shortly

/ˈʃɔːrtli//ˈʃɔːtli/

معنی: عنقریب، مختصری
معانی دیگر: به زودی، در آینده ی نزدیک، کمی، اندکی، به طور خلاصه، در چند واژه، به طور موجز، به طور ناگهانی، ناگه، ناگهان، گستاخانه، تند، بزودی، زود، مختصرا، بدرشتی

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a brief while; soon.
مترادف: anon, directly, presently, soon
مشابه: by and by, forthwith, immediately, promptly

- They will arrive shortly.
[ترجمه گوگل] به زودی می رسند
[ترجمه ترگمان] آن ها به زودی می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: rudely; curtly.
مترادف: brusquely, curtly, rudely
مشابه: sharply

- She spoke to him shortly.
[ترجمه گلی افجه ] او به تندی با او صحبت کرد
|
[ترجمه X] او مختصر با او صحبت کرد.
|
[ترجمه گوگل] او به زودی با او صحبت کرد
[ترجمه ترگمان] او به زودی با او صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. shortly before noon
کمی پیش از ظهر

2. they will arrive shortly
بزودی وارد خواهند شد.

3. Ms Jones will be back shortly.
[ترجمه گوگل]خانم جونز به زودی برمی گردد
[ترجمه ترگمان]خانم جونز به زودی بر می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She is shortly to leave for Mexico.
[ترجمه گوگل]او به زودی به مکزیک می رود
[ترجمه ترگمان]او به زودی به مکزیک می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. An investigation is underway after a missile self-destructed shortly after it was launched.
[ترجمه گوگل]تحقیقات پس از اینکه یک موشک مدت کوتاهی پس از پرتاب خود تخریب شد، در حال انجام است
[ترجمه ترگمان]یک تحقیق پس از راه اندازی یک موشک self به مدت کوتاهی پس از راه اندازی آن در جریان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Shortly afterwards, police arrested four suspects.
[ترجمه گوگل]اندکی بعد پلیس چهار مظنون را دستگیر کرد
[ترجمه ترگمان]کمی بعد، پلیس چهار مظنون را دستگیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Duff explained his meaning shortly but clearly.
[ترجمه گلی افجه ] دف منظور خود را کوتاه اما واضح بیان کرد
|
[ترجمه گوگل]داف منظور خود را کوتاه اما واضح توضیح داد
[ترجمه ترگمان]دف منظور خود را به اختصار توضیح داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He arrived with a police escort shortly before half past nine.
[ترجمه گوگل]کمی قبل از نه و نیم با اسکورت پلیس رسید
[ترجمه ترگمان]او قبل از ساعت نه و نیم با یک اسکورت پلیس آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I saw Simon shortly before his departure for Russia.
[ترجمه گلی افجه ] من سیمون را کمی قبل از عزیمت به روسیه دیدم
|
[ترجمه گوگل]سایمون را کمی قبل از عزیمتش به روسیه دیدم
[ترجمه ترگمان]من (سیمون)را کمی قبل از رفتن به روسیه دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The police evacuated the village shortly before the explosion.
[ترجمه گوگل]پلیس اندکی قبل از انفجار روستا را تخلیه کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس این روستا را اندکی قبل از انفجار تخلیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Senate is expected to pass the bill shortly.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود سنا این لایحه را به زودی تصویب کند
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که سنا به زودی لایحه را تصویب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Shortly before dusk they reached a fork and took the left-hand track.
[ترجمه گلی افجه ] کمی قبل از غروب آنها به انشعابی رسیدند و مسیر سمت چپ را در پیش گرفتند
|
[ترجمه گوگل]کمی قبل از غروب به یک دوشاخه رسیدند و مسیر سمت چپ را در پیش گرفتند
[ترجمه ترگمان]طولی نکشید که به یک چنگال رسیدند و دست چپش را گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He nestled down in bed shortly after he got home.
[ترجمه گوگل]کمی بعد از رسیدن به خانه در رختخواب لانه کرد
[ترجمه ترگمان]کمی بعد از اینکه به خانه رسید روی تخت خوابید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We both started to feel ill shortly after the meal.
[ترجمه گلی افجه ] هردوی ما مدت کوتاهی بعد از غذا احساس بیماری کردیم
|
[ترجمه گوگل]مدت کوتاهی پس از صرف غذا هر دوی ما احساس بیماری کردیم
[ترجمه ترگمان]بعد از غذا هر دوی ما احساس ناخوشی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عنقریب (قید)
presently, soon, shortly

مختصری (قید)
shortly

انگلیسی به انگلیسی

• soon, in a short time; briefly, concisely
if something is going to happen shortly, it is going to happen soon. if something happened shortly after something else, it happened soon after it.
if you speak to someone shortly, you speak in a cross or impatient way.

پیشنهاد کاربران

1. به زودی 2. کمی. اندکی 3. به اختصار 4. تند. خشن
مثال:
he learned that the school would shortly be closing
او خبر دار شد که مدرسه به زودی بسته خواهد شد.
به زودی
مثال: The repairman will arrive shortly to fix the problem.
تعمیرکار به زودی برای رفع مشکل می رسد
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : short / shorten
✅️ اسم ( noun ) : shortness / short / shorts / shortage
✅️ صفت ( adjective ) : short / shorty / shortie
✅️ قید ( adverb ) : short / shortly
طولی نمی کشد
به همین زودی ها
دیری نمی پاید ک
زودی
در فاصله زمان کوتاه
در آینده نزدیک
در آینده ای نه چندان دور
۱. بزودی / اندکی بعد
the trial will begin shortly
محاکمه بزودی آغاز خواهد شد
۲. مدت زمان کوتاهی
shortly after midnight
اندکی بعد از نیمه شب
Shortly before : اندکی قبل از
shortly after= اندکی پس از، کمی بعد از
بزودی
به اختصار

بپرس