• : تعریف: existing, occurring, or done at the same general time or at the same moment. • مترادف: coextensive, concurrent, synchronous • مشابه: coeval, coincident, concomitant, contemporaneous, immediate, parallel
- The good news was met with simultaneous sighs of relief around the room.
[ترجمه ai] این خبر خوب همزمان شد با نفس های راحت در گوشه و کنار اتاق!
|
[ترجمه گوگل] خبر خوب با آه های آسودگی همزمان در اطراف اتاق مواجه شد [ترجمه ترگمان] خبر خوب این بود که همزمان خبره ای خوشی در اتاق دیده می شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The sound of the gunshot and the sound of the explosion were simultaneous.
[ترجمه گوگل] صدای شلیک گلوله و صدای انفجار همزمان بود [ترجمه ترگمان] صدای شلیک گلوله و صدای انفجار همزمان بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. simultaneous interpretation
ترجمه ی همزمان
2. simultaneous translation
ترجمه ی همزمان
3. The explosion was almost simultaneous with the announcement.
[ترجمه گوگل]انفجار تقریباً همزمان با اعلام این خبر بود [ترجمه ترگمان]این انفجار تقریبا همزمان با اعلام این خبر صورت گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. They grabbed each other's hands in simultaneous panic.
[ترجمه گوگل]آنها با وحشت همزمان دستان یکدیگر را گرفتند [ترجمه ترگمان]هر دو دست یکدیگر را در وحشت همزمان گرفتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. There will be a simultaneous translation in English and Chinese.
[ترجمه گوگل]ترجمه همزمان به زبان های انگلیسی و چینی وجود خواهد داشت [ترجمه ترگمان]ترجمه همزمان در زبان انگلیسی و چینی وجود خواهد داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. There were several simultaneous explosions in different cities.
[ترجمه ارسلان] چند انفجار همزمان در شهرهای مختلف وجود داشت
|
[ترجمه گوگل]چندین انفجار همزمان در شهرهای مختلف رخ داد [ترجمه ترگمان]چندین انفجار همزمان در شهرهای مختلف رخ داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. There were several simultaneous attacks by the rebels.
[ترجمه گوگل]چندین حمله همزمان توسط شورشیان صورت گرفت [ترجمه ترگمان]چندین حمله همزمان توسط شورشیان انجام شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. There will be simultaneous transmission of the concert on TV and radio.
[ترجمه گوگل]این کنسرت همزمان از تلویزیون و رادیو پخش خواهد شد [ترجمه ترگمان]پخش همزمان این کنسرت در تلویزیون و رادیو وجود خواهد داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The withdrawal of British troops should be simultaneous with that of US forces.
[ترجمه گوگل]خروج نیروهای انگلیسی باید همزمان با خروج نیروهای آمریکایی باشد [ترجمه ترگمان]عقب نشینی نیروهای انگلیسی باید همزمان با نیروهای آمریکایی باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Simultaneous translation into English is available to delegates.
[ترجمه گوگل]ترجمه همزمان به انگلیسی در دسترس نمایندگان است [ترجمه ترگمان]ترجمه همزمان به زبان انگلیسی برای نمایندگان موجود است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The two simultaneous shots sounded like one.
[ترجمه گوگل]دو شلیک همزمان شبیه یکی بود [ترجمه ترگمان]دو عکس همزمان به صدا در آمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I could never do simultaneous equations.
[ترجمه Mrjn] من هرگز نمیتوانم سوالات چند مجهولی را حل کنم ( انجام دهم )
|
[ترجمه گوگل]من هرگز نتوانستم معادلات همزمان انجام دهم [ترجمه ترگمان]من هرگز نمی توانم معادلات را به طور همزمان انجام دهم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Any ceasefire would be simultaneous with the withdrawal of US forces.
[ترجمه گوگل]هر گونه آتش بس همزمان با خروج نیروهای آمریکایی خواهد بود [ترجمه ترگمان]هر آتش بس همزمان با خروج نیروهای آمریکایی خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Up to twenty users can have simultaneous access to the system.
[ترجمه گوگل]حداکثر بیست کاربر می توانند به طور همزمان به سیستم دسترسی داشته باشند [ترجمه ترگمان]حدود ۲۰ کاربر می توانند دسترسی به سیستم را همزمان داشته باشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
یک مترادف دیگه با معنی همزمان و همبود comorbid درباره همبودی اختلالات روانی استفاده میشه . مثلا افسردگی با مشکلات خواب میتونه همبود و همزمان باشه . کاموربید باشه.
adjective 🔴happening at the same time ◀️The two gunshots were simultaneous ◀️simultaneous events — often with ◀️The release of the new album will be simultaneous with the release of the DVD ... [مشاهده متن کامل]
SIMULTANEOUSLY adverb ◀️The speech will be broadcast simultaneously on radio and TV Simultaneous : همزمان ( n ) Simultaneously : بطور همزمان ( adj )