: snitches, snitching, snitched
• : تعریف: (informal) to steal (small items of little value); pilfer.
- The children snitched some cookies.
[ترجمه يلدا] بچه ها چند تا کوکی کش رفتند
|
[ترجمه گوگل] بچه ها مقداری کلوچه قیچی کردند [ترجمه ترگمان] بچه ها چند تا شیرینی می خوردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. He didn't want to be a snitch, and besides, Kevin was his friend.
[ترجمه گوگل]او نمی خواست یک جادوگر باشد و علاوه بر این، کوین دوست او بود [ترجمه ترگمان]او نمی خواست که خبرچین باشد و از این گذشته، کوین دوست او بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. You little snitch! I'll never tell you anything again!
[ترجمه سلیمانی] ای خبرچین پست! دیگه هیچ چیز بهت نمیگم !
|
[ترجمه گوگل]ای دزد کوچولو! دیگه هیچوقت بهت چیزی نمیگم! [ترجمه ترگمان]! تو خبرچین فسقلی دیگر هرگز چیزی به تو نخواهم گفت! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Those who snitch can receive commendations and rewards of up to $ 500.
[ترجمه رضا] کسانی که خبرچینی برای ما کنند تا 500 دلارجایزه و پاداش دریافت خواهند کرد
|
[ترجمه گوگل]کسانی که خفا می کنند می توانند تا 500 دلار ستایش و پاداش دریافت کنند [ترجمه ترگمان]کسانی که گوی زرین را دریافت کنند، commendations و جایزه ۵۰۰ دلار را دریافت کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Promise you won't snitch?
[ترجمه فهیمه] قول بده به کسی چیزی نمی گی
|
[ترجمه گوگل]قول میدی که قیچی نکنی؟ [ترجمه ترگمان]قول میدی که خبرچین نخواهی شد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. They considered it a crime to snitch on one of their own group to the teacher.
[ترجمه گوگل]دزدیدن یکی از گروه خودشان نزد معلم را جرم می دانستند [ترجمه ترگمان]آن ها آن را به عنوان یک جنایت برای تبدیل شدن به یک نفر از گروه خود به سمت معلم در نظر گرفتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. If he needed a snitch, did he need to wait this long to get one?
[ترجمه گوگل]اگر او نیاز به یک اسنیچ داشت، آیا برای بدست آوردن آن نیاز به این مدت طولانی داشت؟ [ترجمه ترگمان]اگه اون به خبرچین نیاز داشت باید اینقدر صبر می کرد تا یکی بیاد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. After a snitch at the party released the photo, the press went wild with allegations.
[ترجمه گوگل]پس از اینکه یک دزدگیر در مهمانی این عکس را منتشر کرد، مطبوعات با اتهامات وحشیانه همراه شدند [ترجمه ترگمان]بعد از اینکه یک گوی طلایی در مهمانی منتشر شد، مطبوعات از اتهامات خارج شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Michael: Never snitch on a friend, KITT. Besides, he's right. It is my responsibility.
[ترجمه گوگل]مایکل: هیچ وقت به دوستت نیش نزن، کیت علاوه بر این، او حق دارد مسئولیت من است [ترجمه ترگمان]\"هیچ وقت با یکی از دوستاش بازی نمی کنه\" kitt به علاوه، حق با اونه مسئولیت من است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Lieutenant Colonel Frank Slade: But not a 6 snitch.
[ترجمه گوگل]سرهنگ سرهنگ فرانک اسلید: اما نه یک 6 اسنیچ [ترجمه ترگمان]\"سرهنگ سرهنگ\" فرانک اسلید - اما نه یه خبرچین معمولی - [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Colonel Slade: But not a snitch!
[ترجمه گوگل]کلنل اسلید: اما نه یک آدم کش! [ترجمه ترگمان]اما خبرچین نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I managed to snitch abdul abdullah's breakfast.
[ترجمه گوگل]من موفق شدم صبحانه عبدالعبدالله را قبضه کنم [ترجمه ترگمان]من breakfast s رو بلد بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. At the last moment, Harry caught the Snitch for 150 points.
[ترجمه گوگل]در آخرین لحظه، هری اسنیچ را برای 150 امتیاز گرفت [ترجمه ترگمان]هری در آخرین لحظه گوی زرین را برای ۱۵۰ امتیار گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (slang) informer, tattle-tale; thief, pilferer (slang) inform, tattle; pilfer, snatch, steal if you snitch or snitch on someone, you tell someone in authority that that person has done something naughty or wrong; an informal word, used showing disapproval.
پیشنهاد کاربران
تصحیح می کنم Snitches get stitches: خبرچینی عاقبت خوشی نداره
Snitches get snitches : if someone tells an authority figure ( like the police or a parent ) about something someone has done wrong, the person who reported it will have to face serious consequences. ضرب المثل : خبرچینی عاقبت خوشی نداره
لو دادن کسی برای اینکه برایش دردسر درست شود Somebody snitched on me
A snitch is someone who informs on or betrays others, often by revealing scandalous or incriminating information to authorities or other parties. کسی که دیگران را لو می دهد یا به دیگران خیانت می کند، اغلب با افشای اطلاعات مفتضحانه یا جرم زا به مقامات یا طرف های دیگر. ... [مشاهده متن کامل]
خبر چین/ خبرچینی کردن مثال؛ He’s a snitch. He told the police everything. In a discussion about loyalty, someone might say, “I would never snitch on my friends. ” A person might warn, “Watch out for him. He’s known to be a snitch. ”
برای بیادسپاری school snitch : خبرچین مدرسه
خبرچین، آنتن ( عامیانه )
آفتابه دزد😂
زیر آب زدن
آدم فروش _ خبر چین پلیس
آدم فروش
قاپ زدن، دله دزدی، خبرچینی پلیس را کردن، خبرکش
she snitches on me. اون زیراب من رو زد.
خبرچینی. دزدی
دزدیدن
زیر آب کسی رو زدن
Snitchخبر چینی کردن I'm never gonna snitchمن هرگزخبرچینی نخواهم کرد