slump

/sˈləmp//slʌmp/

معنی: ریزش، مقدار زیاد، افت، رکود، زمین باتلاقی، کاهش فعالیت، دوره رخوت، یکباره فرو ریختن، یکباره پایین امدن یا افتادن، سقوط کردن
معانی دیگر: (ناگهان و محکم) افتادن، فرو افتادن، (فعالیت یا قیمت و غیره - ناگهان) کساد شدن، نزول کردن، افت کردن، کسادی، کاهش، رکود اقتصادی، شل و ول ایستادن یا راه رفتن، قوز کردن، خمیده شدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: slumps, slumping, slumped
(1) تعریف: to sink down or fall with all one's weight.
مترادف: collapse, drop, plop, sink
مشابه: fall, sag, tumble

- She slumped into the hammock.
[ترجمه گوگل] او به داخل بانوج افتاد
[ترجمه ترگمان] او خودش را روی ننو انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to let one's body droop or sag; slouch.
مترادف: bow, droop, slouch
مشابه: hunch, sag, stoop

(3) تعریف: to deteriorate or fall off, esp. quickly.
مترادف: plummet, sag, slide
متضاد: boom, rally
مشابه: decline, decrease, deteriorate, diminish, drop, drop off, dwindle, fall, fall off, sink, slip

- Sales have slumped since the market crash.
[ترجمه گوگل] فروش از زمان سقوط بازار کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان] فروش از زمان سقوط بازار کاهش پیدا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His enthusiasm slumped when his team lost again.
[ترجمه گوگل] وقتی تیمش دوباره شکست خورد، شور و شوق او کاهش یافت
[ترجمه ترگمان] شور و شوق او وقتی دوباره شکست خورد که تیمش دوباره ناپدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: slumping (adj.)
(1) تعریف: a sudden sinking or reduction, as in health, productivity, business activity, or interest.
مترادف: collapse, plunge, slide
متضاد: boom, rally, rise, upturn
مشابه: sag

(2) تعریف: a slouching or drooping posture.
مترادف: slouch, stoop

(3) تعریف: of a sports team or player, a long period of losing or playing poorly.

جمله های نمونه

1. a worldwide slump in the sale of computers
کاهش فروش کامپیوتر در سرتاسر جهان

2. his company smashed up during the slump
در دوران کسادی شرکت او دچار ورشکستگی شد.

3. The economy is in a slump.
[ترجمه گوگل]اقتصاد در رکود است
[ترجمه ترگمان]اقتصاد در حالت رکود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. What caused the price of irons to slump?
[ترجمه zahra] چی چیزی باعث افت قیمت آهن شد؟
|
[ترجمه گوگل]علت افت قیمت آهن آلات چیست؟
[ترجمه ترگمان]چه چیزی باعث سقوط irons شده؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The toy industry is in a slump.
[ترجمه گوگل]صنعت اسباب بازی در رکود است
[ترجمه ترگمان]صنعت اسباب بازی در حالت رکود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Goodyear could be vulnerable in a prolonged economic slump.
[ترجمه گوگل]گودیر ممکن است در یک رکود اقتصادی طولانی مدت آسیب پذیر باشد
[ترجمه ترگمان]Goodyear می تواند در رکود اقتصادی طولانی مدت آسیب پذیر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This is the worst slump in property prices since the 1980s.
[ترجمه گوگل]این بدترین افت قیمت ملک از دهه 1980 تاکنون است
[ترجمه ترگمان]این بدترین رکود در قیمت املاک از دهه ۱۹۸۰ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If prices slump further, the farmers will starve.
[ترجمه گوگل]اگر قیمت ها بیشتر کاهش یابد، کشاورزان از گرسنگی خواهند مرد
[ترجمه ترگمان]اگر قیمت ها بیشتر کاهش یابد، کشاورزان از گرسنگی تلف خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Sit up straight. Don't slump !
[ترجمه Rezakm] صاف بشین . قوز نکن
|
[ترجمه گوگل]صاف بشین افت نکن!
[ترجمه ترگمان]صاف بگیر بشین سقوط نکن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The likelihood is that the slump will be followed by a period of buoyancy.
[ترجمه گوگل]این احتمال وجود دارد که رکود با یک دوره شناوری همراه شود
[ترجمه ترگمان]احتمال این است که رکود با یک دوره شناوری دنبال شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There's been a slump in the demand for new cars.
[ترجمه گوگل]تقاضا برای خودروهای جدید کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]در تقاضا برای اتومبیل های جدید افت داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What caused share values to slump?
[ترجمه گوگل]چه چیزی باعث سقوط ارزش سهام شد؟
[ترجمه ترگمان]چه چیزی باعث کاهش ارزش سهام شد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Drinking too much would slump your health.
[ترجمه گوگل]نوشیدن بیش از حد باعث کاهش سلامتی شما می شود
[ترجمه ترگمان]نوشیدن خیلی زیاد سلامتی تو را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They can expect an earful on what the slump is doing economically.
[ترجمه گوگل]آنها می توانند انتظار داشته باشند که رکود اقتصادی چه می کند
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند انتظار داشته باشند که رکود اقتصادی از نظر اقتصادی انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She has broken out of a slump.
[ترجمه گوگل]او از رکود خارج شده است
[ترجمه ترگمان]اون از یه باتلاق شکسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Estate agents were badly hit by the slump in property prices.
[ترجمه گوگل]آژانس های املاک از رکود قیمت ملک به شدت آسیب دیدند
[ترجمه ترگمان]نمایندگان املاک به شدت تحت تاثیر رکود در قیمت املاک قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She is in a slump in her career.
[ترجمه گوگل]او در زندگی حرفه ای خود دچار رکود شده است
[ترجمه ترگمان]اون تو کارش افت کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ریزش (اسم)
abscission, pour, infusion, inset, downfall, slide, influx, afflux, affusion, diffusion, spray, leak, slump, leakage, flux, gush, effusion, outflow, intinction, perfusion, rheumatism

مقدار زیاد (اسم)
store, pile, lump, armful, scads, potful, most, slump, jillion

افت (اسم)
drop, downfall, fall, pest, blight, plague, slump, pestilence, slippage

رکود (اسم)
depression, slump, inactivity, latency, stagnation, dormancy, stagnancy, inaction

زمین باتلاقی (اسم)
slump, everglade

کاهش فعالیت (اسم)
slump

دوره رخوت (اسم)
slump

یکباره فرو ریختن (فعل)
slump

یکباره پایین امدن یا افتادن (فعل)
slump

سقوط کردن (فعل)
drop, decline, fall, fall down, slump, crash, collapse

تخصصی

[خودرو] نشست کردن - نشست کردن
[عمران و معماری] اسلامپ - نشست - فرونشست - فرونشستن
[زمین شناسی] نشست، فرو نشست، لغزش چرخشی
[خاک شناسی] فروریختگی

انگلیسی به انگلیسی

• recession, sudden decrease; drooping posture, slouch; collapse; period of time in which performance is poor
fall, collapse; droop, slouch; decline, decrease, deteriorate; sink down, settle
if something such as the value of something slumps, it falls suddenly and by a large amount. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...the worldwide slump in demand for ships.
if an industry or a company is in a slump, they have a lot less business than usual.
a slump is also a time when a country's economy slows down greatly and there is a lot of unemployment and poverty.
if you slump somewhere, you fall or sit down there heavily, for example because you are very tired or you have fainted.

پیشنهاد کاربران

Fall or sit down suddenly when your body feels heavy and weak, usually because you are tired or ill:She slumped onto the sofa
1 -
to suddenly go down in value, quantity, etc. :
کاهش یافتن ناگهانی ارزش، کمیت و غیره چیزی
Opium production in Afghanistan slumped an estimated 95%, according to a UN report.
The value of shares slumped by 80% over night.
...
[مشاهده متن کامل]

Sales slumped to an all - time low.
2 -
a period of low economic activity
رکود اقتصادی، افول اقتصادی
The company cut over 8000 jobs during the last economic slump.
The government must take drastic measures to lift the country out of this slump
Compare;
depression
recession

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/slump
be in a slump یعنی توی رکود بودن، افت کردن
1. افت کردن ( ریختن ) . . . در مورد قیمت
2. افتادن ناگهانی ( از حال رفتن ) . . . در مورد انسان
Intel is in trouble as PC demand ⭐slumps
🔵🔵🔵
Brexit blow: exports to Japan ⭐slump fter landmark free trade deal
فرو رفته، the craters may slump
از حال رفتن
slump over
to be sitting still in a position that is not upright
I spent the evening slumped in front of the TV.
They found him slumped over the wheel of his car
خمیده نشستن یا حتی خمیده ایستادن
افتادن شانه ها
ولو شدن و وار رفتن
slumpslumpslump
منابع• https://www.macmillandictionary.com/dictionary/british/be-slumped-in-over-etc-something
خمیده نشستن
ریختن ( در مورد قیمت ها و در بازارهای مالی )
معنیش میشه : افتادن ( بیشتر به علت خستگی )
😉
از حال رفتن و غش کردن
When clay put his arm around her she slumped against him
fall or sit down suddenly when your body feels heacy and weak, usually because you are tired or ill : She slumped onto the . sofa
معنی فارسی : غش کردن ( بخاطر خستگی ، بیماری و . . . . )
fall heavily and suddenly because you are tired or ill and extra
synonym = collapse
کسادی، کاهش، رکود، افت، سقوط، تنزل
تکیه دادن، لم دادن، رها کردنِ بدن
نشست کردن
یکباره پایین امدن یا افتادن مثلا به علت خستگی
در چرخه تجارت مرحله ای است که رکود برای مدت طولانی پایدار بماند
یله دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس