slam

/sˈlæm//slæm/

معنی: ضربت سنگین، بهم کوفتن، در را با شدت بهم زدن
معانی دیگر: (محکم و با صدا) بستن، محکم زدن، محکم پراندن، محکم قرار دادن، (شدیدا) مورد مواخذه قراردادن، سرزنش کردن، مورد انتقاد قراردادن، (محکم و معمولا با صدای چرخ ها) ترمز گرفتن، صدای ضربه یا بسته شدن در و غیره، ضربه ی محکم، بستن (باصدا)، (شدید) انتقاد، نکوهش، مخفف: (بازی بریج) رجوع شود به: grand slam و little slam، صدای بستن دروامثال ان باصدای بلند

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: slams, slamming, slammed
(1) تعریف: to shut (a door, lid, or the like) with force and loud noise.
مترادف: bang, clap
مشابه: heave, jam, thrust

- Angrily, he left the room and slammed the door.
[ترجمه لیلا] با عصبانیت در را بهم کوبید و اتاق را ترک کرد
|
[ترجمه گوگل] با عصبانیت از اتاق خارج شد و در را به هم کوبید
[ترجمه ترگمان] با عصبانیت در اتاق را ترک کرد و در را محکم بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The wind suddenly slammed the door shut.
[ترجمه گوگل] باد ناگهان در را محکم بست
[ترجمه ترگمان] ناگهان باد در را محکم بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause (something) to move with great force so that it makes a powerful impact or is sent a great distance.
مترادف: smash
مشابه: bang, bash, catapult, fling, heave, hurl, jam, pound, sling, whack

- The driver slammed the truck into a tree.
[ترجمه گوگل] راننده کامیون را به درخت کوبید
[ترجمه ترگمان] راننده کامیون را به درخت کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The batter slammed the ball into left field.
[ترجمه گوگل] ضربه زننده توپ را به زمین چپ کوبید
[ترجمه ترگمان] ضربات چوب توپ را به سمت چپ پرت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to criticize severely.
مترادف: bash, blast, scorch, trash
مشابه: attack, backbite, badmouth, castigate, censure, chastise, condemn, criticize, denounce, excoriate, lambaste, malign, upbraid, vilify

- The critics slammed the play, but audiences loved it.
[ترجمه محسن برازنده] منتقدین نمایش را کوبیدند اما مورد توجه شنوندگان قرار گرفت.
|
[ترجمه گوگل] منتقدان نمایشنامه را به شدت مورد انتقاد قرار دادند، اما تماشاگران آن را دوست داشتند
[ترجمه ترگمان] منتقدان نمایشنامه را به شدت مورد انتقاد قرار دادند، اما تماشاگران آن را دوست داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to move quickly and with great force so as to cause a loud and powerful impact.
مترادف: crash, smash
مشابه: bump, collide, dash

- The car slammed into the tree.
[ترجمه گوگل] ماشین به درخت برخورد کرد
[ترجمه ترگمان] ماشین به درخت برخورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The shutters slammed with the sudden gust of wind.
[ترجمه گوگل] کرکره ها با وزش ناگهانی باد به هم خوردند
[ترجمه ترگمان] کرکره ها با ضربه ناگهانی باد به هم خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a movement that produces a loud noise on impact, or the noise itself.
مترادف: bang, clap, whack
مشابه: blast, clash, crack, knock, rap, report, thud, thump, thwack

- She closed the lid with a slam.
[ترجمه گوگل] درب را با ضربه محکمی بست
[ترجمه ترگمان] در صندوق را با صدای محکم بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I heard the slam of the door as he left.
[ترجمه گوگل] صدای کوبیدن در را هنگام رفتن شنیدم
[ترجمه ترگمان] همچنان که از اتاق بیرون می رفت صدای بسته شدن در را شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a severe criticism.
مترادف: censure, condemnation, lick, rebuke
مشابه: criticism, denunciation, disparagement, fulmination, rap, reproach, slap

- The slam of the book by the critics was a blow to its author.
[ترجمه گوگل] انتقاد منتقدان از کتاب، ضربه ای به نویسنده آن بود
[ترجمه ترگمان] شکستن کتاب از سوی منتقدان، ضربه ای به نویسنده آن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: the winning of all, or all but one, of the tricks in one hand of a card game such as bridge or whist.

(2) تعریف: a competitive spoken-word event, where individuals perform their poetry, often in a style influenced by hip-hop music, and are scored by judges randomly selected from the audience; poetry slam.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: slams, slamming, slammed
• : تعریف: to perform one's own poetry at a slam, or competitive poetry event.

جمله های نمونه

1. the slam of a car door
صدای بسته شدن در اتومبیل

2. We heard a car door slam.
[ترجمه گوگل]صدای به هم خوردن در ماشین را شنیدیم
[ترجمه ترگمان]صدای بسته شدن در ماشین را شنیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The slam of the shutter awoke me.
[ترجمه گوگل]صدای کوبیدن کرکره بیدارم کرد
[ترجمه ترگمان]صدای بسته شدن پرده از خواب بیدارم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It's my first Grand Slam and I was hoping to make a good impression.
[ترجمه گوگل]این اولین گرند اسلم من است و امیدوار بودم که تاثیر خوبی بگذارم
[ترجمه ترگمان]این اولین باری بود که من و \"Grand\" بودیم و امیدوار بودم که تاثیر خوبی داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The wind made the door/window slam .
[ترجمه گوگل]باد در/پنجره را به هم زد
[ترجمه ترگمان]باد در را به هم کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They were surprised by the slam of a car door.
[ترجمه گوگل]از بهم خوردن در ماشین تعجب کردند
[ترجمه ترگمان]از صدای بسته شدن در اتومبیل شگفت زده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It wasn't very friendly of you to slam the door in his face.
[ترجمه گوگل]خیلی دوستانه نبود که در را به صورتش بکوبی
[ترجمه ترگمان]خیلی دوستانه نبود که در را به روی او بکوبم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I was relieved to hear the front door slam.
[ترجمه گوگل]با شنیدن صدای کوبیدن درب جلو، خیالم راحت شد
[ترجمه ترگمان]از اینکه صدای بسته شدن در جلویی را شنیدم، خیالم راحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She gave the door a good hard slam.
[ترجمه گوگل]محکم محکمی به در زد
[ترجمه ترگمان]ضربه محکمی به در زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The front door closed with a slam.
[ترجمه گوگل]در ورودی با صدای محکم بسته شد
[ترجمه ترگمان]در جلویی با صدای محکم بسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They won the Grand Slam in 1990.
[ترجمه گوگل]آنها در سال 1990 قهرمان گرند اسلم شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها در سال ۱۹۹۰ گرند اسلم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The biggest legal slam dunk came when a judge sentenced four men to 505 years in prison.
[ترجمه گوگل]بزرگترین اسلم دانک قانونی زمانی اتفاق افتاد که یک قاضی چهار مرد را به 505 سال زندان محکوم کرد
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین گل تساوی قانونی زمانی اتفاق افتاد که یک قاضی چهار مرد را به سال ۵۰۵ سال زندان محکوم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She won three Grand Slam titles.
[ترجمه گوگل]او سه عنوان گرند اسلم را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]او سه قهرمانی گرند اسلم را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Close the door carefully, don't slam it.
[ترجمه گوگل]در را با احتیاط ببندید، آن را به هم نزنید
[ترجمه ترگمان]در رو با احتیاط ببند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضربت سنگین (اسم)
bang, slam

بهم کوفتن (فعل)
slam

در را با شدت بهم زدن (فعل)
slam

تخصصی

[سینما] پیروزی کامل

انگلیسی به انگلیسی

• strong impact; loud noise produced by a strong impact; act of shutting forcefully; severe criticism (slang)
close or set down with great force and noise, bang; criticize severely (slang)
if you slam a door or window or if it slams, it shuts noisily and with great force.
if you slam something down, you put it there quickly and with great force.
if someone slams someone or something, they criticize that person or thing very severely.

پیشنهاد کاربران

Slam Attack
به معنای حمله ی ضربتی ست.
Don't slam your fingers
انگشتت لای در نمونه
To “slam” someone means to criticize or insult them harshly. It is often used to describe verbal attacks or negative comments.
انتقاد یا توهین شدید کردن از کسی.
اغلب برای توصیف حملات کلامی یا نظرات منفی استفاده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
She slammed him for his poor performance.
A person might say, “Don’t slam her just because you disagree with her opinion. ”
In a heated argument, one might accuse the other of “slamming” them with hurtful words.

ضربه ی محکم
The door slammed behind her
در، پشت سر او محکم کوفته شد
( "پرتره هنرمند در جوانی"، اثر جیمز جویس )
slam: محکم بستن
محکومیت شدیدالحن
شدیدا محکوم کردن
1 -
informal/North American
prison
اسم و فعل، غیر رسمی، امریکای شمالی
زندان ( رفتن )
if he challenged the judge, he was definitely going to the slam.
He got slammed for five years.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - slang
to inject a drug
اصطلاح عامیانه/ تزریق کردن مواد
She slammed a dose of heroin.
He likes to slam meth to get an instant high.
I’m struggling with the urge to slam again.

منابع• https://www.urbandictionary.com/define.php?term=Slam• https://fluentslang.com/slang-for-shooting-up/
✔️شدیداً مورد انتقاد قرار دادن
👈🏻Iran slams call for UN probe into alleged used of its drones
شوت محکم زدن
Trump admits he suddenly finds it very tough to slam Biden after surprising vaccine comments
ترامپ اعتراف کرد که او غفلت کردکار براش دشوار شد تا از بایدن انتقاد کنه بخاطر اظهارنظرهای الکی که در مورد کرونا بیان کرد
"Why tf are these a different color? *grabs them and try to crack them on pan, "failing, * fine I guess I'll just. *grabs hammer and slams it on pink eggs*
کوبیدن - محکم زدن
Slam the door : در را محکم بستن
کوبیدن ( به کسی یا چیزی )
انتقاد کردن
کُبوندن
محکم زدن ( مثلا در )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس