فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: smears, smearing, smeared
حالات: smears, smearing, smeared
• (1) تعریف: to spread or apply (a sticky, oily, or greasy substance) on or over a surface.
• مترادف: slap on, spread
• مشابه: apply, daub, layer
• مترادف: slap on, spread
• مشابه: apply, daub, layer
- He smeared some butter on his cracker.
[ترجمه صبا سلگی] او مقداری کره بر روی بیسکوییت خود مالید|
[ترجمه گوگل] کمی کره روی کراکرش زد[ترجمه ترگمان] او مقداری کره را به بیسکوییت چسبانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to coat or spread with something sticky, greasy, or oily.
• مترادف: coat, daub
• مشابه: dope, grease
• مترادف: coat, daub
• مشابه: dope, grease
- She smeared the children's faces with suntan lotion.
[ترجمه گوگل] صورت بچه ها را با لوسیون ضد آفتاب آغشته کرد
[ترجمه ترگمان] صورت بچه ها را با کرم برنزه و کرم آغشته کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صورت بچه ها را با کرم برنزه و کرم آغشته کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to dirty or stain by or as if by applying a sticky or greasy substance to.
• مترادف: begrime, dirty, smudge, soil
• مشابه: bedaub, daub, muck, stain
• مترادف: begrime, dirty, smudge, soil
• مشابه: bedaub, daub, muck, stain
- He leaned over the table and smeared his tie with jam.
[ترجمه Saqar] روی میز خم شد و کرواتش مربایی شد|
[ترجمه گوگل] روی میز خم شد و کراواتش را با مربا آغشته کرد[ترجمه ترگمان] روی میز خم شد و کراواتش را با مربا آغشته کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to damage the reputation or name of, esp. by unsubstantiated claims.
• مترادف: calumniate, defame, libel, slander
• مشابه: defile, malign, spatter, stain, stigmatize, sully, vilify, wrong
• مترادف: calumniate, defame, libel, slander
• مشابه: defile, malign, spatter, stain, stigmatize, sully, vilify, wrong
- His opponent smeared him in his campaign advertising.
[ترجمه گوگل] رقیب او در تبلیغات کمپین خود او را لکه دار کرد
[ترجمه ترگمان] رقیب او در تبلیغات انتخاباتی اش او را آلوده کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رقیب او در تبلیغات انتخاباتی اش او را آلوده کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: (slang) to defeat decisively; whip.
• مترادف: clobber, cream, drub, massacre, shellac, thrash, trounce, whip, whomp
• مشابه: beat, defeat, lather, lick, overwhelm, rout, skunk
• مترادف: clobber, cream, drub, massacre, shellac, thrash, trounce, whip, whomp
• مشابه: beat, defeat, lather, lick, overwhelm, rout, skunk
- Nobody thought they could win, but they smeared 'em!
[ترجمه گوگل] هیچ کس فکر نمی کرد می توانند برنده شوند، اما آنها را لکه دار کردند!
[ترجمه ترگمان] هیچ کس فکر نمی کرد که آن ها بتوانند پیروز شوند، اما آن ها را smeared!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هیچ کس فکر نمی کرد که آن ها بتوانند پیروز شوند، اما آن ها را smeared!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be or become spread or smudged on or over a surface.
• مترادف: smudge
• مشابه: daub, run, spread, stain
• مترادف: smudge
• مشابه: daub, run, spread, stain
- She took a bite of the sandwich and her lipstick smeared.
[ترجمه گوگل] او یک گاز از ساندویچ گرفت و رژ لبش لکه دار شد
[ترجمه ترگمان] او تکه ای از ساندویچ و رژ لبش را خیس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او تکه ای از ساندویچ و رژ لبش را خیس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: smearer (n.)
مشتقات: smearer (n.)
• (1) تعریف: a mark or spot made by spreading a sticky or greasy substance over a surface; smudge.
• مترادف: smirch, smudge, stain
• مترادف: smirch, smudge, stain
- The glass still had a lipstick smear on it when it came out of the dishwasher.
[ترجمه گوگل] لیوان وقتی از ماشین ظرفشویی خارج شد هنوز یک رژ لب روی آن بود
[ترجمه ترگمان] وقتی از ماشین ظرف شویی می امد، شیشه هنوز روی آن اثر رژلب گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی از ماشین ظرف شویی می امد، شیشه هنوز روی آن اثر رژلب گذاشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: something that is smeared on a surface, esp. a sample or preparation applied to a microscope slide for examination.
- The researcher examined the smear under the microscope.
[ترجمه گوگل] محقق اسمیر را زیر میکروسکوپ بررسی کرد
[ترجمه ترگمان] محقق لکه های زیر میکروسکوپ را بررسی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] محقق لکه های زیر میکروسکوپ را بررسی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a usu. unfounded accusation or charge designed to damage someone's reputation; defamation.
• مترادف: calumny, defamation, libel, slander, smirch, stain
• مشابه: malediction, taint
• مترادف: calumny, defamation, libel, slander, smirch, stain
• مشابه: malediction, taint
- The story about him was just a smear but it did great damage to his reputation.
[ترجمه گوگل] داستان درباره او فقط یک تهمت بود اما به شهرت او لطمه بزرگی زد
[ترجمه ترگمان] داستان او فقط یک آزمایش بود، اما به شهرتش صدمه بزرگی وارد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] داستان او فقط یک آزمایش بود، اما به شهرتش صدمه بزرگی وارد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید