sensible

/ˈsensəbl̩//ˈsensəbl̩/

معنی: معقول، محسوس، بارز، لامسهای
معانی دیگر: قابل احساس، سوهش پذیر، عاقلانه، خردمند، منطقی، خردمندانه، با شعور، فهمیده، (لباس و غیره) مناسب، جور، حساس، سوهشمند، آگاه، مشهود

جمله های نمونه

1. sensible advice
نصیحت خردمندانه

2. sensible of another's grief
حساس نسبت به اندوه دیگری

3. a sensible man
یک آدم خردمند

4. a sensible rise in the temperature
افزایش محسوس حرارت

5. a sensible suggestion
یک پیشنهاد معقول

6. to wear sensible clothes for a cold winter day
برای یک روز سرد زمستانی لباس مناسب پوشیدن

7. it was not sensible to invite him
دعوت کردن او عاقلانه نبود.

8. It might be sensible to get a solicitor.
[ترجمه گوگل]گرفتن یک وکیل ممکن است معقول باشد
[ترجمه ترگمان]ممکنه منطقی باشه که یه وکیل بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I think that's a very sensible idea.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم این یک ایده بسیار معقول است
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم این فکر عاقلانه ای باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That seems to be a sensible idea.
[ترجمه مهان علوی] به نظر می رسد که فکر عاقلانه ای هست
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که این یک ایده معقول است
[ترجمه ترگمان]فکر عاقلانه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I think the sensible thing would be to take a taxi home.
[ترجمه گوگل]فکر می کنم کار معقول این باشد که با تاکسی به خانه بروم
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم بهترین کار این است که یک تاکسی به خانه ببری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I want us to be a bit more sensible this time and tighten up.
[ترجمه گوگل]می خواهم این بار کمی عاقل تر باشیم و محکم تر باشیم
[ترجمه ترگمان]من می خوام که این دفعه یه ذره عاقل تر باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Many of these problems can be minimised by sensible planning.
[ترجمه گوگل]بسیاری از این مشکلات را می توان با برنامه ریزی معقول به حداقل رساند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از این مشکلات را می توان با برنامه ریزی منطقی به حداقل رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If you are sensible you will study for another year.
[ترجمه گوگل]اگر عاقل باشید یک سال دیگر درس خواهید خواند
[ترجمه ترگمان]اگر شما عاقل باشید، یک سال دیگر هم مطالعه خواهید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There isn't a very sensible difference between a dog and a wolf.
[ترجمه گوگل]تفاوت چندان معقولی بین سگ و گرگ وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]بین یک سگ و یک گرگ تفاوت زیادی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It was sensible of you to lock the door.
[ترجمه گوگل]عاقلانه بود که در را قفل کردی
[ترجمه ترگمان]عاقلانه بود که در را قفل کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This approach seems very sensible to me.
[ترجمه گوگل]این رویکرد به نظر من بسیار معقول است
[ترجمه ترگمان]این نزدیک شدن به نظر من معقول به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Actually, it would be much more sensible to do it later.
[ترجمه گوگل]در واقع، انجام آن بعداً بسیار معقول تر خواهد بود
[ترجمه ترگمان]در واقع، بعدا خیلی عاقلانه است که این کار را بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. I think the sensible thing to do is phone before you go and ask for directions.
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم کار معقول این است که قبل از رفتن و درخواست مسیر، تلفن کنید
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم بهترین کار این است که قبل از این که بروی و آدرس را بخواهی، تلفن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Eat a sensible diet and exercise daily.
[ترجمه گوگل]رژیم غذایی معقول داشته باشید و روزانه ورزش کنید
[ترجمه ترگمان]رژیم غذایی معقولی بخورید و روزانه ورزش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معقول (صفت)
clever, polite, wise, advisable, reasonable, sensible, rational, well-advised

محسوس (صفت)
appreciable, sensible, phenomenal, tangible, perceptible

بارز (صفت)
clear, sensible, manifest

لامسه ای (صفت)
sensible, tactile, tactual

تخصصی

[زمین شناسی] معقول، محسوس، مشهود، بارز
[ریاضیات] محسوس

انگلیسی به انگلیسی

• rational, reasonable; wise, judicious; cognizant, aware; able to be perceived; perceptive, able to perceive; considerable, appreciable
a sensible person is able to make good decisions and judgements based on reason.

پیشنهاد کاربران

منطقی و معقول یا فهمیده
example:I have quite a healthy lifestyle. I eat sensible and do a lot of exercise.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sense / sensitize / sensationalize
✅️ اسم ( noun ) : sense / sensibility / sensitivity / sensitization / sensor / sensuality / sensuousness / sensation / sensationalism
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : sensible / sensitive / senseless / sensory / sensual / sensuous / sensational / sensationalist
✅️ قید ( adverb ) : sensibly / sensitively / senselessly / sensuously / sensually / sensationally

کسی که عاقل باشه
● معقول و منطقی
● قابل توجه
I really don't know the definition of sensible guys please help me
Sensible منطقی ، آگاه
Insensible ناآگاه، بدون حس
Calm and sensible
عاقلانه، منطقی
بدلیل شباهت ظاهری با واژه sensitive که به معنای حساس و احساساتی میباشد اشتباه گرفته میشود
I think the sensible thing would be to take a taxi home: بنظرم عاقلانه اش اینه که با تاکسی بریم خونه
...
[مشاهده متن کامل]

I think that's a very sensible idea : من فکر میکنم اون ایده کاملا منطقی و عاقلانه ایه
We have to be sensible about this: ما باید با این موضوع منطقی برخورد کنیم


realistic
واقع بین
واقع بینانه

آدم پر احساس
قابل حس
محسوس
قابل آگاه noticable
مثلا در ادبیات وقتی از یک رمانبه درک احساسی می شوید دارای احساسsensible هستید.
نوعی احساس فهم و منطق و آگاهی از شرایط داشتن

هوشمندانه
عاقل
با وقار ( در مورد لباس و پوشاک )
فهم پذیر ، قابل فهم
معقول ومحسوس
خردپذیر
صفت:
done or chosen in accordance with wisdom or prudence; likely to be of benefit. انجام یا انتخاب با توجه به عقل و عقل؛ احتمالا سودمند خواهد بود.
"I cannot believe that it is sensible to spend so much""من باور ندارم که صرفه جویی خیلی مفید باشد
...
[مشاهده متن کامل]

( of an object ) practical and functional rather than decorative. ( از یک شی ) عملی و کاربردی به جای تزئینی.
"Mum always made me have sensible shoes""
readily perceived; appreciable. به راحتی درک می شود قابل توجه است
"it will effect a sensible reduction in these figures""این باعث کاهش قابل توجه در این ارقام خواهد شد"
able to notice or appreciate; not unaware of. دارای آگاهی و درک. آگاه ( نه بی اطلاع )
"we are sensible of the difficulties he faces""ما از مشکلاتی که او با آنها روبرو هست اطلاع داریم"

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس