فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: snatches, snatching, snatched
حالات: snatches, snatching, snatched
• : تعریف: to seize or try to seize something, esp. with a quick or sudden movement (usu. fol. by at).
• مترادف: clutch, grab
• مشابه: grasp, pluck, seize, snap, yank
• مترادف: clutch, grab
• مشابه: grasp, pluck, seize, snap, yank
- The dog snatched at the food, but couldn't reach it.
[ترجمه گوگل] سگ غذا را قاپید، اما نتوانست به آن برسد
[ترجمه ترگمان] سگ غذا را برداشت، اما موفق نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سگ غذا را برداشت، اما موفق نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to take quickly or suddenly; grab.
• مترادف: grab, nab, pluck, seize, snap
• مشابه: clutch, jerk, whip, wrest, yank
• مترادف: grab, nab, pluck, seize, snap
• مشابه: clutch, jerk, whip, wrest, yank
- He snatched the book from my hands.
[ترجمه گوگل] کتاب را از دستانم ربود
[ترجمه ترگمان] کتاب را از دستم قاپید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کتاب را از دستم قاپید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to take or get when the chance presents itself.
• مترادف: nab
• مشابه: catch, grab, liberate
• مترادف: nab
• مشابه: catch, grab, liberate
- Let's snatch a few hours of sleep.
[ترجمه گوگل] بیا چند ساعت بخوابیم
[ترجمه ترگمان] بیا چند ساعتی بخوابیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیا چند ساعتی بخوابیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: snatcher (n.)
مشتقات: snatcher (n.)
• (1) تعریف: the act or an instance of seizing something quickly.
• مترادف: grab
• مشابه: clutch, pluck, snap
• مترادف: grab
• مشابه: clutch, pluck, snap
- The snatch of his wallet had been so quick that he didn't realize till much later that it had been stolen.
[ترجمه گوگل] قاپیدن کیف پولش به قدری سریع بود که تا دیروقت متوجه سرقت آن نشد
[ترجمه ترگمان] کیف پولش چنان سریع بود که تا چندی بعد متوجه نشده بود که آن را دزدیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کیف پولش چنان سریع بود که تا چندی بعد متوجه نشده بود که آن را دزدیده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a short period, as of sleep.
• مترادف: bit, spell
• مترادف: bit, spell
- With the new baby waking often, she found she could only sleep in snatches.
[ترجمه گوگل] با بیدار شدن نوزاد جدید، او متوجه شد که فقط می تواند در قاپ بخوابد
[ترجمه ترگمان] با این که بچه تازه از خواب بیدار شده بود، متوجه شد که فقط با snatches می تواند بخوابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] با این که بچه تازه از خواب بیدار شده بود، متوجه شد که فقط با snatches می تواند بخوابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a small amount or fragment; bit.
• مترادف: bit, fragment, snippet
• مشابه: catch
• مترادف: bit, fragment, snippet
• مشابه: catch
- We heard only snatches of the debate.
[ترجمه گوگل] ما از مناظره فقط گزیده ای شنیدیم
[ترجمه ترگمان] ما فقط قسمت هایی از بحث را شنیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما فقط قسمت هایی از بحث را شنیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (vulgar slang) the female genitals.
• مترادف: cunt, pussy, twat
• مترادف: cunt, pussy, twat
• (5) تعریف: (slang) an act of kidnapping.
• مترادف: abduction, kidnapping
• مترادف: abduction, kidnapping
- He was the one who planned the snatch.
[ترجمه گوگل] او بود که قاپ را طراحی کرد
[ترجمه ترگمان] اون کسی بود که نقشه دزدی رو برنامه ریزی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون کسی بود که نقشه دزدی رو برنامه ریزی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید