• : تعریف: offensively confident of or satisfied with oneself; complacent. • مترادف: complacent, proud, self-satisfied • مشابه: cocky, conceited, haughty, lofty, priggish, self-important, superior
- He was smug about his recent successes.
[ترجمه امیرمحمد] او از موفقیت های اخیر خودش از خود راضی بود
|
[ترجمه گوگل] او نسبت به موفقیت های اخیر خود راضی بود [ترجمه ترگمان] او از موفقیت های اخیر خود خشنود بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. She was very smug and self-satisfied about getting the promotion.
[ترجمه گوگل]او از گرفتن ترفیع بسیار خود راضی و راضی بود [ترجمه ترگمان]او خیلی ازخودراضی و ازخودراضی بود و از این که ترفیع گرفته بود راضی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. What are you looking so smug about?
[ترجمه گوگل]به چه چیزی انقدر از خود راضی نگاه می کنی؟ [ترجمه ترگمان]به چی اینقدر ازخودراضی نگاه می کنی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Now don't get smug just because you've won a couple of games.
[ترجمه شادی شریفیان مهد] حالا فقط بخاطر اینکه دو تا بازی رو بردی، به خودت مغرور نشو.
|
[ترجمه گوگل]حالا فقط به این دلیل که در چند بازی پیروز شده اید از خود راضی نباشید [ترجمه ترگمان]حالا از این به خاطر این که دوتا بازی بردی از خودراضی نشو [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He tried hard not to smile in smug self-satisfaction.
[ترجمه گوگل]او به سختی سعی کرد با رضایت از خود لبخند نزند [ترجمه ترگمان]سعی کرد با رضایت از خود لبخند نزند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I reckon she has good reason to feel smug.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او دلیل خوبی برای احساس خود راضی دارد [ترجمه ترگمان]به نظر من اون دلایل خوبی برای احساس خودبینی داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Take that smug look off your face before I slap you!
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه بهت سیلی بزنم این نگاه از خود را از صورتت برداری! [ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بهت سیلی بزنم اون قیافه ازخودراضی رو از رو صورتت بردار [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. 'I knew I'd win,' she said with a smug smile.
[ترجمه گوگل]او با لبخندی از خود راضی گفت: "می دانستم که برنده خواهم شد " [ترجمه ترگمان]با لبخندی ازخودراضی گفت: می دونستم که برنده میشم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He was so unbearably smug about winning.
[ترجمه گوگل]او به طور غیرقابل تحملی نسبت به برنده شدن خود راضی بود [ترجمه ترگمان]او به طرز غیرقابل تحملی در مورد برنده شدن حرف می زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He's been unbearably smug since he gave up smoking.
[ترجمه گوگل]او از زمانی که سیگار را ترک کرد به طرز غیر قابل تحملی از خود راضی بود [ترجمه ترگمان]از زمانی که سیگار را ترک کرده بود به طرز غیرقابل تحملی از خود بی خود شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. There was a hint of smug self-satisfaction in her voice.
[ترجمه گوگل]در صدایش رگه ای از رضایت از خود راضی بود [ترجمه ترگمان]در صدایش احساس رضایت خاطر و رضایتی از خود نشان می داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He writes smug, sanctimonious waffle.
[ترجمه گوگل]او وافل از خود راضی و مقدس می نویسد [ترجمه ترگمان]اون خودخواه و خرفت می نویسه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. We shouldn't, however, go home fulfilled, self-satisfied and smug.
[ترجمه گوگل]با این حال، ما نباید با رضایت، از خود راضی و راضی به خانه برویم [ترجمه ترگمان]با این حال، ما نباید با موفقیت به خانه برگردیم، خود را ازخودراضی و ازخودراضی راضی کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. At the risk of sounding smug, my ornamental kitchen garden gave me no such problems.
[ترجمه گوگل]با خطر از خود راضی به نظر رسیدن، باغ آشپزخانه زینتی من چنین مشکلی برایم ایجاد نکرد [ترجمه ترگمان]با وجود ریسکی که به نظر می رسید، باغچه آراسته من هیچ مشکلی به من نداد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I used to be such a smug little prig.
[ترجمه گوگل]من قبلاً یک پریگ کوچک خود راضی بودم [ترجمه ترگمان] من قبلا یه آدم ازخودراضی ازخودراضی بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Theirs was a correction of smug Victorian concepts, a crusade sprung from reactive energies.
[ترجمه گوگل]تصحیح آنها اصلاح مفاهیم رازآلود ویکتوریایی بود، جنگ صلیبی برخاسته از انرژی های واکنشی [ترجمه ترگمان]آن ها عبارت بودند از اصلاح مفاهیم ازخودراضی دوره ویکتوریا که یک جنگ صلیبی از انرژی های واکنشی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
خود بین (صفت)
presumptuous, vain, arrogant, egocentric, smug, assuming, bumptious, stuck-up
• self-satisfied, complacent, pleased with oneself, self-righteous someone who is smug is very pleased with how good or clever they are; used showing disapproval.
پیشنهاد کاربران
Superior, proud, confident
حق به جانب
Confident : با اعتماد بنفس Hysterical : ناتوان در کنترل احساسات ( خشم، عصبانیت، خنده، . . . ) - هیستری* Mischievous : موذی - شیطون - جلب - شر به پا کن - فتنه گرا یا آمیز Smug : از خود راضی - خودشیفته ( اولی بهتره ) ... [مشاهده متن کامل]
Surprised : غافلگیر شده - پشم ریزون شده Bored : بی حوصله و کسل Shy : خجالتی Ashamed : شرمسار - شرمنده - خجل - سرافکنده Happy : خوشحال - مسرور - خرم - شادمان Depressed : افسرده Shocked : بهت زده - شوکه شده Frustrated : کلافه Hopeful : امیدوار Proud : مفتخر - سربلند Angry : عصبانی - خشمگین Confused : گیج - هاج و واج - سردرگم Suspicious : بدگمان - دارای سؤظن نسبت به بقیه Indifferent : بی تفاوت *هیستری واژه ای به معنای هیجان و احساسات غیرقابل کنترل هست