smelly

/ˈsmeli//ˈsmeli/

معنی: بودار، متعفن، بد بو
معانی دیگر: گندیده، گندو، بوگندو، بوناک

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: smellier, smelliest
مشتقات: smelliness (n.)
• : تعریف: having a strong, unpleasant, or offensive odor; malodorous.
مترادف: foul, stinking, stinky
مشابه: disgusting, fetid, gamy, malodorous, mephitic, noisome, odorous, putrid, rank, reeking, rotten, strong

- Pick up your smelly socks and put them in the laundry basket.
[ترجمه tinabailari] جوراب های بودار و متعفنت را بردار و آنها را در سبد لباسشویی بگذار .
|
[ترجمه گوگل] جوراب های بدبو خود را بردارید و در سبد لباسشویی قرار دهید
[ترجمه ترگمان] جوراب های smelly را بردارید و آن ها را در سبد رخت شویی بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. smelly cheese
پنیر بدبو

2. smelly feet
پاهای بو گندو

3. the smelly and noisy exhalations of the locomotive
گازهای خروجی بدبو و پر سروصدای لوکوموتیو

4. The toilets in that restaurant were horribly smelly.
[ترجمه گوگل]توالت های آن رستوران به طرز وحشتناکی بو می داد
[ترجمه ترگمان]توالت ها در آن رستوران به طرز وحشتناکی بو برده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I was talking about people having smelly socks, and I'm afraid Mike took it personally.
[ترجمه گوگل]من درباره افرادی صحبت می کردم که جوراب های بدبو دارند، و می ترسم که مایک آن را شخصاً دریافت کند
[ترجمه ترگمان]داشتم راجع به مردمی حرف می زدم که جوراب بد داشتند و متاسفانه مایک شخصا آن را برداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It was a dirty, damp, smelly flat - the usual student squalor.
[ترجمه گوگل]این یک آپارتمان کثیف، نمناک و بدبو بود - افتضاح معمول دانشجویی
[ترجمه ترگمان]کثیف، مرطوب و متعفن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Smelly feet are definitely a turn - off as far as I'm concerned.
[ترجمه گوگل]تا آنجا که من نگران هستم، پاهای بدبو قطعا یک راه حل هستند
[ترجمه ترگمان]تا جایی که به من مربوط می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They too are given a special smelly identity, for their owners have scent glands in the soles of their feet.
[ترجمه گوگل]به آنها نیز هویت بدبویی داده شده است، زیرا صاحبان آنها غدد بویایی در کف پای خود دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها نیز به یک هویت بد بو کننده خاص داده می شوند، چون صاحبان آن ها دارای غدد بویایی در کف پا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I find it annoying when people eat smelly foods on public transport.
[ترجمه گوگل]وقتی مردم در وسایل نقلیه عمومی غذاهای بدبو می خورند برای من آزاردهنده است
[ترجمه ترگمان]من آن را آزار دهنده می یابم وقتی که مردم غذاهای بد بو را در حمل و نقل عمومی می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In her mind his smelly overalls and unshaven face had something to do with what she was about to see.
[ترجمه گوگل]در ذهن او لباس‌های بدبو و صورت نتراشیده‌اش با چیزی که می‌خواست ببیند ربطی داشت
[ترجمه ترگمان]چهره smelly و صورت نتراشیده او کاری را با آنچه در شرف دیدن بود انجام می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Faces contort and organs spurt out a smelly stain, a sticky betrayal.
[ترجمه گوگل]چهره‌ها در هم می‌پیچند و اندام‌ها لکه‌ای بدبو، خیانت چسبناکی بیرون می‌زند
[ترجمه ترگمان]چهره ها کج و معوج به نظر می رسند و اندام های متعفن، یک لکه متعفن، یک خیانت چسبناک، رشد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It makes me cringe into the smelly upholstery of his battered armchair.
[ترجمه گوگل]این باعث می‌شود در روکش‌های بدبو صندلی راحتی او بچشم
[ترجمه ترگمان]این باعث می شود که خودم را منقبض کنم و روی مبل راحتی battered تکیه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They were tatty and smelly and lethargic.
[ترجمه گوگل]آنها کثیف و بدبو و بی حال بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها tatty و بدبو و بی حال بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't leave your smelly sneakers lying around the living room.
[ترجمه گوگل]کفش های کتانی بدبو خود را در اتاق نشیمن نگذارید
[ترجمه ترگمان]اون کفش های بوگندو رو که اطراف اتاق نشیمن دراز کشیده بود ول نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بودار (صفت)
aromatic, redolent, odorous, smelly, odoriferous

متعفن (صفت)
fetid, odorous, smelly, rancid, stinking, putrid, fuggy, mephitic

بد بو (صفت)
fetid, sticky, unsavory, smelly, odoriferous, gamy, frowsy, reeky, noisome, stinking, funky, stinky, malodorous, frowzy, fuggy, gamey, mephitic

انگلیسی به انگلیسی

• stinky, giving off a foul odor
something that is smelly has an unpleasant smell.

پیشنهاد کاربران

بوینده
بوگندو - بدبو
Smelliest : بوگندو ترین
Skunk is a smelly animal
TOP 8 Smelliest Animals :
8. Vinegaroon
7. King Ratsnake
6. Striped Skunk
5. Southern Tamandua
4. Stink Badger
...
[مشاهده متن کامل]

3. Tasmanian Devil
2. ( Striped Polecat ( zorilla
1. Wolverine
Wolverine به ۲ تا چیز اشاره داره :
۱. موجود خیالی در فیلم ها که قدرت ماورایی داره ( وجود نداره )
۲. یه حیوون بدبو و گوزو ( وجود داره )
نکته : چهارتا اسم حیوون هستن که به همشون میگیم راسو
Skunk / Polecat / Weasel / Ferret
Skunk میشه راسو
ولی weasel با راسو فرق داده هرچند فوق العاده شبیه به هم هستند
Weasel و polecat هردو یکی هستن و با skunk فرق دارن
مثلا در لیست بالا و شماره دوی لیست ، اون موجود راسو نیست Weasel هست

بدبو

بپرس