slouch

/sˈlaʊt͡ʃ//slaʊt͡ʃ/

معنی: خمیدگی، تنبل، ادم بی دست و پا، ادم بی کاره وبی کفایت، اویختن، پوست انداختن، دولا دولا راه رفتن، خمیده بودن، اویخته بودن
معانی دیگر: آدم دست و پا چلفتی، بی عرضه، ناشی، قوز کردن، خمیده راه رفتن (یا بودن)، سر و شانه ها را پایین گرفتن، آدم تنبل، سرافتادگی، (طرز ایستادن) ناصاف، بد، کج، شل و ول، آویختگی، آویزانی، باسر خمیده ودولا دولا راه رفتن سربزیر

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: slouches, slouching, slouched
• : تعریف: to sit, stand, or move with a bent, careless posture.
مشابه: slump, stoop
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to droop or bend.
مشابه: hang, stoop
اسم ( noun )
مشتقات: slouchingly (adv.), sloucher (n.)
(1) تعریف: a bent, drooping, or awkward posture or movement.
مشابه: slump, stoop

(2) تعریف: someone who is awkward, lazy, or inept.

جمله های نمونه

1. she's no slouch at golf
بازی گلف او بد نیست.

2. Straighten your back - try not to slouch.
[ترجمه فاطمه عبدی] کمرتو صاف کن. حواست باشه قوز نکنی.
|
[ترجمه گوگل]پشت خود را صاف کنید - سعی کنید خم نشوید
[ترجمه ترگمان]پشتت رو صاف کن سعی کن پاچه خواری نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Try not to slouch when you are sitting down.
[ترجمه Saba] سعی کن لم ندی وقتی میشینی
|
[ترجمه گوگل]سعی کنید وقتی نشسته اید خم نشوید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید وقتی نشسته اید slouch نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She's no slouch when it comes to organizing parties.
[ترجمه گوگل]وقتی نوبت به سازماندهی مهمانی ها می رسد، او دست و پا بسته نیست
[ترجمه ترگمان]وقتی برای سازماندهی مهمانی ها به اینجا می آید، هیچ slouch ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Don't slouch in that slovenly way!
[ترجمه گوگل]به این شکل شلخته خم نکن!
[ترجمه ترگمان]سر این شلخته و شلخته این ور و آن ور نرو!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Horowitz was no slouch at languages.
[ترجمه گوگل]هوروویتز در مورد زبان ها کوتاهی نمی کرد
[ترجمه ترگمان]Horowitz no نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She has recently begun to slouch over her typewriter.
[ترجمه گوگل]او اخیراً شروع به خم شدن روی ماشین تحریر خود کرده است
[ترجمه ترگمان]تازگی ها از ماشین تحریر پرستاری کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't slouch! Stand up straight!
[ترجمه فاطمه عبدی] قوز نکن! صاف واستا!
|
[ترجمه گوگل]خم نشو! صاف بایست!
[ترجمه ترگمان]احمق نباش! صاف بایستید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She's no slouch on the guitar.
[ترجمه گوگل]او روی گیتار خمیده نیست
[ترجمه ترگمان]اون روی گیتار slouch نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's no slouch in the kitchen—you should try his spaghetti bolognese.
[ترجمه فاطمه عبدی] کارش تو آشپزخونه حرف نداره - باید ماکارونیشو امتحان کنی.
|
[ترجمه گوگل]او در آشپزخانه شلخته نیست - باید اسپاگتی بولونیز او را امتحان کنید
[ترجمه ترگمان]در آشپزخانه هیچ slouch نیست - باید اسپاگتی را امتحان کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Stand up straight and don't slouch!
[ترجمه نگار] صاف بایست و قوز نکن
|
[ترجمه گوگل]صاف بایستید و خم نشوید!
[ترجمه ترگمان]صاف وایسا و پاچه خواری نکن!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He's developed a slouch from leaning over his books all day.
[ترجمه گوگل]او از خم شدن روی کتاب‌هایش در تمام طول روز حالت خمیدگی پیدا کرده است
[ترجمه ترگمان]تمام روز روی کتاب هایش خم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She's no slouch at tennis.
[ترجمه فاطمه عبدی] تنیسش خیلی خوبه.
|
[ترجمه گوگل]او در تنیس سست نیست
[ترجمه ترگمان]او اصلا سر تنیس نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. At 12- Stanford is no slouch at home either, you know.
[ترجمه گوگل]در 12 سالگی، استنفورد در خانه هم بی‌حوصله نیست
[ترجمه ترگمان]در سن ۱۲ سالگی، در خانه هیچ slouch دیده نمی شود، می دانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خمیدگی (اسم)
incline, bend, slouch, bent, curve, flexure, batter, curvature, hogging, flexion, stoop, crankle, tortuosity, droop, circumflexion, inflection, crookedness, inflexion, flection, nutation

تنبل (اسم)
slouch, lazybones

ادم بی دست و پا (اسم)
slouch, lout, lubber, bumpkin

ادم بی کاره وبی کفایت (اسم)
slouch

اویختن (فعل)
hang, append, hang out, dangle, loll, slouch

پوست انداختن (فعل)
shell, slouch, peel, desquamate, molt, moult, exuviate

دولا دولا راه رفتن (فعل)
slouch

خمیده بودن (فعل)
slouch

اویخته بودن (فعل)
slouch

انگلیسی به انگلیسی

• relaxed stooping posture, bending forward of the shoulders and head; lazy person, clumsy person
sit or stand with the head and shoulders drooping forward, walk with a relaxed drooping gait
if you slouch, you sit or walk in a lazy or tired way with your shoulders and head drooping down.
if you are no slouch at a particular activity, you are skilful at it or know a lot about it; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

Slouch قوز کردن
Antonym : sit up straight
برعکس رسمی و شق و رق نشستن - روی صندلی شل و ول نشستن مثلا کمر را قوز دادن و پاها را دراز و باز کردن -
متضاد آنsquar shoulder است. چهار شونه. پشت و شانه های صاف. نه قوز کرده.
قوز کردنِ کمر
شل و ول
فعل: لش کردن، غش کردن ( مجازاً ) ، ولو شدن، لم دادن
اسم:
1. حالت ولو شدن، تنبلی و کندی،
2. آدم دست وپا چلفتی/بی خاصیت/ بی عرضه
be no slouch at = to be very good at
در کاری بسیار خوب بودن
خشکی، سُستی، تنبلی
دولا راه رفتن یا کشان کشان راه رفتن قوز کردن بی دست و پا بودن
Don't slouch
قوز نکن
فرد نالایق. بی دست وپا
My brother is no slouch at making a buck

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس