ادغام ( contraction )
• : تعریف: contracted form of "she will".
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a hard outer covering of a mollusk, which is being continually created by the animal itself and serves to protect it from injury and from predators.
• مشابه: armor, shield
• مشابه: armor, shield
- We found many discarded shells of clams and mussels on the beach.
[ترجمه گوگل] ما پوسته های دور ریخته شده صدف و صدف در ساحل پیدا کردیم
[ترجمه ترگمان] ما بسیاری از صدف ها و صدف ها را در ساحل پیدا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما بسیاری از صدف ها و صدف ها را در ساحل پیدا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the material of which such a covering is composed.
- The jewelry is inlaid with abalone shell.
[ترجمه گوگل] زیورآلات با پوسته آبریز منبت کاری شده است
[ترجمه ترگمان] جواهرات با صدف abalone تزئین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جواهرات با صدف abalone تزئین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a usu. hard, protective outer layer of an animal's body.
- a turtle's shell
- a beetle's shell
[ترجمه ن] پوسته یگ سوسک|
[ترجمه گوگل] پوسته یک سوسک[ترجمه ترگمان] پوست سوسک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a hard, protective structure that completely surrounds a developing animal, such as a bird or reptile.
- We watched the baby bird hatch from its shell.
[ترجمه Sisyphus] پرنده کوچکی که از تخم بیرون آمد را تماشا کردیم|
[ترجمه گوگل] ما شاهد بیرون آمدن بچه پرنده از پوسته اش بودیم[ترجمه ترگمان] پرنده کوچکی را که از لاکش بیرون آمده بود تماشا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: an outer casing of a nut or other fruit.
• (6) تعریف: any outer layer that holds or protects, such as the outer walls of a building or the hull of a vessel.
• مشابه: shield
• مشابه: shield
• (7) تعریف: a cylindrical piece of ammunition, esp. for an artillery piece or a shotgun.
• (8) تعریف: a long, light, narrow racing boat propelled by oars.
• (9) تعریف: an attitude, manner, or state of mind that results in hiding one's feelings or avoiding human interactions.
- After his defeat, he withdrew into a shell.
[ترجمه گوگل] پس از شکست، او به داخل یک پوسته عقب نشینی کرد
[ترجمه ترگمان] پس از شکست او به درون صدف رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از شکست او به درون صدف رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: shells, shelling, shelled
حالات: shells, shelling, shelled
• (1) تعریف: to remove the shell or shells of.
- We shelled the crabs.
[ترجمه Sisyphus] پوست خرچنگ ها را کندیم|
[ترجمه گوگل] خرچنگ ها را گلوله باران کردیم[ترجمه ترگمان] خرچنگ رو خوردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to bombard with artillery.
• مشابه: bombard
• مشابه: bombard
- They shelled the enemy position for hours.
[ترجمه گوگل] ساعت ها مواضع دشمن را گلوله باران کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها چند ساعت مواضع دشمن را بمباران کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها چند ساعت مواضع دشمن را بمباران کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: shell-less (adj.), shell-like (adj.)
مشتقات: shell-less (adj.), shell-like (adj.)
• : تعریف: to shed or come out of a shell or shells.
- These peas shell easily.
[ترجمه Aydin Jz] این نخودا به آسونی پوست کنده میشن|
[ترجمه گوگل] این نخودها به راحتی پوسته می شوند[ترجمه ترگمان] این نخود فرنگی خیلی ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید