smear

/ˈsmɪr//smɪə/

معنی: لکه، چرک، اغشتن، الودن، لکه دار کردن
معانی دیگر: (با چیز چرب یا چسبناک یا کثیف) پوشاندن، مالیدن، ملوث کردن، آغشتن، لکه انداختن، با خط بد نوشتن، خط انداختن، کثیف کردن، آلودن، (مجازی) بد نام کردن، هتک آبرو کردن، تهمت زدن، افترا بستن(به)، آغشتگی، (قلم خودنویس و غیره) جوهر پس دادن، رنگ پس دادن، (خودمانی) تار و مار کردن، شکست فاحش دادن، منکوب کردن، رسوا سازی، آبرو ریزی، بد نامی، رسوایی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: smears, smearing, smeared
(1) تعریف: to spread or apply (a sticky, oily, or greasy substance) on or over a surface.
مترادف: slap on, spread
مشابه: apply, daub, layer

- He smeared some butter on his cracker.
[ترجمه صبا سلگی] او مقداری کره بر روی بیسکوییت خود مالید
|
[ترجمه گوگل] کمی کره روی کراکرش زد
[ترجمه ترگمان] او مقداری کره را به بیسکوییت چسبانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to coat or spread with something sticky, greasy, or oily.
مترادف: coat, daub
مشابه: dope, grease

- She smeared the children's faces with suntan lotion.
[ترجمه گوگل] صورت بچه ها را با لوسیون ضد آفتاب آغشته کرد
[ترجمه ترگمان] صورت بچه ها را با کرم برنزه و کرم آغشته کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to dirty or stain by or as if by applying a sticky or greasy substance to.
مترادف: begrime, dirty, smudge, soil
مشابه: bedaub, daub, muck, stain

- He leaned over the table and smeared his tie with jam.
[ترجمه Saqar] روی میز خم شد و کرواتش مربایی شد
|
[ترجمه گوگل] روی میز خم شد و کراواتش را با مربا آغشته کرد
[ترجمه ترگمان] روی میز خم شد و کراواتش را با مربا آغشته کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to damage the reputation or name of, esp. by unsubstantiated claims.
مترادف: calumniate, defame, libel, slander
مشابه: defile, malign, spatter, stain, stigmatize, sully, vilify, wrong

- His opponent smeared him in his campaign advertising.
[ترجمه گوگل] رقیب او در تبلیغات کمپین خود او را لکه دار کرد
[ترجمه ترگمان] رقیب او در تبلیغات انتخاباتی اش او را آلوده کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: (slang) to defeat decisively; whip.
مترادف: clobber, cream, drub, massacre, shellac, thrash, trounce, whip, whomp
مشابه: beat, defeat, lather, lick, overwhelm, rout, skunk

- Nobody thought they could win, but they smeared 'em!
[ترجمه گوگل] هیچ کس فکر نمی کرد می توانند برنده شوند، اما آنها را لکه دار کردند!
[ترجمه ترگمان] هیچ کس فکر نمی کرد که آن ها بتوانند پیروز شوند، اما آن ها را smeared!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be or become spread or smudged on or over a surface.
مترادف: smudge
مشابه: daub, run, spread, stain

- She took a bite of the sandwich and her lipstick smeared.
[ترجمه گوگل] او یک گاز از ساندویچ گرفت و رژ لبش لکه دار شد
[ترجمه ترگمان] او تکه ای از ساندویچ و رژ لبش را خیس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: smearer (n.)
(1) تعریف: a mark or spot made by spreading a sticky or greasy substance over a surface; smudge.
مترادف: smirch, smudge, stain

- The glass still had a lipstick smear on it when it came out of the dishwasher.
[ترجمه گوگل] لیوان وقتی از ماشین ظرفشویی خارج شد هنوز یک رژ لب روی آن بود
[ترجمه ترگمان] وقتی از ماشین ظرف شویی می امد، شیشه هنوز روی آن اثر رژلب گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: something that is smeared on a surface, esp. a sample or preparation applied to a microscope slide for examination.

- The researcher examined the smear under the microscope.
[ترجمه گوگل] محقق اسمیر را زیر میکروسکوپ بررسی کرد
[ترجمه ترگمان] محقق لکه های زیر میکروسکوپ را بررسی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a usu. unfounded accusation or charge designed to damage someone's reputation; defamation.
مترادف: calumny, defamation, libel, slander, smirch, stain
مشابه: malediction, taint

- The story about him was just a smear but it did great damage to his reputation.
[ترجمه گوگل] داستان درباره او فقط یک تهمت بود اما به شهرت او لطمه بزرگی زد
[ترجمه ترگمان] داستان او فقط یک آزمایش بود، اما به شهرتش صدمه بزرگی وارد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his political opponents tried to smear him
مخالفان سیاسی او کوشیدند آبرویش را بریزند.

2. don't touch my glasses, you will smear them
دست به عینکم نزن،کثیف می شود.

3. Each new rumour added fresh impetus to the smear campaign.
[ترجمه گوگل]هر شایعه جدید انگیزه جدیدی به کمپین افشاگری اضافه می کرد
[ترجمه ترگمان]هر گونه شایعات تازه، انگیزه تازه ای برای کمپین لکه دار ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His fingers left a smear of sweat on the wall.
[ترجمه گوگل]از انگشتانش لکه عرق روی دیوار باقی ماند
[ترجمه ترگمان]انگشتانش قطرات عرق روی دیوار باقی مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It left a black smear on his arm.
[ترجمه گوگل]لکه سیاهی روی دستش باقی گذاشت
[ترجمه ترگمان]روی بازویش لکه سیاهی دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was a victim of a smear campaign.
[ترجمه گوگل]او قربانی یک کمپین توهین آمیز بود
[ترجمه ترگمان] اون یه قربانی of بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The newspapers ran a smear campaign against him.
[ترجمه گوگل]روزنامه ها یک کمپین توهین آمیز علیه او به راه انداختند
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها بر ضد او کمپین جمع کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There's a smear on your shirt.
[ترجمه گوگل]یک لکه روی پیراهن شما وجود دارد
[ترجمه ترگمان] یه لکه روی پیراهنت هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The story was an attempt to smear the party leader.
[ترجمه گوگل]این داستان تلاشی برای لکه دار کردن رهبر حزب بود
[ترجمه ترگمان]این داستان تلاشی برای لکه دار کردن رهبر حزب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The article cast a smear on the Minister for Health.
[ترجمه گوگل]این مقاله بر وزیر بهداشت لکه دار کرد
[ترجمه ترگمان]این مقاله لکه ننگی بر سلامتی وزیر بهداشت گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't smear the lens; I've just polished it.
[ترجمه گوگل]لنز را لکه دار نکنید؛ تازه پولیش کردم
[ترجمه ترگمان]عدسی را آزمایش نکن، من فقط آن را صیقل دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He puts all the accusations down to a smear campaign by his political opponents.
[ترجمه گوگل]او تمام اتهامات را در قالب یک کمپین بدنام کردن مخالفان سیاسی خود قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]او همه این اتهامات را به یک کمپین لکه دار از سوی مخالفان سیاسی متهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The words written by the pen smear easily.
[ترجمه گوگل]کلمات نوشته شده توسط قلم به راحتی لکه دار می شوند
[ترجمه ترگمان]کلماتی که قلم به سادگی نوشته شده بود به آسانی قابل تشخیص بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was a smear of gravy on his chin.
[ترجمه گوگل]روی چانه‌اش لکه‌ای از سس بود
[ترجمه ترگمان]روی چانه اش یک قطره آبگوشت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Smear a little olive oil over the inside of the salad bowl.
[ترجمه گوگل]داخل کاسه سالاد را کمی روغن زیتون بمالید
[ترجمه ترگمان]کمی روغن زیتون روی داخل کاسه سالاد رسم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لکه (اسم)
blotch, smut, spot, dot, glob, blur, mulct, smudge, freckle, taint, stain, smear, gall, blob, blot, nebula, pip, dirt, dapple, splotch, iron mold, smirch, smooch, soilure

چرک (اسم)
filth, impurity, slag, fester, smear, dirt, corruption, pus, lymph, pyorrhea, pyorrhoea, soilure

اغشتن (فعل)
imbrue, gaum, smear, welter, imbue, indoctrinate, inoculate, saturate

الودن (فعل)
imbrue, bedaub, spatter, besmear, contaminate, gaum, pollute, smear, tincture, maculate

لکه دار کردن (فعل)
distaste, foul, blame, blemish, slur, speck, soil, brand, denigrate, gaum, taint, stain, traduce, besmirch, tarnish, smear, calumniate, maculate, mottle, smirch, sully, smutch, stigmatize, stipple

تخصصی

[کامپیوتر] آلودن - ابزاری ویرایشگر در اکثر برنامه های نقاشی . با این ابزار می توان رنگ را از یک ناحیه به ناحیه ی دیگر برد. به طوری که گویی انگشت خود را به عکس گچی مالیده اند. این ابزار با رنگهایی کار می کند که از قبل در تصویر بوده اند . بر خلاف smudge که رنگهای مرکب اتفاقی را به تصویر اضافه می کند.
[برق و الکترونیک] لک شدن اشکال در تصویر تلویزیونی که سبب می شود اجسام در راستای افقی کشیده تر از مرزهای عادی خود به صورت تیره شده یا لکه دار ظاهر شوند . یک دلیل آن تضعیف بیش از حد بسامد های تصویر بالا درگیرنده تلویزیونی است .

انگلیسی به انگلیسی

• smudge, spot, stain; slander, libel, slur; material smeared on a slide for microscopic examination (medicine)
spread something across or over a surface; slander, defame; stain, soil, dirty; smudge, blur; defeat (slang)
a smear is a dirty or greasy mark caused by something rubbing against a surface.
to smear something means to make dirty or greasy marks on it.
if you smear a surface with a substance or smear the substance onto the surface, you spread a layer of the substance over the surface.
a smear is also an unpleasant and untrue rumour or accusation that is intended to damage someone's reputation.
a smear test or a smear is a medical test in which a small sample of fluid from a woman's cervix is taken to test for cancer or other diseases.

پیشنهاد کاربران

پاشیدن
برای آرایش makeup اگر استفاده شود، حالتی است که مواد آرایشی در هم مالیده شده و در چهره پخش شده اند.
اگر مفید بود لطفا لایک کنید 🙏🏼💙
✔️هتک آبرو کردن، تهمت زدن، افترا بستن ( به )
The campaign against the UN’s human rights official on Palestine
. . .
Smear campaign⭐’ to silence⭐
Hundreds of civil society organisations, academics, jurists and politicians have come to Albanese’s defence
...
[مشاهده متن کامل]

. . .
On April 26, Amnesty International Italy released a letter in support of the UN human rights official, which included dozens of Italian rights groups, MPs, jurists and academics as signatories
. . .
An earlier statement in support of Albanese in January 2023 included 116 human rights groups, civil society organisations, and academic institutions from all over the world
Aljazeera. com@

[باکتری شناسی] لام آغشته شده
[باکتری شناسی] نمونه ( نمونه ای از مواد که به صورت نازک روی لام میکروسکوپ پخش می شود تا بررسی شود، معمولاً برای تشخیص پزشکی )
smear ( پزشکی )
واژه مصوب: گستره 3
تعریف: نمونه‏ای از بافت یا مادۀ دیگر که از بخشی از بدن برداشته و روی تیغۀ ریزبین/ میکروسکوپ برای بررسی گسترده شود
( نمایشگر، تصویر ) : تار و دو لایه شدن
لکه دار کردن ، هتک آبرو کردن
مالیده شدن، لکه افتادن روی
پخش شدن ( رنگ . خون . . . . )
پخش کردن
مالیدن ( مثلا مالیدن کره و . . . )
در biology , به مفهموم " آلودگی"
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس