snatch

/ˈsnætʃ//snætʃ/

معنی: ربایش، جزئی، قاپ زنی، ربودگی، ربودن، بردن، گرفتن، قاپیدن
معانی دیگر: قاپ زدن، در ربودن، به چنگ آوردن، هپرو کردن، (از فرصت استفاده کردن و) به دست آوردن، بهره مند شدن، چنگ اندازی، درربایی، مدت کوتاه، پاره، بریده، تکه، ذره، قطعه، (خودمانی) انسان دزدی کردن، آدم ربایی (رجوع شود به: kidnap)، (خودمانی - زننده) کس، فرج، نس، مقدار کم

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: snatches, snatching, snatched
• : تعریف: to seize or try to seize something, esp. with a quick or sudden movement (usu. fol. by at).
مترادف: clutch, grab
مشابه: grasp, pluck, seize, snap, yank

- The dog snatched at the food, but couldn't reach it.
[ترجمه گوگل] سگ غذا را قاپید، اما نتوانست به آن برسد
[ترجمه ترگمان] سگ غذا را برداشت، اما موفق نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to take quickly or suddenly; grab.
مترادف: grab, nab, pluck, seize, snap
مشابه: clutch, jerk, whip, wrest, yank

- He snatched the book from my hands.
[ترجمه گوگل] کتاب را از دستانم ربود
[ترجمه ترگمان] کتاب را از دستم قاپید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to take or get when the chance presents itself.
مترادف: nab
مشابه: catch, grab, liberate

- Let's snatch a few hours of sleep.
[ترجمه گوگل] بیا چند ساعت بخوابیم
[ترجمه ترگمان] بیا چند ساعتی بخوابیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: snatcher (n.)
(1) تعریف: the act or an instance of seizing something quickly.
مترادف: grab
مشابه: clutch, pluck, snap

- The snatch of his wallet had been so quick that he didn't realize till much later that it had been stolen.
[ترجمه گوگل] قاپیدن کیف پولش به قدری سریع بود که تا دیروقت متوجه سرقت آن نشد
[ترجمه ترگمان] کیف پولش چنان سریع بود که تا چندی بعد متوجه نشده بود که آن را دزدیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a short period, as of sleep.
مترادف: bit, spell

- With the new baby waking often, she found she could only sleep in snatches.
[ترجمه گوگل] با بیدار شدن نوزاد جدید، او متوجه شد که فقط می تواند در قاپ بخوابد
[ترجمه ترگمان] با این که بچه تازه از خواب بیدار شده بود، متوجه شد که فقط با snatches می تواند بخوابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a small amount or fragment; bit.
مترادف: bit, fragment, snippet
مشابه: catch

- We heard only snatches of the debate.
[ترجمه گوگل] ما از مناظره فقط گزیده ای شنیدیم
[ترجمه ترگمان] ما فقط قسمت هایی از بحث را شنیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (vulgar slang) the female genitals.
مترادف: cunt, pussy, twat

(5) تعریف: (slang) an act of kidnapping.
مترادف: abduction, kidnapping

- He was the one who planned the snatch.
[ترجمه گوگل] او بود که قاپ را طراحی کرد
[ترجمه ترگمان] اون کسی بود که نقشه دزدی رو برنامه ریزی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to snatch some rest while there is still time
تا وقت هست قدری استراحت کردن

2. to make a snatch at something
چیزی را قاپ زدن

3. She managed to snatch the gun from his hand.
[ترجمه گوگل]او موفق شد اسلحه را از دست او بگیرد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد تفنگ را از دستش بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The eagle swooped down to snatch a young rabbit.
[ترجمه گوگل]عقاب برای ربودن یک خرگوش جوان به پایین دوید
[ترجمه ترگمان]عقاب به سمت پایین شیرجه رفت تا یک خرگوش جوان را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Hey, you kids! Don't all snatch!
[ترجمه گوگل]هی بچه ها! آیا همه قاپ نیست!
[ترجمه ترگمان]! هی، بچه ها! !! !! !! !! !! !! !! !! !
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Perhaps you'll be able to snatch a couple of hours' sleep before dinner.
[ترجمه گوگل]شاید بتوانید چند ساعت قبل از شام بخوابید
[ترجمه ترگمان]شاید بتونی قبل از شام دو ساعت بخوابی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was humming a snatch of a song from "Cabaret".
[ترجمه گوگل]او داشت زمزمه ای از ترانه ای از «کاباره» را زمزمه می کرد
[ترجمه ترگمان]او در حال زمزمه یک ترانه از \"Cabaret\" بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I managed to snatch an hour's sleep on the train.
[ترجمه گوگل]من موفق شدم یک ساعت در قطار بخوابم
[ترجمه ترگمان]موفق شدم یک ساعت بخوابم و در قطار بخوابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You can even snatch a few hours off.
[ترجمه گوگل]حتی می توانید چند ساعت استراحت کنید
[ترجمه ترگمان] حتی میتونی چند ساعت هم مرخصی بگیری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I felt someone behind me make a snatch at my bag.
[ترجمه ن مودب] احساس کردم یکی پشت سرمیه چیزی داره از کیفم کش میره
|
[ترجمه گوگل]احساس کردم یکی از پشت سرم کیفم را قاپید
[ترجمه ترگمان]احساس کردم کسی پشت سرم است و کیف مرا قاپ می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The American came from behind to snatch victory by a mere eight seconds.
[ترجمه گوگل]این آمریکایی از پشت به میدان آمد تا تنها با 8 ثانیه پیروزی را از آن خود کند
[ترجمه ترگمان]آمریکایی ها از پشت سر رسیدند و تنها هشت ثانیه به پیروزی دست یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He strained every nerve to snatch victory from defeat.
[ترجمه گوگل]او برای ربودن پیروزی از شکست، هر اعصابی را تحت فشار قرار داد
[ترجمه ترگمان]او تمام اعصابش را به هم زد تا پیروزی را از شکست برهاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I managed to snatch an hour's sleep.
[ترجمه گوگل]من موفق شدم یک ساعت بخوابم
[ترجمه ترگمان]تونستم یک ساعت بخوابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The magazine was snatch from my hand before I could read it.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بتوانم آن را بخوانم مجله را از دستم ربودند
[ترجمه ترگمان]قبل از آنکه بتوانم آن را بخوانم مجله را از دستم قاپید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ربایش (اسم)
snatch, grab, abduction, kidnapping, abstraction, rapine, rapture, seizure, ravishment

جزئی (اسم)
snatch, trifler

قاپ زنی (اسم)
snatch

ربودگی (اسم)
snatch

ربودن (فعل)
abduct, hijack, snatch, rob, steal, grab, abstract, get, usurp, bag, ravish, hook, subduct, purloin, reave, shanghai, suck in

بردن (فعل)
snatch, remove, bear, abstract, take, win, take away, carry, convey, conduct, propel, lead, steer, pack, transport, drive, port

گرفتن (فعل)
snatch, grab, cease, take, receive, obtain, hold, assume, engage, capture, pickup, catch, kindle, gripe, nail, educe, detract, devest, enkindle, obturate, wed

قاپیدن (فعل)
snatch, grab, snap, swoop, grasp, seize, catch, ravish, raven, pinch, nab, nail, grab off

انگلیسی به انگلیسی

• grab, act of suddenly seizing something; bit, scrap, fragment; brief period of time, spell; kidnapping (slang)
attempt to seize; take abruptly, grab quickly; kidnap, abduct; seize an opportunity
if you snatch something, you take it or pull it away quickly.
if you snatch a small amount of time or an opportunity, you quickly make use of it.
if you snatch victory in a competition or election, you defeat your opponent or rival by a small amount or just before the end of the contest.
a snatch of a conversation or a song is a very small piece of it.

پیشنهاد کاربران

حرکت یک ضرب ( وزنه برداری )
۱. قاپیدن. قاپ زدن. بردن. ربودن ۲. به چنگ اوردن ۳. قاپ زنی. چنگ اندازی ۴. تکه. پاره. قطعه
مثال:
The lightning almost snatches away their sight,
نزدیک است صاعقه بینایی شان را ببرد.
�یَکَادُ الْبَرْقُ یَخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ�
Snatched : دلربا
My waist is way more snatched than yours
کمر من از تو خیلی دلرباتره
You know how hard it is to find a hot girl under 40 with money these days ?
می دونی چقدر سخته این روزها یه دختر پولدار سکسی زیر ۴۰ سال پیدا کنی ؟
I'm not gonna wait around and let some other opportunist snatch her up
من منتظر نمی مونم تا یه فرصت طلب اونو قاپ بزنه
بخشی از یک آهنگ یا سخن
دوستان با عرض معذرت معنی کلوچه خانم رو هم میده، البته خیلی عامیانه س
دوستان به این لغات توجه کنین:
۱. steal: دزدیدن معمولا بدون خشونت ( یه جورایی میشه گفت بلند کردن )
۲. snatch: قاپیدن ( مثلا موتوری میاد گوشیو رو هوا از دستتون میقاپه )
۳. mug: زورگیری کردن ( همون خفت گیری که معمولا خشونتم به همراه داره )
...
[مشاهده متن کامل]

۴. rob: سرقت پول یا اموال کردن ( مثلا به بانک دستبرد زدن که معمولا با خشونت همراهه )
۵. burglary: سرقت از خانه

قاپیدن
Grab
Kidnap
to take something or someone away by force
کسی یا چیزی را با توسل به زور دزدیدن
The six - year - old girl was snatched from a playground and her body was found two days later
She had her purse snatched ( = stolen ) while she was shopping
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/snatch?q=snatched
تکنیک اسنچ در وزنه برداری، حرکت اسنچ
اسلنگ و مودبانه تر واژن
In slang it means VAGINA
◀️The scent of her snatch elevated his heart rate
◀️ Oh ya, I recognize you. You're that guy who put his entire bald head in that chick's snatch. I see the rash has stuck around
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ My girl went crazy when I was eating her snatch
◀️ Her snatch looked like a beartrap, and it felt like one too
◀️ Your little sister has a really tight snatch
◀️ ? why does my snatch burn when i pee
🌠1. Noun - Slang term for the vagina
2. Verb - To steal ( see "boost" or "jack" )
3. Film - A 2000 crime film by British writer - director Guy Ritchie
4. Weightlifting - An Olympic weightlifting movement in which the weight is moved from the floor to a position over the head in one movement. Can be used as a noun or verb in this sense. There are variations, such as the hang snatch and the power snatch.
1. Your little sister has a really tight snatch.
2. I snatched a thousand - dollar necklace from this house on Fargo Street.
3. Snatch is a criminally - underrated movie.
4. Ivan can perform a 200 pound snatch very well.

مدت کوتاه
Sleep came to her in snatches
گفتگوی مختصر
sleep in snatches
تکه تکه خوابیدن
مدام از خواب پریدن
غنیمت گرفتن [از طریق راهزنی یا اسیر گیری]

The thief snatched her purse and ran.
به زور گرفتن, دزدیدن
taken quickly
حرکت یک ضرب در ورزش وزنه برداری
حرکت یک ضرب وزنه برداری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس