smug

/ˈsməɡ//smʌɡ/

معنی: خود بین، از خود راضی، کوته نظر، ابرومند، تمیز کردن سر و صورت دادن به
معانی دیگر: (در اصل) خوش ظاهر، تر و تمیز، شیک

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: smugger, smuggest
مشتقات: smugly (adv.), smugness (n.)
• : تعریف: offensively confident of or satisfied with oneself; complacent.
مترادف: complacent, proud, self-satisfied
مشابه: cocky, conceited, haughty, lofty, priggish, self-important, superior

- He was smug about his recent successes.
[ترجمه امیرمحمد] او از موفقیت های اخیر خودش از خود راضی بود
|
[ترجمه گوگل] او نسبت به موفقیت های اخیر خود راضی بود
[ترجمه ترگمان] او از موفقیت های اخیر خود خشنود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. She was very smug and self-satisfied about getting the promotion.
[ترجمه گوگل]او از گرفتن ترفیع بسیار خود راضی و راضی بود
[ترجمه ترگمان]او خیلی ازخودراضی و ازخودراضی بود و از این که ترفیع گرفته بود راضی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. What are you looking so smug about?
[ترجمه گوگل]به چه چیزی انقدر از خود راضی نگاه می کنی؟
[ترجمه ترگمان]به چی اینقدر ازخودراضی نگاه می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Now don't get smug just because you've won a couple of games.
[ترجمه شادی شریفیان مهد] حالا فقط بخاطر اینکه دو تا بازی رو بردی، به خودت مغرور نشو.
|
[ترجمه گوگل]حالا فقط به این دلیل که در چند بازی پیروز شده اید از خود راضی نباشید
[ترجمه ترگمان]حالا از این به خاطر این که دوتا بازی بردی از خودراضی نشو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He tried hard not to smile in smug self-satisfaction.
[ترجمه گوگل]او به سختی سعی کرد با رضایت از خود لبخند نزند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد با رضایت از خود لبخند نزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I reckon she has good reason to feel smug.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او دلیل خوبی برای احساس خود راضی دارد
[ترجمه ترگمان]به نظر من اون دلایل خوبی برای احساس خودبینی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Take that smug look off your face before I slap you!
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بهت سیلی بزنم این نگاه از خود را از صورتت برداری!
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بهت سیلی بزنم اون قیافه ازخودراضی رو از رو صورتت بردار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. 'I knew I'd win,' she said with a smug smile.
[ترجمه گوگل]او با لبخندی از خود راضی گفت: "می دانستم که برنده خواهم شد "
[ترجمه ترگمان]با لبخندی ازخودراضی گفت: می دونستم که برنده میشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was so unbearably smug about winning.
[ترجمه گوگل]او به طور غیرقابل تحملی نسبت به برنده شدن خود راضی بود
[ترجمه ترگمان]او به طرز غیرقابل تحملی در مورد برنده شدن حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He's been unbearably smug since he gave up smoking.
[ترجمه گوگل]او از زمانی که سیگار را ترک کرد به طرز غیر قابل تحملی از خود راضی بود
[ترجمه ترگمان]از زمانی که سیگار را ترک کرده بود به طرز غیرقابل تحملی از خود بی خود شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was a hint of smug self-satisfaction in her voice.
[ترجمه گوگل]در صدایش رگه ای از رضایت از خود راضی بود
[ترجمه ترگمان]در صدایش احساس رضایت خاطر و رضایتی از خود نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He writes smug, sanctimonious waffle.
[ترجمه گوگل]او وافل از خود راضی و مقدس می نویسد
[ترجمه ترگمان]اون خودخواه و خرفت می نویسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We shouldn't, however, go home fulfilled, self-satisfied and smug.
[ترجمه گوگل]با این حال، ما نباید با رضایت، از خود راضی و راضی به خانه برویم
[ترجمه ترگمان]با این حال، ما نباید با موفقیت به خانه برگردیم، خود را ازخودراضی و ازخودراضی راضی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. At the risk of sounding smug, my ornamental kitchen garden gave me no such problems.
[ترجمه گوگل]با خطر از خود راضی به نظر رسیدن، باغ آشپزخانه زینتی من چنین مشکلی برایم ایجاد نکرد
[ترجمه ترگمان]با وجود ریسکی که به نظر می رسید، باغچه آراسته من هیچ مشکلی به من نداد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I used to be such a smug little prig.
[ترجمه گوگل]من قبلاً یک پریگ کوچک خود راضی بودم
[ترجمه ترگمان] من قبلا یه آدم ازخودراضی ازخودراضی بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Theirs was a correction of smug Victorian concepts, a crusade sprung from reactive energies.
[ترجمه گوگل]تصحیح آنها اصلاح مفاهیم رازآلود ویکتوریایی بود، جنگ صلیبی برخاسته از انرژی های واکنشی
[ترجمه ترگمان]آن ها عبارت بودند از اصلاح مفاهیم ازخودراضی دوره ویکتوریا که یک جنگ صلیبی از انرژی های واکنشی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خود بین (صفت)
presumptuous, vain, arrogant, egocentric, smug, assuming, bumptious, stuck-up

از خود راضی (صفت)
presumptuous, smug, assuming, bumptious, cocky, overbearing, complacent, presuming, self-complacent, self-satisfied, self-pleased

کوته نظر (صفت)
hidebound, smug, low-minded, myopic, parochial, shortsighted, small-minded

ابرومند (صفت)
honorable, responsible, smug, respectful, respectable, honourable

تمیز کردن سر و صورت دادن به (فعل)
smug

انگلیسی به انگلیسی

• self-satisfied, complacent, pleased with oneself, self-righteous
someone who is smug is very pleased with how good or clever they are; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

Superior, proud, confident
حق به جانب
Confident : با اعتماد بنفس
Hysterical : ناتوان در کنترل احساسات ( خشم، عصبانیت، خنده، . . . ) - هیستری*
Mischievous : موذی - شیطون - جلب - شر به پا کن - فتنه گرا یا آمیز
Smug : از خود راضی - خودشیفته ( اولی بهتره )
...
[مشاهده متن کامل]

Surprised : غافلگیر شده - پشم ریزون شده
Bored : بی حوصله و کسل
Shy : خجالتی
Ashamed : شرمسار - شرمنده - خجل - سرافکنده
Happy : خوشحال - مسرور - خرم - شادمان
Depressed : افسرده
Shocked : بهت زده - شوکه شده
Frustrated : کلافه
Hopeful : امیدوار
Proud : مفتخر - سربلند
Angry : عصبانی - خشمگین
Confused : گیج - هاج و واج - سردرگم
Suspicious : بدگمان - دارای سؤظن نسبت به بقیه
Indifferent : بی تفاوت
*هیستری واژه ای به معنای هیجان و احساسات غیرقابل کنترل هست

پر افاده
شیفته
to be smug about something = افاده فروختن
خودبین

بپرس