• : تعریف: able to be seen through; transparent or translucent.
- a see-through vinyl raincoat
[ترجمه گوگل] یک کت بارانی وینیل شفاف [ترجمه ترگمان] یک شاهد - از طریق raincoat vinyl [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. see-through fabric
پارچه ی فرانما
2. Move out of the way, please: I can't see through you!
[ترجمه گوگل]لطفاً از مسیر خارج شوید: من نمی توانم از طریق شما ببینم! [ترجمه ترگمان]ازسر راه برو کنار، خواهش می کنم: نمی تونم تو رو ببینم! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. We can see through all that bull.
[ترجمه Stigma Cogginer] میتونیم از بین اون همه گاو نر ببینیم
|
[ترجمه گوگل]ما می توانیم از طریق تمام آن گاو نر ببینیم [ترجمه ترگمان] ما می تونیم همه اون گاو نر رو ببینیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I can see through your little game .
[ترجمه Fighter] میتونم ماهیت و فرای بازی کوچیکتو ببینم
|
[ترجمه گوگل]من می توانم از طریق بازی کوچک شما ببینم [ترجمه ترگمان] میتونم از بازی little ببینم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She failed to see through his deception.
[ترجمه Mrjn] او ( دختر ) نتوانست به فریب او ( مرد ) پی ببرد. ( فریب خورد )
|
[ترجمه گوگل]او نتوانست فریب او را ببیند [ترجمه ترگمان]او از این فریب و فریبکاری او بی خبر بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. We couldn't see through the mist.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانستیم از میان مه ببینیم [ترجمه ترگمان]از میان مه نمی توانستم ببینم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It was difficult to see through the grimy windows of the cafe.
[ترجمه گوگل]دیدن از پنجره های کثیف کافه سخت بود [ترجمه ترگمان]دیدن پنجره های کثیف کافه مشکل بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He tittered nervously as he tried to see through the glare of the flames.
[ترجمه گوگل]در حالی که سعی می کرد از میان تابش خیره کننده شعله های آتش ببیند، با حالتی عصبی تکان می خورد [ترجمه ترگمان]در حالی که سعی می کرد نور شعله های آتش را ببیند، عصبی و عصبی خندید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. How it rained in Arbroath; trying to see through curtains of falling water makes a nonsense of note-taking.
[ترجمه گوگل]چگونه باران در Arbroath بارید تلاش برای دیدن از میان پرده های آب در حال سقوط، یادداشت برداری بی معنی است [ترجمه ترگمان]چه طور باران باریده بود و سعی می کرد از لای پرده آب ببیند که در حال سقوط است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I just thought something that was see through maybe on that wall would.
[ترجمه گوگل]من فقط به چیزی فکر کردم که شاید روی آن دیوار دیده شود [ترجمه ترگمان]من فقط فکر کردم یه چیزی که ممکنه تو اون دیوار دیده بشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. We see through the stained glass a figure coming towards us.
[ترجمه گوگل]از شیشه های رنگی می بینیم که شکلی به سمت ما می آید [ترجمه ترگمان]از میان شیشه های خون آلود، پیکری را می بینیم که به طرف ما می آید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The watching team could see through the windows that the interior of the chamber quickly filled with smoke.
[ترجمه گوگل]تیم ناظر می توانست از طریق پنجره ها ببیند که فضای داخلی اتاق به سرعت پر از دود می شود [ترجمه ترگمان]تیم تماشا می توانست از پنجره ببیند که داخل اتاق به سرعت پر از دود می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Anyone who says he can see through women is missing a lot. Groucho Marx
[ترجمه گوگل]هر کسی که بگوید می تواند از طریق زنان ببیند چیزهای زیادی از دست داده است گروچو مارکس [ترجمه ترگمان]هر کسی که می گوید می تواند از طریق زنان ببیند، چیزهای زیادی را از دست می دهد Groucho مارکس [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. You needed to use imagination to see through it to the ground below.
[ترجمه گوگل]باید از تخیل استفاده کنید تا از طریق آن به زمین زیر برسید [ترجمه ترگمان]شما برای دیدن از طریق آن به زمین زیر نیاز دارید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. People across the river can not see through the shrubbery, which stands in dense clusters, taller than a man.
[ترجمه گوگل]مردم آن سوی رودخانه نمی توانند از میان درختچه ای که در خوشه های متراکم و بلندتر از یک مرد قرار دارد، ببینند [ترجمه ترگمان]مردم سرتاسر رودخانه نمی توانند از بوته زار دیدن کنند، که در خوشه های متراکم قرار دارد، بلندتر از یک نفر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• see from behind; worry that something will be done properly until the end see-through clothes are made of thin cloth, so that you can see a person's body or underclothes through them. allowing light to pass through, transparent; made of transparent fabric or material
پیشنهاد کاربران
شناخت و درک چیزی
گاهی به معنی لباس بدن نما
See - through See - through is used to describe something that is clear or transparent, allowing light to pass through. It can also be used metaphorically to describe something that is easy to understand. ... [مشاهده متن کامل]
اسم/ شفاف بطوری که به نور اجازه عبور می دهد. همچنین می تواند به صورت استعاری برای توصیف چیزی که به راحتی قابل درک است استفاده شود. مثال ها؛ “The plastic bag is see - through, so you can easily see what’s inside. ” In a conversation about a plan, someone might say, “The logic behind the strategy is see - through. ” A person might comment, “Her lies were see - through; it was obvious she was not telling the truth. ”
نامرئی شدن
بدن نما، شیشه ای A see - through black dress یک لباس زنانه ی بدن نمای سیاه.
See - through یک صفت هست به معنی شفاف بیشتر برا لباس میگن. لباسی که از بیرون زیرش معلومه و میشه دید چی هست اون زیر میرا ∆ Ivana Knoll dances in braless see - through outfit
ذات واقعی کسی را دیدن پی بردن
به جز معنی اول " به ماهیت چیزی پی بردن" و معنی دوم "تا انتها کاری را انجام دادن" معنی سومی هم داره و معنی" کمک کردن یا هوا کسی را داشتن بدر شرایط سخت یا ناگوار است " support a person for the duration of a difficult time. "my family saw me through that very tough first year"
شناختن درک کردن
نازک ( که که درون معلوم باشه )
بدن نما
به حقیقت پی بردن به ماهیت حقیقی چیزی پی بردن
پشت کاری را گرفتن، کاری را به سرانجام رساندن
درون چیزی را دیدن ماهیت درونی و واقعی چیزی یا کسی را فهمیدن از پشت دیوار یا پرده داخل چیزی را دیدن
خواندن دست کسی
( صفت ) شفاف
به خوبی تشخیص دادن - متوجه شدن
لباس شفاف ، بدن نما
نامریی شدن دارم نا مریی میشم i am see - through
شفاف, چیزی که از طرف دیگر, قابل دیدن باشد
to understand or detect the true nature or character of sb or sth despite some affectation or deception to not be fooled by someone's or something's outward appearance and understand their or its true nature
ماهیت واقعی چیزی را فهمیدن مثال : My boss saw through my lie and scolded me for faking sickness رئیسم به ماهیت واقعی دروغم پی برد و مرا بخاطر تظاهر به بیماری بدجوری سرزنش کرد.