فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: smites, smiting, smitten, smote
حالات: smites, smiting, smitten, smote
• (1) تعریف: to hit or strike with great force, esp. with or as if with the hand or a hand-held weapon.
• مشابه: catch, chop, hit, knock, strike
• مشابه: catch, chop, hit, knock, strike
- When challenged, a male gorilla may smite his chest.
[ترجمه گوگل] هنگامی که به چالش کشیده می شود، یک گوریل نر ممکن است به سینه او ضربه بزند
[ترجمه ترگمان] وقتی مبارزه رو شروع کنیم یه گوریل نر میتونه سینه اش رو از بین ببره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی مبارزه رو شروع کنیم یه گوریل نر میتونه سینه اش رو از بین ببره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to attack, injure, or kill.
- They rose up and smote their enemies.
[ترجمه زینب سرآمد] آنها قیام کردند و دشمنانشان را در هم کوبیدند.|
[ترجمه گوگل] قیام کردند و دشمنان خود را زدند[ترجمه ترگمان] برخاستند و دشمنان خود را شکست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to issue (a blow, hit, or the like) by striking or driving forcefully.
• مشابه: hit
• مشابه: hit
- He prepared to smite a blow with his axe.
[ترجمه گوگل] او آماده شد تا با تبر خود ضربه ای وارد کند
[ترجمه ترگمان] آماده بود که با تبر ضربه ای به او بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آماده بود که با تبر ضربه ای به او بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to afflict with a sudden harmful or deadly effect.
• مشابه: strike
• مشابه: strike
- Thousands were smitten with smallpox.
[ترجمه گوگل] هزاران نفر مبتلا به آبله شدند
[ترجمه ترگمان] هزاران نفر از آبله کشته شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هزاران نفر از آبله کشته شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to create strong, sudden feelings in, esp. feelings of love (usu. used passively).
- He was hopelessly smitten with her after only two days.
[ترجمه فرناز] او تنها پس از دو روز ناامیدانه دلباخته او ( دختر ) شد|
[ترجمه گوگل] او تنها پس از دو روز ناامیدانه با او هجوم آورد[ترجمه ترگمان] پس از دو روز، نومیدانه به او ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: smiter (n.)
مشتقات: smiter (n.)
• : تعریف: to hit or strike; beat.
• مشابه: chop, hit, strike
• مشابه: chop, hit, strike