صفت ( adjective )
حالات: sloppier, sloppiest
مشتقات: sloppily (adv.), sloppiness (n.)
حالات: sloppier, sloppiest
مشتقات: sloppily (adv.), sloppiness (n.)
• (1) تعریف: wet or muddy.
- sloppy roads
[ترجمه Mrjn] جاده های گل آلود|
[ترجمه گوگل] جاده های شلوغ[ترجمه ترگمان] جاده های کج و معوج،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: thin and liquid in consistency.
- sloppy mashed potatoes
[ترجمه گوگل] پوره سیب زمینی شلخته
[ترجمه ترگمان] پوره سیب زمینی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پوره سیب زمینی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: poorly kept; messy or untidy.
• متضاد: shipshape, tidy, trim
• مشابه: disheveled, messy, slovenly, untidy
• متضاد: shipshape, tidy, trim
• مشابه: disheveled, messy, slovenly, untidy
- a sloppy bedroom
[ترجمه حسین ربیعی] اتاق خواب نامرتب|
[ترجمه سلوا] اتاق شلوغ پلوغ|
[ترجمه گوگل] یک اتاق خواب درهم و برهم[ترجمه ترگمان] اتاق خواب بی دقت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: careless, inattentive, or inferior.
• متضاد: careful, cunning, exact
• مشابه: careless, perfunctory, ragged, remiss, shabby, slipshod, slovenly
• متضاد: careful, cunning, exact
• مشابه: careless, perfunctory, ragged, remiss, shabby, slipshod, slovenly
- sloppy service
- a sloppy piece of work
[ترجمه گوگل] یک قطعه کار شلخته
[ترجمه ترگمان] یه کار بی دقت انجام بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه کار بی دقت انجام بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: excessively emotional.
- sloppy sentiments
[ترجمه گوگل] احساسات شلخته
[ترجمه ترگمان] احساسات درهم و برهم …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] احساسات درهم و برهم …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید