slide

/sˈlaɪd//slaɪd/

معنی: ریزش، سر، سرازیری، سراشیبی، کشو، لغزش، لغزنده، سرسره، اسباب لغزنده، پس وپیش رونده، توسراندنی، تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری، لغزیدن، سر خوردن، سریدن
معانی دیگر: (مانند کشو حرکت کردن یا پس و پیش رفتن) حرکت کشویی کردن، کشیدن، شخشیدن، لخشیدن، لغزاندن، سراندن، شخشاندن، لخشاندن، (به سرعت وبی سرو صدا) آمدن، رفتن، جیم شدن، ورمالیدن، (مخفیانه) حرکت کردن، (از دست کسی) افتادن، (لغزیدن و) رها شدن، (از نظر اخلاقی یا اعتیاد یا عادت) دچار لغزش شدن، به قهقرا رفتن، بازگشتن، (سنگ یا برف و غیره) ریزش، آوار، لغزه، بهمن (بیشتر در ترکیب)، رجوع شود به: glide، لخشش، حرکت کشویی، (برای بازی کودکان یا حمل چیزی) سرسره، (عکاسی) اسلاید، (شیشه ای که هر چیز مورد بررسی با میکروسکپ را روی آن قرار می دهند) لام، تیغه، سورتمه، سرخونده

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: slides, sliding, slid
(1) تعریف: to move easily over a surface while remaining in contact with it.
مترادف: skim
مشابه: coast, glide, glissade, sail, slip

- The children were sliding on the ice.
[ترجمه گنج جو] کودکان بر روی یخها سرسره بازی می کردند.
|
[ترجمه RM] بچه ها روی یخ سرسره بازی می کردند.
|
[ترجمه Zahra joon] بچه ها روی یخ سر میخورند
|
[ترجمه Hamta] بچه ها بر روی یخ ها سرسره بازی می کنند
|
[ترجمه گوگل] بچه ها روی یخ می لغزیدند
[ترجمه ترگمان] بچه ها روی یخ می لغزیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to slip or slip down by accident.
مترادف: slip
مشابه: sideslip, skid

- The car slid on the oily road.
[ترجمه علی سروشان] ماشین برروی جاده روغنی لغزش کرد
|
[ترجمه RM] اتومبیل بر روی جاده روغنی شده لغزید.
|
[ترجمه محمد دهقان] خودرو بر روی جاده روغنی لغزید ( یا سر خورد )
|
[ترجمه گوگل] ماشین روی جاده روغنی لیز خورد
[ترجمه ترگمان] اتومبیل روی جاده روغنی لغزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The necklace slid from her hand.
[ترجمه مهرانا فرجی] گردنبند از دستش سر خورد
|
[ترجمه گوگل] گردنبند از دستش لیز خورد
[ترجمه ترگمان] گردن بند از دستش افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to diminish, esp. quickly.
مترادف: slump
مشابه: decrease, diminish, dive, dwindle, fall, plummet, plunge, sink, slip, tumble

- Employment rates are sliding.
[ترجمه گوگل] نرخ اشتغال در حال کاهش است
[ترجمه ترگمان] نرخ اشتغال در حال لغزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to acquire a habit or reach a condition gradually.
مترادف: fall
مشابه: sink, slip

- He's sliding into alcoholism.
[ترجمه سارا] او به الکل معتاد شده است
|
[ترجمه گوگل] او در حال لغزش به الکلیسم است
[ترجمه ترگمان] به الکل فرو می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: in baseball, to propel oneself horizontally along the ground toward a base, usu. feet first.
مشابه: skid

(6) تعریف: to move without being noticed.
مترادف: slip, sneak, steal
مشابه: escape, glide, skulk, slink

- We slid away from the dull party.
[ترجمه گوگل] از مهمانی کسل کننده دور شدیم
[ترجمه ترگمان] از آن گروه کسل کننده دور شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: let slide
(1) تعریف: to send (something) slipping over a smooth surface.
مترادف: slip
مشابه: glide, pass

- Slide your car keys across the table.
[ترجمه گوگل] کلید ماشین خود را روی میز بلغزانید
[ترجمه ترگمان] کلیدهای اتومبیل خود را روی میز بغلتانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to give (an object, message, or the like) quietly so as to avoid being noticed (usu. fol. by in, into, or the like).
مترادف: slip
مشابه: pass

- She slid the coins into his hand.
[ترجمه سارا] سکه ها رو توی دستش حرکت داد ) حرکت پس و پیش (
|
[ترجمه گوگل] سکه ها را در دست او گذاشت
[ترجمه ترگمان] سکه ها را به دستش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: slidable (adj.)
(1) تعریف: the act or movement of sliding.
مترادف: glide, slip, slump

- a slide on a toboggan
[ترجمه گوگل] یک سرسره روی یک سورتمه
[ترجمه ترگمان] یک اسلاید روی یک toboggan
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a slide in oil prices
[ترجمه گوگل] کاهش قیمت نفت
[ترجمه ترگمان] کاهشی در قیمت نفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a smooth, slanted track down which a person or thing can slide; chute.
مترادف: chute

- slides and swings in the playground
[ترجمه گوگل] سرسره و تاب در زمین بازی
[ترجمه ترگمان] در حیاط بازی می کند و تاب می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a part of a musical instrument, tool, or machine that moves back and forth.

(4) تعریف: a small piece of glass that holds a specimen for viewing under a microscope.

(5) تعریف: a piece of film on which there is a picture or diagram that may be projected onto a screen.

(6) تعریف: a landslide, or the rocks and earth that move during one.
مترادف: landslide

جمله های نمونه

1. slide the left ski forward, then the right
اسکی چپ را به جلو بلغزان،سپس اسکی راست را.

2. slide into something
(از نظر عادت یا اعتیاد و غیره) دچار لغزش شدن

3. slide over something
(از چیزی) احتراز کردن،ندیده گرفتن،ندیده رد شدن

4. to slide downhill on a sled
با سورتمه از تپه به پایین سریدن

5. to slide into bad habits
به عادات بد رجعت کردن

6. the drawers slide in and out easily
کشوها به آسانی باز و بسته می شوند.

7. windows that slide open
پنجره هایی که به طور کشویی باز می شوند

8. let (something) slide
در بوته ی اهمال گذشتن،اهمال کردن

9. the train's movement caused the box to slide off the seat
حرکت ترن باعث شد که جعبه از روی صندلی بیافتد.

10. The slide gave close-up detail of petal formation.
[ترجمه گوگل]اسلاید جزئیات شکل گیری گلبرگ را از نمای نزدیک نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این اسلاید جزئیات نزدیک تشکیل گلبرگ را به دست می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The company had let environmental standards slide.
[ترجمه گوگل]این شرکت اجازه داده بود استانداردهای زیست محیطی کاهش یابد
[ترجمه ترگمان]شرکت اجازه می داد استانداردهای محیطی کاهش یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She fell from the top of the slide and plummeted to the ground.
[ترجمه گوگل]او از بالای سرسره افتاد و به زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]از روی سرسره سنگی افتاد و روی زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Management has let safety standards slide at the factory.
[ترجمه گوگل]مدیریت اجازه داده است که استانداردهای ایمنی در کارخانه کاهش یابد
[ترجمه ترگمان]مدیریت به استانداردهای ایمنی در کارخانه اجازه داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She projected the slide onto the wall.
[ترجمه گوگل]سرسره را روی دیوار پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان]او اسلاید را به دیوار نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. School administrators were unable to explain the slide in student performance.
[ترجمه گوگل]مدیران مدرسه نتوانستند اسلاید عملکرد دانش آموزان را توضیح دهند
[ترجمه ترگمان]مدیران مدارس نتوانسته اند اسلاید را در عملکرد دانش آموزان توضیح دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. You can't slide out of the punishment.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید از مجازات خارج شوید
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی از این مجازات خلاص بشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The melting snow began to slide from the sloping roofs.
[ترجمه گوگل]برف در حال آب شدن از سقف های شیب دار شروع به سر خوردن کرد
[ترجمه ترگمان]برف در حال ذوب شدن از بام های شیب دار شروع به پایین آمدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ریزش (اسم)
abscission, pour, infusion, inset, downfall, slide, influx, afflux, affusion, diffusion, spray, leak, slump, leakage, flux, gush, effusion, outflow, intinction, perfusion, rheumatism

سر (اسم)
slide, secret, edge, end, mystery, point, acme, top, head, tip, inception, beginning, chief, origin, apex, vertex, cover, corona, incipience, headpiece, extremity, glide, piece, flower, lid, pate, noddle, pash, plug, inchoation, lead-off, nob, noggin, sliding

سرازیری (اسم)
slide, slant, slope, tilt, downhill, declivity, descent, pitch

سراشیبی (اسم)
slide, slant, slope, downhill, declivity

کشو (اسم)
slide, drawer, till

لغزش (اسم)
slip, error, slide, offense, lapse, flounder, gaffe, trip, stumble, slippage, peccadillo

لغزنده (اسم)
slide, slipper, slider, slip-over

سرسره (اسم)
slide, skating rink

اسباب لغزنده (اسم)
slide

پس وپیش رونده (اسم)
slide

توسراندنی (اسم)
slide

تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری (اسم)
slide

لغزیدن (فعل)
slip, slide, skid, tumble, stumble

سر خوردن (فعل)
founder, miscarry, slide, be disappointed, glide, flivver, be discouraged, be disillusioned, fail

سریدن (فعل)
slip, slide, coast, glide, skid, slither

تخصصی

[سینما] اسلاید
[عمران و معماری] لغزش - لغزیدن - ریزش - واریز - لغزه
[کامپیوتر] اسلاید - اسلاید - تصویری واحد در یک نمایش . اسلاید ممکن است متنی، تصویری، یا گرافیکی باشد . اسلایدها می توانند حاوی انیمیشن، صدا، موزیک و ویدیو باشند.
[مهندسی گاز] لغزیدن، لغزاندن
[نساجی] قسمت نوسان کننده ماشین یا دستگاه - سر دادن - سر خوردن- لغزش - کشو - سرسره
[معدن] لغزش(ژئوتکنیک)
[آب و خاک] لغزش

انگلیسی به انگلیسی

• act of sliding; inclined surface for sliding on (esp. in a children's playground); part or mechanism which slides; transparency; avalanche, landslide; small rectangular glass which holds a specimen for microscopic viewing
move smoothly across a surface, glide; move easily and quietly; slip, skid; elude, escape, get away; decrease, diminish, deteriorate; pass away quickly or easily
when something slides or when you slide it, it moves smoothly over or against something else.
to slide somewhere means to move there smoothly and quietly.
if you slide into a particular attitude, you change to it gradually, without trying to stop yourself.
if something such as prices or a currency slides, it is slowly getting into a bad or worse condition, and efforts to control it are not working. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. nothing else has succeeded so far in preventing a slide into civil war. the slide in the dollar has gone far enough.
a mud slide or a rock slide happens when a large amount of mud or rock comes away from the ground and falls down a hillside.
a slide is a small piece of photographic film which is mounted in a frame. you project light through the slide in order to display the picture on a screen.
a slide is also a piece of glass on which you put something that you want to examine through a microscope.
a slide in a playground is a structure that has a steep slope for children to slide down.
a slide is also a hair slide.

پیشنهاد کاربران

سُراوَر [سُر، ـا ( دارای صفت ) ، و ـور ( اطراف ) ]: چیزیکه براحتی به طرفین سر می خورد.
منابع• https://vn.amoosin.com/wiki/سراور
نمایک
Slide ( n ) :
اسلاید
سرسره
سریدن/سرخوردن
ریزش/ سقوط ( از یک سطح شیبدار )
کاهش ( در قمیت، مقدار، نرخ و . . . )
وخامت
لام ( شیشه ای مخصوص که شی مورد بررسی توسط میکروسکوپ را روی آن قرار می دهند ) .
...
[مشاهده متن کامل]

Slide ( v ) :
سرخوردن
نرم و به آرامی حرکت کردن
وخیم شدن/ بدتر شدن ( به تدریج )
کاهش یافتن ( در قیمت، مقدار، نرخ و . . . )

slide 2 ( n ) ice slide
slide
slide 3 ( n ) =one page of an electronic presentation, that may contain text and images, that is usually viewed on a computer screen or projected onto a larger screen
slide
slide 1 ( n ) ( slaɪd ) =a structure with a steep slope that children use for sliding down
slide
در زمینه های گوناگون سخن، معانی گوناگونی دارد. من به یک مورد پرتکرار در حوزه رایانه اشاره می کنم:
.
در رایانه: slide = نَمابَرگ
مثال: How to go to the next slide with keyboard.
ترجمه: نحوه رفتن به نَمابَرگ بعدی با صفحه کلید.
به معنی سرسره caillou's big slide سرسره بزرگ کایلو
توی گنگ برای تهدید یا تیراندازی کردن به برخی افراد به یک مسئله
می خواستم برای اسلاید پاورپوینت یک ترجمه فارسی بنویسم و متوجه شدم که هیچ برابری وجود نداره : (
فعلا واژه ی نما را استفاده می کنم، به امید اینکه یک برابر بهتر پیدا شود.
💙🙏🏼
SLIDE
اسکیل لب دانشجویان علوم آزمایشگاهی ، آزمایشگاه تشخیص طبی
اسلاید SLIDE یا لام LAM
اسلایدیک صفحه شیشه ای کوچک به شکل مستطیل و معمولا دارای ابعاد ۲۶ تا ۷۶ میلی متر
و ضخامت 1میلی متر است.
...
[مشاهده متن کامل]

در بخش خون شناسی قطره ای از نمونه خون فرد را روی اسلاید پخش می کنند، بعداز اینکه مراحل رنگ آمیزی روی اسلاید حاوی خون انجام شد اسلاید را زیر میکروسکوپ مورد بررسی قرار می دهند

منابع• https://s18.picofile.com/file/8439282976/اسمیر_خون_Blood_Smear_BY_MEHDI_KHAJEH.jpg
لوله کشویی در سازهای بادی
تخطی کردن
سرپیچی کردن
لغزش داشتن
slide ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: تیغه 6
تعریف: صفحۀ شیشه‏ای که نمونۀ مورد مطالعۀ میکروسکوپی را بر روی آن قرار دهند
سر خوردن
لغزیدن
لیز خوردن روی چیزی
پسروی، کاهش
《 پارسی را پاس بِداریم》
slide
واژه ای ایرانی - اُروپایی ست :
slide : s - lid - e
- s = پیش وَند : سِ ، شُ ، آز ، اَز ، زُ ، خِ ، خُ دَر پارسی : به سوی بیرون ، تَمام ، هَمه
lid = لیز ، لَغز ، لَخش دَر پارسی
...
[مشاهده متن کامل]

e - = پَس وَند نام ساز که دَر اِنگِلیسیِ نو لَبیده ( تَلَفُظّ ) نِمی شَوَد.
گَرته بَرداری : سِلیز ، شِلیز ، زُلیز ، خِلیز

گوشه زیر
کاهش یافتن - لیز خوردن - اسلاید - کشیدن
متغیّر
Why don't you just let it slide?
اینجا میشه "بگذر ازش"
چرا ازش نمیگذری
اهمیت نده
به معنی سرسره و سر خوردن
( Slides ( noun - plural :
دمپایی راحتی
به عنوان مثال :
Men's slides : دمپایی راحتی مردانه
لام آزمایشگاه ( میکروسکوپ )
slide by: passed by

سرسره

سر سره.
سطح شیب دار

سطحی لغزنده
سرسره
سر دادن
قرار دادن ، گذاشتن

سرسره
واژه ای انگلیسی -
معادل فارسی: نماجا ( جایی که برای نمایش یا عکسی است، مثل: رایانه، پرده نمایش و. . . )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس