shadowy

/ˈʃædoʊɪ//ˈʃædəʊɪ/

معنی: زود گذر، سایه دار، سایه مانند، سایه افکن
معانی دیگر: سایه وار، پرسایه، تاریک، تیره

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: shadowiness (n.)
(1) تعریف: resembling a shadow; vague, faint, or illusory in nature.
مشابه: vague

(2) تعریف: surrounded by or full of shadow.
متضاد: bright, clear
مشابه: dusky

جمله های نمونه

1. They crouched together on a shadowy hillside.
[ترجمه گوگل]آنها با هم روی یک تپه سایه دار خمیدند
[ترجمه ترگمان]آن ها روی یک تپه تاریک چمباتمه زده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She saw a shadowy figure through the blind.
[ترجمه گوگل]او در میان نابینایان چهره ای سایه را دید
[ترجمه ترگمان]شبح سایه ای را دید که از میان کوره راه می رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I could just make out a tall, pale, shadowy figure tramping through the undergrowth.
[ترجمه گوگل]من فقط می توانستم چهره ای بلند، رنگ پریده و سایه دار را تشخیص دهم که در زیر درختان زیر پا می گذرد
[ترجمه ترگمان]می توانستم فقط هیکل بلند، رنگ پریده و سایه وار در میان بوته های خار راه بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They are members of some shadowy extremist group.
[ترجمه گوگل]آنها اعضای یک گروه افراطی در سایه هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها اعضای گروه افراطی گرا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Someone was waiting in the shadowy doorway.
[ترجمه گوگل]یک نفر در آستانه در سایه منتظر بود
[ترجمه ترگمان]کسی در درگاه تاریک منتظر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They made out a shadowy form in front of them.
[ترجمه گوگل]آنها یک فرم سایه ای در مقابل خود ایجاد کردند
[ترجمه ترگمان]ان ها در مقابل آن ها یک شکل مبهم ایجاد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I watched him from a shadowy corner.
[ترجمه گوگل]از گوشه ای سایه نگاهش کردم
[ترجمه ترگمان]از گوشه تاریکی او را تماشا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I saw a shadowy figure approaching.
[ترجمه گوگل]دیدم چهره ای سایه دار نزدیک می شود
[ترجمه ترگمان]یک شبح تاریک را دیدم که به او نزدیک می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The moon highlighted the shadowy forms of the hills.
[ترجمه گوگل]ماه شکل های سایه تپه ها را برجسته کرد
[ترجمه ترگمان]ماه اشکال مبهمی از تپه ها را برجسته می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We have been looking at the shadowy world of the paranormal.
[ترجمه گوگل]ما به دنیای تاریک ماوراء الطبیعه نگاه کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما داشتیم به دنیای سایه وار of نگاه می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As I sit in a shadowy corner, I observe a slow and gradual elongation of his mouth.
[ترجمه گوگل]همانطور که در گوشه ای سایه نشسته ام، کشش آرام و تدریجی دهان او را مشاهده می کنم
[ترجمه ترگمان]همچنان که در گوشه تاریکی می نشینم، صدای آهسته و تدریجی دهانش را می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Shadowy figures approached them out of the fog.
[ترجمه گوگل]چهره های سایه ای بیرون از مه به آنها نزدیک شدند
[ترجمه ترگمان]اشباح سایه وار در میان مه به آن ها نزدیک می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Since her illness, other people had become shadowy and had no real existence for her.
[ترجمه گوگل]از زمان بیماری او، افراد دیگر در سایه بودند و وجود واقعی برای او نداشتند
[ترجمه ترگمان]از زمانی که بیماری او، بقیه مردم، سایه وار تبدیل شده بودند و هیچ وجود واقعی برای او نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His intense scrutiny took in the shadowy and empty lengths of the corridor.
[ترجمه گوگل]موشکافی شدید او طول های سایه دار و خالی راهرو را گرفت
[ترجمه ترگمان]نگاه دقیق و موشکافانه او در راهروی تاریک و خالی راهرو قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زود گذر (صفت)
light, fugacious, fleet, unstable, transitory, frail, fugitive, ephemeral, horary, caducous, glancing, transient, momentary, temporary, fungous, passing, perishable, shadowy, sweepy

سایه دار (صفت)
somber, sombre, shady, patronizing, shadowy, protecting

سایه مانند (صفت)
shadowy, shadowlike

سایه افکن (صفت)
shady, shadowy

انگلیسی به انگلیسی

• covered in shadow, protected from light; obscure, indistinct; resembling a shadow; casting a shadow, protecting from light
a shadowy place is dark and full of shadows.
a shadowy figure or shape is difficult to see because there is not much light.
you describe people and activities as shadowy when very little is known about them, and you think that they may be dishonest or dangerous.

پیشنهاد کاربران

This word is used to describe something or someone that is mysterious, elusive, or lacking in clarity. It often implies a sense of secrecy or hidden intentions.
توصیف چیزی یا شخصی که مرموز، مبهم یا فاقد وضوح است. اغلب حاکی از احساس پنهان کاری یا مقاصد پنهان است.
...
[مشاهده متن کامل]

I caught a glimpse of a shadowy figure lurking in the alley.
The shadowy organization behind it all is still unknown.
The shadowy informant who provided key information but remained in the background.

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-more-mysterious/
سایه گون
رنگ و رو رفته
mysterious
مرموز
یواشکی
تاریک
مبهم
سایه تیره
پنهانی، مخفیانه
سایه مانند
سایه دار

بپرس