sharer

/ˈʃerər//ˈʃerə/

معنی: شریک، سهیم، سهم دار
معانی دیگر: سهیم، سهم دار، شریک

جمله های نمونه

1. Job sharers scored high marks on problem solving, team work and flexibility and demonstrated greater resilience in the face of setbacks.
[ترجمه گوگل]اشتراک‌گذاران شغل نمرات بالایی را در حل مسئله، کار تیمی و انعطاف‌پذیری کسب کردند و انعطاف‌پذیری بیشتری در مواجهه با شکست‌ها نشان دادند
[ترجمه ترگمان]کارمندان شغل نمره بالایی در حل مساله، کار تیمی و انعطاف پذیری کسب کردند و انعطاف پذیری بیشتری را در برابر عقب نشینی نشان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Conrad, Joseph: The Secret Sharer, 19 Signet Classic.
[ترجمه گوگل]کنراد، جوزف: شریک مخفی، 19 سیگنت کلاسیک
[ترجمه ترگمان] کنراد \"،\" جوزف \"،\" sharer \"، ۱۹ ساله\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. CEO Kevin Sharer does not spend thousands of hours in the company's labs.
[ترجمه گوگل]مدیرعامل کوین شرر هزاران ساعت را در آزمایشگاه های شرکت نمی گذراند
[ترجمه ترگمان]کوین Sharer، مدیر عامل شرکت \"کوین Sharer\"، هزاران ساعت را در آزمایشگاه های شرکت سپری نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. As one with us, a sharer in our needs and weaknesses, He was wholly dependent upon God, and in the secret place of prayer He sought divine strength, that He might go forth braced for duty and trial.
[ترجمه گوگل]او که با ما یکی بود و در نیازها و ضعف‌های ما شریک بود، تماماً متکی به خدا بود و در نهان نماز، نیروی الهی را می‌جوید تا آماده انجام وظیفه و آزمایش پیش رود
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یکی از ما، که در نیازها و ضعف های ما شریک بود، کام لا به خداوند وابسته بود، و در مکانی پنهان دعا به دنبال قدرت الاهی می گشت تا بتواند خود را برای انجام وظیفه و محاکمه آماده سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Core propaganda diction:Carry the sharer, walk the road of success.
[ترجمه گوگل]دستور اصلی تبلیغات: اشتراک‌گذار را حمل کنید، جاده موفقیت را طی کنید
[ترجمه ترگمان]نفوذ تبلیغاتی اصلی: شرکت کنندگان را حمل کنید، راه موفقیت را طی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In her editorial Vivienne Van Someren suggests that arrangements for job sharers are often an afterthought.
[ترجمه گوگل]ویوین ون سامرن در سرمقاله‌اش پیشنهاد می‌کند که ترتیبات برای اشتراک‌گذاران شغل اغلب یک فکر بعدی است
[ترجمه ترگمان]\"Vivienne ون someren\" (Vivienne ون someren)در سرمقاله خود پیشنهاد می کند که ترتیبات به کار گرفته شده برای شرکت در شرایط و شرایط بهتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In such rising route of China, the PLA has been tools and policy-making participant more than being sharer of political power.
[ترجمه گوگل]در چنین مسیر رو به رشد چین، PLA بیش از آنکه شریک قدرت سیاسی باشد، ابزار و مشارکت کننده در سیاست گذاری بوده است
[ترجمه ترگمان]PLA در چنین مسیر رو به ترقی چین ابزار و ابزار سیاست گذاری بیش از شرکت در قدرت سیاسی بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was no longer wrestling with the grief, but could sit down with it as a lasting companion and make it a sharer in her thoughts.
[ترجمه گوگل]او دیگر با غم و اندوه دست و پنجه نرم نمی کرد، بلکه می توانست به عنوان یک همراه ماندگار با آن بنشیند و آن را در افکارش شریک کند
[ترجمه ترگمان]دیگر نمی توانست با آن اندوه مبارزه کند، بلکه می توانست با آن به عنوان یک رفیق پایدار بنشیند و آن را شریک افکار خود کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the first years, Mr. Shen got salary the same way as other staff, not a dividend sharer. Mr.
[ترجمه گوگل]در سال‌های اول، آقای شن حقوقی مشابه سایر کارکنان دریافت می‌کرد، نه سهامدار آقای
[ترجمه ترگمان]در سال های اول، آقای Shen نیز مانند سایر کارکنان با حقوق خود حقوق می گرفت آقا!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To some extent, being a 'girlfriend' is like being a friend, a consoler, a sharer.
[ترجمه گوگل]"دوست دختر" بودن تا حدودی مانند یک دوست، یک دلدار، یک شریک است
[ترجمه ترگمان]تا حدودی، دوست دختر بودن، دوست داشتن دوست، دلداری، شریک خوشبختی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was no longer wrestling with the grief, but could sit down with it as a lasting companion and make it a sharer in her thoughts. "George Eliot".
[ترجمه گوگل]او دیگر با غم و اندوه دست و پنجه نرم نمی کرد، بلکه می توانست به عنوان یک همراه ماندگار با آن بنشیند و آن را در افکارش شریک کند "جرج الیوت"
[ترجمه ترگمان]او دیگر با غم و اندوه کشتی نمی گرفت، بلکه می توانست با آن به عنوان یک مصاحب همیشگی بنشیند و آن را شریک افکار خود سازد: \"جورج الیوت\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the Multiple Interactive College English Teaching Model, students act as a self-regulated learner, a center of teaching, a participant in communication and also a sharer of information resources.
[ترجمه گوگل]در الگوی آموزش زبان انگلیسی تعاملی چندگانه، دانش‌آموزان به‌عنوان یک یادگیرنده خودتنظیم، مرکز آموزش، مشارکت‌کننده در ارتباطات و همچنین اشتراک‌گذار منابع اطلاعاتی عمل می‌کنند
[ترجمه ترگمان]در مدل آموزشی چندگانه کالج تعاملی، دانش آموزان به عنوان یک یادگیرنده خود تنظیم شده، مرکز تدریس، شرکت کنندگان در ارتباط و نیز حضور منابع اطلاعاتی عمل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شریک (اسم)
accessory, partner, associate, participant, sharer, joint, consort, copartner, comrade, pal, colleague, coparcener, half, yokefellow

سهیم (اسم)
partner, participant, sharer, allottee, shareholder

سهم دار (اسم)
sharer, shareholder

انگلیسی به انگلیسی

• one who shares

پیشنهاد کاربران

بپرس