settlement

/ˈsetəlmənt//ˈsetlmənt/

معنی: مسکن، توافق، تعدیل، تسویه، تصفیه، ته نشینی، پرداخت، واریز، کلنی، زیست گاه
معانی دیگر: کوچگاه، نشینه، محل استقرار (پناهندگان یا مهاجران و غیره)، نشیم، ماندگاه، مستعمره، اجتماع متشکل از اعضای مذهب یا گروه بخصوص، جامعه ی کوچک، حل و فصل، رسیدگی، رفع، تسویه (حساب)، پرداخت (بدهی و غیره)، (ملک و غیره) واگذاری، قرارگیری، نهشت (رجوع شود به: settle)، دهکده، زیستگاه دورافتاده، ملک یا دارایی واگذار شده

جمله های نمونه

1. account settlement
تسویه ی حساب

2. the settlement of a debt
پرداخت قرض

3. the settlement of a disagreement
رفع اختلاف

4. the settlement of the house on his eldest son
واگذاری خانه به پسر ارشدش

5. in settlement
در واریز،برای تسویه

6. marriage settlement
توافق مالی قبل از ازدواج،مهریه

7. a mennonite settlement
یک جامعه ی کوچک از منونیت ها

8. a check in settlement of my account with you
چکی برای تسویه ی حسابم با شما

9. he mediated a settlement
او در حل اختلاف میانجی گری کرد.

10. to reach a settlement
به توافق رسیدن

11. we accept this settlement without prejudice to our claim for a better settlement later on
این مصالحه را به شرطی می پذیریم که به حق ما نسبت به یک مصالحه ی بهتر در آینده صدمه نزند.

12. they opened new lands for settlement
سرزمین های تازه ای را برای ماندگاری مفتوح کردند.

13. in those days, new york was a dutch settlement
در آن روزگاران نیویورک کوچگاه هلندی ها بود.

14. they are still entertaining hopes of a peaceful settlement of the matter
آنان هنوز امید به حل مسالمت آمیز آن مطلب را در سر می پرورانند.

15. The media played up the prospects for a settlement.
[ترجمه گوگل]رسانه ها دورنمای توافق را مطرح کردند
[ترجمه ترگمان]رسانه ها چشم اندازه ای خود را برای حل و فصل تشکیل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A peaceable settlement has been reached.
[ترجمه گوگل]توافق صلح آمیز حاصل شده است
[ترجمه ترگمان]تا کنون توافقی صلح آمیز حاصل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The cave contained evidences of prehistoric settlement.
[ترجمه گوگل]این غار حاوی شواهدی از سکونت در دوران ماقبل تاریخ بود
[ترجمه ترگمان]این غار هم یک مدرک تاریخی قبل از تاریخ ماقبل تاریخ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The peace settlement effectively acknowledged the country's independence.
[ترجمه گوگل]توافق صلح عملاً استقلال کشور را به رسمیت شناخت
[ترجمه ترگمان]این توافق صلح به طور موثر استقلال کشور را تایید کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. They were able to achieve a settlement without using military force.
[ترجمه مریم سالک زمانی] دستیابی به توافق بدون دخالت نظامیان ممکن شد.
|
[ترجمه گوگل]آنها توانستند بدون استفاده از نیروی نظامی به یک توافق دست یابند
[ترجمه ترگمان]آن ها بدون استفاده از نیروی نظامی توانستند بدون استفاده از نیروی نظامی به توافق برسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The management and unions have reached a settlement over new working conditions.
[ترجمه مریم سالک زمانی] اتحادیه ها و مدیر بر سر شرایط کاری جدید موافقت کردند.
|
[ترجمه گوگل]مدیریت و اتحادیه ها بر سر شرایط جدید کاری به توافق رسیده اند
[ترجمه ترگمان]مدیریت و اتحادیه ها در شرایط کاری جدید به توافق رسیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The strikers have reached a settlement with the employers.
[ترجمه گوگل]اعتصاب کنندگان با کارفرمایان به توافق رسیده اند
[ترجمه ترگمان]اعتصاب کنندگان به توافق با کارفرمایان رسیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Hopes of a peace settlement are beginning to fade.
[ترجمه مریم سالک زمانی] هر گونه امید به حصول صلح، دود شد و به هوا رفت.
|
[ترجمه گوگل]امید به حل و فصل صلح در حال محو شدن است
[ترجمه ترگمان]امیدها برای حل و فصل صلح شروع به محو شدن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مسکن (اسم)
house, abode, dwelling, housing, habitation, lodging, domicile, stead, roof, settlement, wigwam, long house

توافق (اسم)
analogy, accord, coincidence, accordance, adaptation, conformation, agreement, compromise, settlement, understanding, concurrence, conciliation, concord, adhesion, consistency, commensurability, keeping, consistence, rapport

تعدیل (اسم)
adjustment, settlement, regulation, modification, balancing, damping

تسویه (اسم)
adjustment, settlement, clearing, liquidation, settling, smoothing, solution

تصفیه (اسم)
purgation, administration, settlement, arrangement, purification, filtration, refinement, cleaning, catharsis, clean-up

ته نشینی (اسم)
precipitation, settlement, alluvion, sedimentation, sink, illuviation

پرداخت (اسم)
finish, expenditure, settlement, emolument, pay, remuneration, polish, burnish, payment, fee, disbursement, outlay, hire, payoff, remittance, remitment

واریز (اسم)
settle, settlement

کلنی (اسم)
settlement

زیست گاه (اسم)
settlement

تخصصی

[حسابداری] واریز اسناد
[عمران و معماری] نشست - تهنشینی - سازش
[زمین شناسی] نشست - حرکت عمودی به سمت پایین در ساختمان ها یا خاک سطحی هنگامی که خاک زیر آن قسمت تحت فشار قرار می گیرد
[حقوق] مصالحه، حل و فصل، فیصله، سازش، رفع اختلاف، تصفیه حساب، تسویه حساب
[ریاضیات] نشست ساختمان

انگلیسی به انگلیسی

• act of populating an area, colonization; small town, community; arrangement; resolution, reconciliation; payment of a debt or bill
a settlement is an official agreement between two sides who have been involved in a conflict.
a settlement is also a place where people have come to live and build homes.

پیشنهاد کاربران

1. واریز. تسویه 2. پرداخت 3. حل و فصل ، توافق4. استقرار. اسکان 5. انتقال. واگذاری 6. مستعمره 7. کولونی
مثال:
a pay settlement
یک واریز حقوق / یک تسویه حقوق
the settlement of the dispute
حل و فصل مناقشه
...
[مشاهده متن کامل]

a frontier settlement
یک اسکان و استقرار مرزی
the settlement of their debts
پرداخت بدهی هایشان

Settlement: اسکان
Settlement Division: بخش اسکان
A "settlement" is a place where people establish a community. It can also refer to an agreement reached between parties in a dispute.
It can symbolize the resolution of conflicts or the establishment of a stable community or system.
...
[مشاهده متن کامل]

"اقامتگاه" /مکانی که مردم در آن جامعه ای ایجاد می کنند.
همچنین می تواند به معنای توافقی باشد که بین طرفین در یک اختلاف نامه به دست می آید.
حل اختلافات یا ایجاد یک جامعه یا سیستم پایدار
مثال؛
The settlers established a new settlement along the river.
مهاجران یک اقامتگاه جدید در طول رودخانه ایجاد کردند.
They reached a settlement in the court case after lengthy negotiations.
پس از مذاکرات طولانی، آن ها در پرونده دادگاه به توافق رسیدند.
The company offered a settlement to avoid further legal action.
شرکت برای جلوگیری از اقدامات قانونی بیشتر پیشنهاد توافق کرد.
مترادف: Agreement, resolution, colony
متضاد: Dispute, conflict, abandonment

سازش
پرونده
توافق
مثال: They reached a settlement after months of negotiations.
آن ها پس از ماه ها مذاکره به توافق رسیدند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
نشست زمین
سکنی گزینی
یکجانشینی
استقرار
توافق، سازش
حل و فصل، واریز، تصفیه، تسویه، پرداخت، مسکن، کلنی، زیست گاه، قانون فقه: استقرار، مستعمره، زیست شناسی: اسکان، بازرگانی: واریز، پرداخت
واریز
تسویه
agreement, arrangement, conclusion, confirmation, establishment, working out
- payment, clearing, discharge
- colony, community, encampment, outpostتوافق، سازش
حل و فصل، واریز، تصفیه، تسویه، پرداخت، مسکن، کلنی، زیست گاه، قانون فقه: استقرار، مستعمره، زیست شناسی: اسکان، بازرگانی: واریز، پرداخت
...
[مشاهده متن کامل]

مرکز
مقر
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
احساس {بازار}
به فرآیندی اشاره دارد که در آن کاربر سفارشات محدود را در یک DEX مبتنی بر دفترچه سفارش اجرا می کند.
غرامت، جبران
توافق نامه
پناهگاه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : settle
✅️ اسم ( noun ) : settlement / settler
✅️ صفت ( adjective ) : settled
✅️ قید ( adverb ) : _
سکنی گزیدن، ساکن شدن
حل و فصل
International judicial settlement
● توافق
● محل استقرار ( برای سکونت )
شهرک سازی
settlement تصفیه
clearing تسویه
an official agreement intended to resolve a dispute or conflict
توافق رسمی
It now seems unlikely that it will be possible to negotiate/reach a peaceful settlement of the conflict.
As part of their divorce settlement, Jeff agreed to let Polly keep the house.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/settlement
استقرار
اسکان
1. We were hoping for a quick settlement of the dispute between the neighbors.
ما امیدوار به حل و فصل سریع اختلافات بین همسایگان بودیم.
2. Some thirty years later, in 1379, the sagas tell of a Skraeling attack on the Eastern Settlement of Greenland.
...
[مشاهده متن کامل]

حدود سی سال بعد ، در سال 1379 ، حماسه ها از حمله گرینلندرهای نورس به شهرک نشینان شرقی گرینلند خبر می دهند.
3. There has been no determination of wrongful conduct, guilt or liability in the Settlement.
در مورد تسویه حساب هیچگونه رفتار نادرست ، گناه یا مسئولیت مشخص نشده است.
4. The settlement is circumvallated by a stake - fence, so decayed that one may gain ingress at a dozen places.
سکونتگاه توسط یک حصار چوبی احاطه شده است ، بنابراین پوسیده شده است که ممکن است با تلنگری در ده مکان جابجا شود.
5. The November 19 Belize Settlement Day is observed with a daylong celebration on the closest weekend.
19 آوریل روز سازش بلیز با یک جشن یک روزه در نزدیکی آخر هفته برگزار می شود.
6. It had been Mr. Crilly's home since the early settlement of the pioneers in that region.
از زمان اسکان اولیه پیشگامان در آن منطقه ، خانه آقای کریلی بوده است.
7. I will prepare engrossments of the Settlement Agreement and you will prepare engrossments of the Trade Mark Agreement.
من متن نهایی سند توافق نامه بنگاه را آماده می کنم و شما قراردادهای نشان تجاری را نیز تهیه خواهید کرد.
8. In 1612, the English began intentional settlement of Bermuda with the arrival of the ship Plough.
در سال 1612 ، انگلیسی ها با ورود کشتی Plough شهرک سازی برمودا را از عمد آغاز کردند.
9. In the first two centuries of settlement, it relied on steady human emigration to keep the population manageable.
در دو قرن اول استقرار پناهندگان ، این کشور به مهاجرت مداوم انسانی متکی بود تا بتواند جمعیت را تحت کنترل نگه دارد.
10. With settlement, after the first royal land grant by the Governor of Jamaica in 1734, came the perceived need for slaves.
با واگذاری دارایی ( زمین ) ، پس از اولین اعطای زمین سلطنتی توسط فرماندار جامائیکا در سال 1734 ، نیاز به بردگان احساس شد.
11. Despite the interruption to English rule, the island's legal status is that of a colony acquired by settlement.
علی رغم وقفه ( تعلیق ) در قوانین انگلیس ، وضعیت حقوقی جزیره مستعمره ای است که با استقرار پناهجویان به دست آمده است.
12. Besides the settlements in Ireland, England, and Normandy, further settlement took place in what became Russia and in Iceland.
علاوه بر شهرک سازی در ایرلند ، انگلیس و نرماندی ، اسکان بیشتر در روسیه و ایسلند صورت گرفت.
13. Charles I inherited a settlement in Scotland based on a balanced compromise between Calvinist doctrine and episcopal practice.
چارلز اول سازش در اسکاتلند را بر اساس سازش متعادل بین دکترین کالوینیست و عملکرد اسقفی به ارث برد.
14. The harsh peace settlement imposed on Germany would leave it embittered and seeking revenge.
توافق صلح سختگیرانه ای که بر آلمان تحمیل شد ، آلمان را رنجیده خاطر و انتقام جو خواهد کرد.
Settlement ( noun ) = حل و فصل، حل اختلاف، تسویه حساب، تلافی، توافق نامه بنگاه، شهرک سازی، استقرار پناهندگان یا مهاجرین، استقرار، سازش، توافق، واگذاری دارایی یا ملک ( ملک یا دارایی واگذار شده )
speedy settlement = حل و فصل سریع
settlement date = تاریخ تسویه حساب
dispute settlement = حل اختلاف
cash settlement = تسویه نقدی
human settlement = سکونتگاه انسانی
tribe settlement = اسکان عشایر
settlement phase = مرحله استقرار
labour settlement = شهرک کارگری
settlement patterns = الگوهای استقراری
معانی دیگر >>>>>>>>>>>>> زیستگاه، نشست ساختمان، مسکن، سکونتگاه، نشست یا ته نشینی، حساب واریزی، کلنی های کوچک، مصالحه
soil settlement = نشست خاک
land settlement = اسکان ارضی
seat of settlement = محل نشست ساختمان
settlement account = حساب واریزی

سازش - توافق
سکونت گاه
نشست
قرار داد، سازش
اختصاصیا تصویب بودجه برای کمک به یک پروژه
اقامت
Settlement Application = درخواست اقامت
چینش
توافق
اسکان
منطقه مسکونی
حل و فصل
انتقال ملک
سکونتگاه
زیستگاه شهری ( محله )
حل و فصل اختلاف در حقوق
گروگان
اسکان در جای جدید
مثال Prior to European settlement in North America, Native American tribes populated specific areas of the continent
قبل از اسکان اروپایی ها در آمریکای شمالی، قبایل بومی آمریکایی در مناطق خاصی از این قاره سکونت داشتند.
اسم:
an official agreement intended to resolve a dispute or conflict. یک توافق رسمی برای حل اختلاف یا درگیری است.
"unions succeeded in reaching a pay settlement""اتحادیه ها موفق به رسیدن به توافق پرداخت"
...
[مشاهده متن کامل]

a place, typically one which has previously been uninhabited, where people establish a community. یک مکان . به نوعی قبلا غیرمسکونی بوده است، جایی که مردم یک جامعه را تشکیل می دهند.
"one of the oldest Viking settlements in western Europe""یکی از قدیمی ترین شهرک های وایکینگ در غرب اروپا"

اسکان کردن
حل و فصل اختلاف
( باستان شناسی ) استقرار
ابادی
واحه

سرزمین جدید

پایان دادن به ( نزاع، اختلاف )
در مهندسی عمران= نشست کردن - نشست
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٠)

بپرس