صفت ( adjective )
حالات: sillier, silliest
مشتقات: sillily (adv.), silliness (n.)
حالات: sillier, silliest
مشتقات: sillily (adv.), silliness (n.)
• (1) تعریف: lacking good sense; foolish.
• مترادف: daft, dumb, empty-headed, foolish, idiotic, senseless, witless
• متضاد: sensible
• مشابه: asinine, crazy, dizzy, flighty, fool, imbecile, imprudent, inept, mindless, puerile, ridiculous, stupid
• مترادف: daft, dumb, empty-headed, foolish, idiotic, senseless, witless
• متضاد: sensible
• مشابه: asinine, crazy, dizzy, flighty, fool, imbecile, imprudent, inept, mindless, puerile, ridiculous, stupid
- I admit I was a bit silly when I was young, but I've become much wiser.
[ترجمه N_ye] اعتراف میکنم وقتی که جوان بودم یک ذره احمق بودم اما خیلی عاقل تر شدم|
[ترجمه Katen] اعتراف میکنم وقتی که جوان بودم یکم احمق بودم ولی الان خیلی عاقل تر شدم|
[ترجمه V] اعتراف میکنم وقتی جوان بودم کمی احمق بودم اما عاقل تر شدم|
[ترجمه Amirio] اعتراف میکنم که یه ذره احمق بودم زمانی که حوان بودم ولی هم اکنون عاقل تر شدم|
[ترجمه گوگل] اعتراف می کنم که در جوانی کمی احمق بودم، اما بسیار عاقل تر شده ام[ترجمه ترگمان] قبول دارم که وقتی جوان بودم کمی احمق بودم، اما عاقل تر شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It seemed like a silly idea at first, but later we saw that it was the only practical solution to the problem.
[ترجمه گوگل] در ابتدا ایده احمقانه ای به نظر می رسید، اما بعداً دیدیم که این تنها راه حل عملی برای مشکل است
[ترجمه ترگمان] ابتدا به نظر احمقانه می رسید، اما بعدا دیدیم که این تنها راه حل عملی برای مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ابتدا به نظر احمقانه می رسید، اما بعدا دیدیم که این تنها راه حل عملی برای مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's silly to drive there when it's just a few blocks away.
[ترجمه گوگل] رانندگی به آنجا در حالی که فقط چند بلوک دورتر است احمقانه است
[ترجمه ترگمان] این احمقانه است که وقتی فقط چند بلوک از آن دور است رانندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این احمقانه است که وقتی فقط چند بلوک از آن دور است رانندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: not serious or rational; frivolous.
• مترادف: crazy, frivolous, giddy, inane, nonsensical
• متضاد: important, staid
• مشابه: absurd, cockamamie, crackbrained, dizzy, flighty, goofy, loony, preposterous, ridiculous
• مترادف: crazy, frivolous, giddy, inane, nonsensical
• متضاد: important, staid
• مشابه: absurd, cockamamie, crackbrained, dizzy, flighty, goofy, loony, preposterous, ridiculous
- Our uncle was always doing silly things to make us laugh when we were children.
[ترجمه فاطیما ک] وقتی ما بچه بودیم عمویمان همیشه کارهای احمقانه ای برای خنداندن ما انجام میداد|
[ترجمه m] عموی ما وقتی بچه بودیم برای اینکه ما رو بخندونه کار احمقانه انجام میداد|
[ترجمه Agent 47] دایی ما همیشه کارهای احمقانه انجام می داد تا ما را بخنداند|
[ترجمه امیر] ما که بچه بودیم عمویمان کار های خنده دار می کرد تا ما را شاد بکنه|
[ترجمه گوگل] دایی ما همیشه کارهای احمقانه انجام می داد تا ما را بخنداند[ترجمه ترگمان] وقتی بچه بودیم، عموی ما همیشه کاره ای احمقانه ای می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Stop making those silly faces and eat your dinner.
[ترجمه فاطیما ک] دست از درآوردن اون شکلک های احمقانه بردار و شامت رو بخور|
[ترجمه محمد ت] ترجمه روان ( غیر تحت الفظی ) :اون قیافه های مضحک رو به خودتون نگیرید و شامتون رو بخورید|
[ترجمه امیر] این شکلک های بیمزه رو تموم کن و شامت رو بخور|
[ترجمه گوگل] دست از این چهره های احمقانه بردارید و شام خود را بخورید[ترجمه ترگمان] دست از این چهره های ابلهانه بردارید و dinner را بخورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (informal) dazed.
• مترادف: dazed, stunned
• مشابه: dizzy, stupid
• مترادف: dazed, stunned
• مشابه: dizzy, stupid
- The blow knocked him silly.
[ترجمه Blossom] ضربه او را از زبان انگلیسی احمقانه کرد|
[ترجمه امیر] ضربه او را گیج کرد|
[ترجمه گوگل] ضربه او را احمقانه کرد[ترجمه ترگمان] ضربه ضربه ای به او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید