اسم ( noun )
• (1) تعریف: a sharp or jagged projection upon which something can be caught or torn.
• مترادف: jag
• مشابه: wrinkle
• مترادف: jag
• مشابه: wrinkle
- While scaling the wall, she caught her sweater on a snag of brick.
[ترجمه گوگل] در حالی که از دیوار بالا می رفت، ژاکتش را روی یک گیره آجری گرفت
[ترجمه ترگمان] در حالی که داشت از دیوار بالا می رفت، ژاکتش را روی یک مانع آجری دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در حالی که داشت از دیوار بالا می رفت، ژاکتش را روی یک مانع آجری دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a submerged tree, stump, branch, or root that hinders navigation.
• (3) تعریف: a hidden or unexpected problem or impediment; obstacle.
• مترادف: catch, complication, encumbrance, hang-up, hindrance, hitch
• مشابه: rub
• مترادف: catch, complication, encumbrance, hang-up, hindrance, hitch
• مشابه: rub
- We hit a snag that slowed our negotiations for a week.
[ترجمه حسین] با با یک مشکل روبرو شدیم که مذاکرات را به مدت یچ هفته کند ( طولانی ) کرد.|
[ترجمه گوگل] ما به مشکلی برخوردیم که مذاکرات ما را برای یک هفته کند کرد[ترجمه ترگمان] ما به یک مانع برخورد کردیم که مذاکرات ما را برای یک هفته کاهش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a tear, pull, or hole in a fabric, usu. caused by something sharp or jagged.
• مترادف: rent, run, tear
• مترادف: rent, run, tear
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: snags, snagging, snagged
حالات: snags, snagging, snagged
• (1) تعریف: to catch, impede, or tear on or as if on a snag.
• مترادف: hook, rip, tear
• مشابه: foul, impale, stick, transfix
• مترادف: hook, rip, tear
• مشابه: foul, impale, stick, transfix
- I snagged my wool jacket on a nail.
[ترجمه فاطمه عبدی] من ژاکت پشمیمو با یه میخ نخ کش کردم.|
[ترجمه گوگل] ژاکت پشمی ام را به میخ بستم[ترجمه ترگمان] من اون ژاکت پشمی رو از یه میخ برداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (informal) to catch or obtain quickly or without warning.
• مترادف: spear
• مشابه: grab, head off, intercept, waylay
• مترادف: spear
• مشابه: grab, head off, intercept, waylay
- She tried to snag the doctor before he left.
[ترجمه گوگل] او سعی کرد قبل از رفتن دکتر را به دام بیاندازد
[ترجمه ترگمان] سعی کرد قبل از رفتنش دکتر رو گیر بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سعی کرد قبل از رفتنش دکتر رو گیر بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We snagged a quick lunch.
[ترجمه گوگل] یک ناهار سریع خوردیم
[ترجمه ترگمان] ما یه ناهار سریع گیر آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما یه ناهار سریع گیر آوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: snaglike (adj.)
مشتقات: snaglike (adj.)
• : تعریف: to be caught or entangled by or as if by a snag.
• مترادف: catch, hitch, hook
• مشابه: foul, stick
• مترادف: catch, hitch, hook
• مشابه: foul, stick
- The kite string snagged on the tree top.
[ترجمه گوگل] ریسمان بادبادک به بالای درخت گیر کرد
[ترجمه ترگمان] نخ بادبادک بالای درخت گیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نخ بادبادک بالای درخت گیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید