صفت ( adjective )
حالات: sleeker, sleekest
حالات: sleeker, sleekest
• (1) تعریف: smooth or shiny.
• مترادف: glossy, lustrous, shiny, slick, smooth
• مشابه: polished, satiny, silky, velvety
• مترادف: glossy, lustrous, shiny, slick, smooth
• مشابه: polished, satiny, silky, velvety
- He petted the cat's sleek fur.
[ترجمه گوگل] خز براق گربه را نوازش کرد
[ترجمه ترگمان] موهای براق گربه را نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موهای براق گربه را نوازش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: trim and smooth in appearance and operation.
• مترادف: polished, smooth
• متضاد: bushy, clumsy
• مشابه: chic, dapper, neat, rakish, smart, spruce, trim, well-groomed
• مترادف: polished, smooth
• متضاد: bushy, clumsy
• مشابه: chic, dapper, neat, rakish, smart, spruce, trim, well-groomed
- The new car models are very sleek.
[ترجمه گوگل] مدل های جدید خودرو بسیار شیک هستند
[ترجمه ترگمان] مدل های جدید خودرو بسیار براق هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مدل های جدید خودرو بسیار براق هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He looked dapper in his sleek suit.
[ترجمه گوگل] او در کت و شلوار شیک خود شیک به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] به صورت sleek به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به صورت sleek به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: healthy and well-fed.
• مترادف: fit, healthy
• مشابه: trim, well-fed
• مترادف: fit, healthy
• مشابه: trim, well-fed
- The basketball players all looked sleek and fit.
[ترجمه گوگل] بسکتبالیست ها همگی شیک و خوش اندام به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان] بازیکنان بسکتبال همه شیک و براق به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازیکنان بسکتبال همه شیک و براق به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sleeks, sleeking, sleeked
مشتقات: sleekly (adv.), sleekness (n.)
حالات: sleeks, sleeking, sleeked
مشتقات: sleekly (adv.), sleekness (n.)
• : تعریف: to smooth down or give a shine to; slick or polish.
• مترادف: burnish, polish, shine, slick, smooth
• مشابه: buff, wax
• مترادف: burnish, polish, shine, slick, smooth
• مشابه: buff, wax