smite

/smaɪt//smaɪt/

معنی: ضرب، کوبیدن، شکستن، شکست دادن، ذلیل کردن، کشتن، زدن
معانی دیگر: (به شدت) ضربه زدن، کوباندن، زدن و کشتن، تباه کردن، نابود کردن، درهم کوبیدن، مضمحل کردن، (معمولا با: with) تحت تاثیر قرار دادن، - زده کردن، عذاب دادن، خرد کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: smites, smiting, smitten, smote
(1) تعریف: to hit or strike with great force, esp. with or as if with the hand or a hand-held weapon.
مشابه: catch, chop, hit, knock, strike

- When challenged, a male gorilla may smite his chest.
[ترجمه گوگل] هنگامی که به چالش کشیده می شود، یک گوریل نر ممکن است به سینه او ضربه بزند
[ترجمه ترگمان] وقتی مبارزه رو شروع کنیم یه گوریل نر میتونه سینه اش رو از بین ببره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to attack, injure, or kill.

- They rose up and smote their enemies.
[ترجمه زینب سرآمد] آنها قیام کردند و دشمنانشان را در هم کوبیدند.
|
[ترجمه گوگل] قیام کردند و دشمنان خود را زدند
[ترجمه ترگمان] برخاستند و دشمنان خود را شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to issue (a blow, hit, or the like) by striking or driving forcefully.
مشابه: hit

- He prepared to smite a blow with his axe.
[ترجمه گوگل] او آماده شد تا با تبر خود ضربه ای وارد کند
[ترجمه ترگمان] آماده بود که با تبر ضربه ای به او بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to afflict with a sudden harmful or deadly effect.
مشابه: strike

- Thousands were smitten with smallpox.
[ترجمه گوگل] هزاران نفر مبتلا به آبله شدند
[ترجمه ترگمان] هزاران نفر از آبله کشته شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to create strong, sudden feelings in, esp. feelings of love (usu. used passively).

- He was hopelessly smitten with her after only two days.
[ترجمه فرناز] او تنها پس از دو روز ناامیدانه دلباخته او ( دختر ) شد
|
[ترجمه گوگل] او تنها پس از دو روز ناامیدانه با او هجوم آورد
[ترجمه ترگمان] پس از دو روز، نومیدانه به او ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: smiter (n.)
• : تعریف: to hit or strike; beat.
مشابه: chop, hit, strike

جمله های نمونه

1. smite hip and thigh
(شعر قدیم) حمله ی بی امان کردن،خرد و خمیر کردن

2. The sound smites upon the ear.
[ترجمه گوگل]صدا به گوش می خورد
[ترجمه ترگمان]صدا در گوش او فرو می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He smote his match to the ground with a left hook.
[ترجمه گوگل]او با قلاب چپ کبریت خود را به زمین کوبید
[ترجمه ترگمان]با یک قلاب چپ، کبریت خود را به زمین کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He smote the ball into the grandstand.
[ترجمه گوگل]او توپ را به جایگاه بزرگ کوبید
[ترجمه ترگمان]با ضربه ای توپ را به جایگاه تماشاچیان کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The story's about a man smitten with love for his wife's cousin.
[ترجمه گوگل]داستان درباره مردی است که از عشق به پسر عموی همسرش کتک خورده است
[ترجمه ترگمان]داستان درباره مردی است که عاشق پسر عموی زنش شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They were totally smitten with each other.
[ترجمه گوگل]آنها کاملاً با یکدیگر کتک خورده بودند
[ترجمه ترگمان] اونا کاملا تحت تاثیر قرار گرفتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The whole family were smitten with flu.
[ترجمه گوگل]تمام خانواده به آنفولانزا مبتلا شدند
[ترجمه ترگمان]تمام خانواده دچار سرماخوردگی می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was suddenly smitten with remorse.
[ترجمه گوگل]او ناگهان پشیمان شد
[ترجمه ترگمان]ناگهان دچار پشیمانی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. From the moment they met, he was completely smitten by her.
[ترجمه گوگل]از همان لحظه ای که آنها ملاقات کردند، او کاملاً تحت تأثیر او قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]از همان لحظه ای که یکدیگر را ملاقات کردند، کام لا تحت تاثیر او قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was so smitten by her that he promised to move to Argentina to be near her.
[ترجمه گوگل]او آنقدر تحت تأثیر او قرار گرفت که قول داد به آرژانتین برود تا نزدیک او باشد
[ترجمه ترگمان]چنان تحت تاثیر او قرار گرفته بود که قول داده بود به آرژانتین نزدیک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The car smote against a tree.
[ترجمه گوگل]ماشین به درخت برخورد کرد
[ترجمه ترگمان]اتومبیل به درختی برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was totally smitten with Steve.
[ترجمه گوگل]او کاملاً از استیو دلخور شده بود
[ترجمه ترگمان] اون کاملا عاشق \"استیو\" شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I met Janet yesterday, and I'm rather smitten with her.
[ترجمه گوگل]من دیروز با جانت آشنا شدم و از او ناراحتم
[ترجمه ترگمان]من دیروز جنت را ملاقات کردم، و تقریبا تحت تاثیر او قرار گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It didn't do a smite of good.
[ترجمه گوگل]کار خوبی نکرد
[ترجمه ترگمان]این کار به خیر و خوشی به پایان نمی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضرب (اسم)
chop, impact, strike, stroke, hit, bop, shock, beat, butt, drum, blow, impulse, multiplication, coining, bruise, fib, box, buffet, buff, punch, slash, smite, cob, coinage, stab, wham, ictus, sock

کوبیدن (فعل)
grind, stub, forge, beat, thrash, fustigate, mallet, ram, berry, knock, pummel, flail, drive, bruise, stave, hammer, frap, pash, smite, nail, pound, thresh, whang

شکستن (فعل)
fracture, chop, break, disobey, deflect, refract, shatter, stave, violate, cleave, fraction, nick, knap, pip, smite, crackle, infract

شکست دادن (فعل)
crush, smash, checkmate, floor, worst, drub, trounce, skunk, defeat, vanquish, outdo, smite

ذلیل کردن (فعل)
smite, oppress

کشتن (فعل)
benumb, amortize, destroy, dispatch, administer, administrate, kill, murder, assassinate, mortify, amortise, fordo, extinguish, rat, burke, butcher, smite, knock off, misdo

زدن (فعل)
cut off, cut, attain, get, strike, stroke, hit, play, touch, bop, lop, sound, haze, amputate, beat, slap, put on, tie, fly, clobber, slat, belt, whack, drub, mallet, chap, throb, imprint, knock, pummel, bruise, pulsate, spray, bunt, pop, frap, smite, nail, clout, poke, ding, shoot, pound, inject, lam, thwack, snip

انگلیسی به انگلیسی

• hit, strike; defeat; attack, destroy; afflict; affect strongly (as with guilt, remorse, etc.)
if you smite something, you hit it hard; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

"Smite" means to strike with a firm blow, often with a weapon or hand. It can also mean to afflict or attack.
It can symbolize a powerful or sudden action taken to defeat or punish someone.
وارد کردن ضربه ای محکم، اغلب با سلاح یا دست. همچنین می تواند به معنای آسیب رساندن یا حمله کردن باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

یک اقدام قدرتمند یا ناگهانی برای شکست دادن یا تنبیه کسی
مثال؛
The knight smote the dragon with his sword.
شوالیه با شمشیرش به اژدها ضربه زد.
The disease smote the village, causing many to fall ill.
بیماری به روستا حمله کرد و باعث بیمار شدن بسیاری شد.
In mythology, gods often smite their enemies with lightning bolts.
در اساطیر، خدایان اغلب دشمنان خود را با رعد و برق تنبیه می کنند.
مترادف: Strike, hit, attack
متضاد: Protect, guard, defend

ویران کردن
( با by ) تحت تاثیر قرار گرفتن، مجذوب شدن
all were smitten by her beauty
همه تحت تاثیر زیبایی او قرار گرفتند.

بپرس