shell

/ˈʃel//ʃel/

معنی: صدف، جلد، مرمی، گلوله توپ، کالبد، قشر، پوست، عایق، خمپاره، صدف حلزون، بدنه ساختمان، عامل محافظ حفاظ، پوست فندق وغیره، پوکه فشنگ، قشر زمین، کاسه یا لاک محافظ جانور، سبوس گیری کردن، مغز میوه را دراوردن، پوست کندن از، پوست انداختن
معانی دیگر: (تخم مرغ یا حشره یا بذر یا میوه ی سخت و غیره) پوست، پوسته، لاک، سختپوست، کجی، پوکه، هر چیز پوسته مانند: بدنه ی کشتی، پوسته ی نان خامه ای، چارچوب ساختمان، اسطقس، گنبد، اسکلت، استخوان بندی، استگان، (مجازی) گوشه گیری، کمرویی، انزوا، کم حرفی، (سلاح) گلوله (اگر منفجر شونده باشد)، گلوله ی توپ، پرتابه، گرهه، پوسته یا صدف (و غیره ی) چیزی را گرفتن، مغز کردن، از پوست درآوردن، سبوس گرفتن، (با توپ یا خمپاره انداز و غیره) گلوله باران کردن، خمپاره باران کردن، رجوع شود به: conch، (زنانه) ژاکت بی آستین، بلوز بی آستین، (برای مسابقه) قایق باریک و پارویی، فشنگ (شامل پوکه و چاشنی و باروت و ساچمه یا گلوله)، ترقه، (جمع) رجوع شود به: shellfish، (فیزیک و شیمی) مدار گردش الکترون به دور هسته، گوش ماهی جمع کردن، صدف گیری کردن، (پوسته یا پوست صدف و غیره) افتادن، کنده شدن، درآمدن، کاسه یا لاک محافظ جانور مثل کاسه لاک پشت، مغز میوه را دراور

بررسی کلمه

ادغام ( contraction )
• : تعریف: contracted form of "she will".
اسم ( noun )
(1) تعریف: a hard outer covering of a mollusk, which is being continually created by the animal itself and serves to protect it from injury and from predators.
مشابه: armor, shield

- We found many discarded shells of clams and mussels on the beach.
[ترجمه گوگل] ما پوسته های دور ریخته شده صدف و صدف در ساحل پیدا کردیم
[ترجمه ترگمان] ما بسیاری از صدف ها و صدف ها را در ساحل پیدا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the material of which such a covering is composed.

- The jewelry is inlaid with abalone shell.
[ترجمه گوگل] زیورآلات با پوسته آبریز منبت کاری شده است
[ترجمه ترگمان] جواهرات با صدف abalone تزئین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a usu. hard, protective outer layer of an animal's body.

- a turtle's shell
[ترجمه گوگل] لاک یک لاک پشت
[ترجمه ترگمان] پوسته لاک پشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a beetle's shell
[ترجمه ن] پوسته یگ سوسک
|
[ترجمه گوگل] پوسته یک سوسک
[ترجمه ترگمان] پوست سوسک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a hard, protective structure that completely surrounds a developing animal, such as a bird or reptile.

- We watched the baby bird hatch from its shell.
[ترجمه Sisyphus] پرنده کوچکی که از تخم بیرون آمد را تماشا کردیم
|
[ترجمه گوگل] ما شاهد بیرون آمدن بچه پرنده از پوسته اش بودیم
[ترجمه ترگمان] پرنده کوچکی را که از لاکش بیرون آمده بود تماشا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: an outer casing of a nut or other fruit.

(6) تعریف: any outer layer that holds or protects, such as the outer walls of a building or the hull of a vessel.
مشابه: shield

(7) تعریف: a cylindrical piece of ammunition, esp. for an artillery piece or a shotgun.

(8) تعریف: a long, light, narrow racing boat propelled by oars.

(9) تعریف: an attitude, manner, or state of mind that results in hiding one's feelings or avoiding human interactions.

- After his defeat, he withdrew into a shell.
[ترجمه گوگل] پس از شکست، او به داخل یک پوسته عقب نشینی کرد
[ترجمه ترگمان] پس از شکست او به درون صدف رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shells, shelling, shelled
(1) تعریف: to remove the shell or shells of.

- We shelled the crabs.
[ترجمه Sisyphus] پوست خرچنگ ها را کندیم
|
[ترجمه گوگل] خرچنگ ها را گلوله باران کردیم
[ترجمه ترگمان] خرچنگ رو خوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to bombard with artillery.
مشابه: bombard

- They shelled the enemy position for hours.
[ترجمه گوگل] ساعت ها مواضع دشمن را گلوله باران کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها چند ساعت مواضع دشمن را بمباران کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: shell-less (adj.), shell-like (adj.)
• : تعریف: to shed or come out of a shell or shells.

- These peas shell easily.
[ترجمه Aydin Jz] این نخودا به آسونی پوست کنده میشن
|
[ترجمه گوگل] این نخودها به راحتی پوسته می شوند
[ترجمه ترگمان] این نخود فرنگی خیلی ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. shell fish
جانور صدف دار

2. shell fragments
قطعات گلوله،بسک گلوله

3. shell out
(خودمانی) پول دادن،سلفیدن،متحمل هزینه شدن

4. the shell of a boat
بدنه ی کشتی

5. the shell of a building
اسکلت (یا چارچوب) ساختمان

6. the shell of a crab
سختپوست خرچنگ

7. the shell of a religion
(مجازی) اسطقس مذهب

8. the shell of a sea turtle
لاک یک لاک پشت دریایی

9. to shell a town
شهری را گلوله باران کردن

10. to shell barley
سبوس جو را گرفتن

11. to shell oysters
بخش خوراکی صدف را درآوردن

12. a cordate shell
صدف دل دیس

13. a mortar shell
خمپاره

14. a walnut shell
پوست گردو

15. an oyster shell
صدف یا پوسته ی صدف خوراکی

16. the outer shell of wheat
پوسته ی برونی گندم

17. the walnut shell includes the kernel
پوست گردو هسته ی آنرا در بر دارد.

18. the wooden shell of a coconut
پوسته ی چوبی نارگیل

19. an unexploded artillery shell
یک گلوله ی توپ منفجر نشده

20. on the half shell
(خوراک پزی) سرو شده روی صدف

21. the trajectory of an artillery shell
پرتابراه یک گلوله ی توپ

22. to come out of one's shell
از انزوا بیرون آمدن

23. She had built up a protective shell of indifference around herself.
[ترجمه گوگل]او پوسته محافظی از بی تفاوتی در اطراف خود ساخته بود
[ترجمه ترگمان]او خودش یک پوسته محافظ را در اطراف خودش ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Never microwave egg in the shell.
[ترجمه MOMO] هیچوقت تخم مرغ با پوست رو تو مایکروویو نزارید
|
[ترجمه گوگل]هرگز تخم مرغ را در پوسته مایکروویو نپزید
[ترجمه ترگمان] هیچ وقت یه تخم مرغ رو توی صدف درست نمی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The snail went back into its shell.
[ترجمه Flura] حلزون به لاک خود برگشت.
|
[ترجمه گوگل]حلزون به پوسته خود برگشت
[ترجمه ترگمان]حلزون دوباره به صدف می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Everywhere building facades are pitted with shell and bullet holes.
[ترجمه گوگل]همه جا نمای ساختمان با سوراخ های پوسته و گلوله پوشیده شده است
[ترجمه ترگمان]در همه جا نماهای ساختمانی با سوراخ سوراخ و سوراخ سوراخ سوراخ می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The unusual shell has long been the subject of legend.
[ترجمه گوگل]پوسته غیرمعمول مدت‌ها موضوع افسانه بوده است
[ترجمه ترگمان]پوسته غیر معمول موضوع یک افسانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. You won't have to shell out a fortune for it.
[ترجمه گوگل]شما مجبور نخواهید بود برای آن پول خرج کنید
[ترجمه ترگمان]تو مجبور نخواهی شد شانسی برای این کار پیدا کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The shell exploded, sending a fountain of sand and grit into the air.
[ترجمه گوگل]پوسته منفجر شد و فواره ای از شن و ماسه را به هوا فرستاد
[ترجمه ترگمان]گلوله منفجر شد و فواره ای از ماسه و سنگریزه به هوا فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. I shall be expected to shell out for the party.
[ترجمه گوگل]از من انتظار می رود که برای مهمانی هزینه کنم
[ترجمه ترگمان]من انتظار دارم که او برای مهمانی حاضر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صدف (اسم)
ammonite, oyster, shell, pearl, cowrie, shard, cowry

جلد (اسم)
case, volume, shell, cover, covering, jacket, binding, skin, copy, tome, sheath, epidermis, holster, integument, tegument

مرمی (اسم)
shell, bullet, projectile

گلوله توپ (اسم)
shell, cannonball, cartouche

کالبد (اسم)
shell, skeleton, framework, mold, chassis, mould

قشر (اسم)
shell, coat, stratum, hull, rind, crust, cortex, layer, peeling

پوست (اسم)
hide, shell, peel, hull, rind, skin, membrane, slough, husk, glume, crust, cortex, tegmen, cuticle, peeling, integument, peltry, tegument

عایق (اسم)
shell, dielectric, insulator, isolator, nonconductor, wall tube

خمپاره (اسم)
shell, mortar bomb

صدف حلزون (اسم)
shell

بدنه ساختمان (اسم)
shell

عامل محافظ حفاظ (اسم)
shell

پوست فندق وغیره (اسم)
shell

پوکه فشنگ (اسم)
shell

قشر زمین (اسم)
shell

کاسه یا لاک محافظ جانور (اسم)
shell

سبوس گیری کردن (فعل)
shell

مغز میوه را دراوردن (فعل)
shell

پوست کندن از (فعل)
shell, debark, flay, decorticate, excoriate

پوست انداختن (فعل)
shell, slouch, peel, desquamate, molt, moult, exuviate

تخصصی

[شیمی] لایه، پوسته
[عمران و معماری] پوسته - جدار - ضخیمکاری
[کامپیوتر] برنامه خروج موقت ؛ برنامه واسطه - پوسته، لایه - برنامه ای که فرمانهای سیستم عامل را پذیرفته و موجب اجرای آنها می شود. مصلاً وقتی فرمانی در DOS مانند dir را تایپ می کنید، فرمان تان توسط این برنامه خوانده می شود. در DOS، برنامه ی COMMAND .COM پوسته ی ( لایه ی) سیستم عامل است. در UNIX سه نوع پوسته ی سیستم عامل وجود دارد: Korn shell ( ksh) ; Bourne shell(sh) و Cshell ( csh ) ; . واژه ی shell غالباً به دومین لایه ای اشاره می کند که در بخش بدون استفاده ی حافظه، در بالای برنامه کاربردی ( مانند کلمه پرداز) قرار می گیرد. با به کارگیری این نوع shell، برنامه کاربردی از فرمانهای DOS عبور می کند یا به کاربر امکان خروج از محیط DOS بدون بیرون آمدن از محیط برنامه ی کاربردی را می دهد. در این صورت حافظه ی قابل توجهی آزاد می شود. برای خروج از یک برنامه ی shell، باید فرمان exit را در DOS یا UNIX اجرا کرد.
[برق و الکترونیک] پوسته گروهی از الکترونها که بخشی از ساختار بیرونی اتم را تشکیل می دهند و تراز انرژی برابر دارند . - سطحی، پوسته
[مهندسی گاز] بدنه، پوسته، قشر، جدارخارجی
[نساجی] پوست - پوست انداختن - پوست کندن - پوسته - قشر- پوکه - جسم تو خالی - سبوس - صدف - حفاظ - جلد - رو کش - مدار الکترون به دور هسته اتم
[ریاضیات] پوسته، لایه، گلوله
[] ژاکت سبک ضد باران
[آب و خاک] پوسته

انگلیسی به انگلیسی

• hard outer covering of certain organisms; hard outer covering; hollow tube containing explosives; reserved attitude which conceals one's inner self; software which provides a convenient user interface for the operating system (computers)
bombard, barrage with explosives; remove a shell from; remove from a shell; come out of a shell; collect seashells
the shell of an egg or nut is the hard covering which surrounds it.
the shell of a tortoise, snail, or crab is the hard, protective covering on its back.
a shell is also a hard covering which surrounds, or used to surround, a small, soft sea creature.
if you shell peas or nuts, you remove their covering.
you can refer to the frame of a building as a shell.
a shell is also a metal container filled with explosives that is fired from a large gun.
to shell a place means to fire explosive shells at it.
if you shell out for something, you spend money on it, often more than you intended to; an informal expression.
she'll is the usual spoken form of `she will'.

پیشنهاد کاربران

پوسته / قذره
مثال: She collected seashells on the beach.
او در ساحل قذرات دریایی را جمع آوری کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
در شیمی: shell به معنی لایه و subshell به معنی زیر لایه می باشد. مثلا در آرایش الکترونی عناصر subshell ها هستند S, P, dو f.
یا مثلا لایه ظرفیت خوانده می شود valence shell
پوسته میان تهی، عاری ( تهی ) از محتوا، بی مغز، پوک
shell 6 ( n ) =a metal case filled with explosives, to be fired from a large gun, e. g. A shell burst only yards away from us.
shell
shell 5 ( n ) =any object that looks like the shell of a snail or sea creature, e. g. pasta shells.
shell
shell 4 ( n ) coconut shell
shell
shell 3 ( n ) walnut shells
shell
shell 2 ( n ) snail shells
shell
shell 1 ( n ) ( ʃɛl ) =the hard outer part of eggs, nuts, some seeds, and some animals, e. g. We collected shells on the beach.
shell
تو کامپیوتر و برنامه نویسی کلمه واسط مناسب تره. .
برنامه خروج موقت ؛ برنامه واسطه ، پوسته ، لایه - برنامه ای که فرمانهای سیستم عامل را پذیرفته و موجب اجرای آنها می شود مصلاً وقتی فرمانی در DOS مانند dir را تایپ می کنید ، فرمان تان توسط این برنامه خوانده می شود در DOS ، برنامه ی COMMAND COM پوسته ی ( لایه ی ) سیستم عامل است در UNIX سه نوع پوسته ی سیستم عامل وجود دارد: Korn shell ( ksh ) ; Bourne shell ( sh ) و Cshell ( csh ) ; واژه ی shell غالباً به دومین لایه ای اشاره می کند که در بخش بدون استفاده ی حافظه ، در بالای برنامه کاربردی ( مانند کلمه پرداز ) قرار می گیرد با به کارگیری این نوع shell ، برنامه کاربردی از فرمانهای DOS عبور می کند یا به کاربر امکان خروج از محیط DOS بدون بیرون آمدن از محیط برنامه ی کاربردی را می دهد در این صورت حافظه ی قابل توجهی آزاد می شود برای خروج از یک برنامه ی shell ، باید فرمان exit را در DOS یا UNIX اجرا کرد ، یک برنامه کوچک برای اجرای برنامه ها ، [واسط ، شل] یک بخش نرم افزاری است که معمولا یک برنامه جداگانه بوده و امکان برقراری ارتباط مستقیم بین کاربر و سیستم عامل را فراهم میسازد بخش ‎ Finder در سیستم عامل مکینتاش ، و برنامه رابط فرمان ( ‎COMMAND COM ) در سیستم عامل ‎ MS - DOS نوعی واسط هستند واسطهای متعدد دیگری ، از جمله واسط تصویری با پشتیبان ماوس ارائه شده در ‎ MS - DOS نگارش ‎ 4 را نیز میتوان جایگزین واسط خط فرمانی ‎ MS - DOS نمود به همین ترتیب ، برنامه های مشابهی نیز در سیستمهای یونیکس وجود دارند که به عنوان واسطهایی عمل میکنند.
...
[مشاهده متن کامل]

آدم جسور و بی ادب
برای صدف خوراکی از oyster استفاده میکنیم نه shell
یه معنی لفظی اش میشه :بظاهر مرده
shell در جنگ و نزاع بین دو گروه نظامی به معنی"وادار کردن طرف مقابل به عقب نشینی" است.
shell ( مهندسی عمران )
واژه مصوب: پوسته 5
تعریف: ورق خمیده
خمپاره، مواد منفجره
روی کار
روی پارچه
لایه
hard outer covering of a nut, egg, fruit, or a certain types of animal
پوسته
take off the SHELL
پوسته را بردارید.
پوسته، لایه
پوسته
زره
محافظ
در کامپیوتر می توان �پوسته� را به کار برد. مانند:
GNOME Shell: پوسته گنوم
لاک حلزون، خانه ی حلزون
snails and turtles have shells
حلزون ها و لاک پشت ها لاک یا صدف بیرونی دارند 🔻
معنی دیگر:
پوکه فشنگ
معنی زیاد داره پرکاربردترینش صدف هست و لاک حلزون و لاک پشت و. . .
countable noun
Shells are hard objects found on beaches. They are usually pink, white, or brown and are the coverings which used to surround small sea creatures.
I collect shells and interesting seaside items.
. . . sea shells.

صدف
لاک حلزون
پوسته ، پوسته ای ، سد بدنه خاکی ، بدنه خاکریز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس