single handed


(فقط برای یک دست نه هر دو دست) یک دستی، دست تنها، یک نفری، یک دست، دارای یک دست، تنها، یکدستی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: performed or accomplished without assistance.

- He hurt his back with his single-handed attempt to lift the heavy piece of equipment.
[ترجمه عباس شریعتی] او در تلاش بلند کردن تنهایی قطعه سنگین وسیله ، کمرش دچار آسیب شد
|
[ترجمه گوگل] او با تلاش تک دست خود برای بلند کردن تجهیزات سنگین کمرش آسیب دید
[ترجمه ترگمان] او در تلاش برای بلند کردن قطعه سنگین تجهیزات به پشتش صدمه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having, using, or designed for use by a single hand.
قید ( adverb )
مشتقات: single-handedly (adv.), single-handedness (n.)
• : تعریف: alone and unassisted; single-handedly.

- She moved the furniture single-handed.
[ترجمه گوگل] او اثاثیه را با یک دست جابجا کرد
[ترجمه ترگمان] مبلمان و اثاثیه رو جابجا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• alone, by himself, without help
if you do something single-handed, you do it without any help.

پیشنهاد کاربران

دست تنها
یک تنه
به تنهایی
یک تنه، بدون کمک دیگری.
به تنهایی
تنها عامل
دست تنها - بی کمک

بپرس