فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: skims, skimming, skimmed
حالات: skims, skimming, skimmed
• (1) تعریف: to remove (something) from the surface of a liquid, or to clear the surface of (a liquid) by removing fat or other floating matter.
- She skimmed fat from the soup.
[ترجمه عمید کریمی] او چربی سوپ را گرفت.|
[ترجمه ایدا محمدی] او چربی را از سوپ گرفت|
[ترجمه ب گنج جو] روغن اضافی رو از سطح بالایی سوپ برداشت.|
[ترجمه گوگل] او چربی سوپ را کم چرب کرد[ترجمه ترگمان] از سوپ چاق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He skimmed the soup.
[ترجمه Mahsa] او سوپ رو دزدید|
[ترجمه محمد جلوداری] از خوردن سوپ صرف نظر کرد.|
[ترجمه گوگل] سوپ را کم چرب کرد[ترجمه ترگمان] اون سوپ رو کش رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to fly or glide lightly over.
- Birds skimmed the waves.
[ترجمه گوگل] پرندگان امواج را زیر و رو کردند
[ترجمه ترگمان] پرندگان به امواج نزدیک می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پرندگان به امواج نزدیک می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to glance through (a magazine, book, or the like) quickly or inattentively.
• مشابه: leaf, run down, scan
• مشابه: leaf, run down, scan
• (4) تعریف: to throw (something) so that (it) touches a liquid or ice surface in a skipping, bouncing, or sliding manner.
• مشابه: skip
• مشابه: skip
• (5) تعریف: to avoid reporting (part of one's income) in order to avoid taxes.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to glide or pass lightly over or just above a surface.
• مشابه: slide
• مشابه: slide
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act or an instance of skimming.
• مشابه: skip
• مشابه: skip
- The producer made a quick skim of the play.
[ترجمه گوگل] تهیه کننده یک نگاه سریع به نمایشنامه داشت
[ترجمه ترگمان] تولید کننده نگاهی سریع به نمایش انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تولید کننده نگاهی سریع به نمایش انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: floating matter that has been removed from a liquid.