صفت ( adjective )
• (1) تعریف: performed or accomplished without assistance.
- He hurt his back with his single-handed attempt to lift the heavy piece of equipment.
[ترجمه گوگل] او با تلاش تک دست خود برای بلند کردن تجهیزات سنگین کمرش آسیب دید
[ترجمه ترگمان] او در تلاش برای بلند کردن قطعه سنگین تجهیزات به پشتش صدمه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در تلاش برای بلند کردن قطعه سنگین تجهیزات به پشتش صدمه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: having, using, or designed for use by a single hand.
قید ( adverb )
مشتقات: single-handedly (adv.), single-handedness (n.)
مشتقات: single-handedly (adv.), single-handedness (n.)
• : تعریف: alone and unassisted; single-handedly.
- She moved the furniture single-handed.
[ترجمه گوگل] او اثاثیه را با یک دست جابجا کرد
[ترجمه ترگمان] مبلمان و اثاثیه رو جابجا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مبلمان و اثاثیه رو جابجا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید