sedentary

/ˈsedənˌteri//ˈsedntri/

معنی: نشسته، غیر مهاجر، غیر متحرک، مقیم در یک جا
معانی دیگر: مستلزم نشستن زیاد، مستلزم پشت میز نشینی، ناجنبا، نشیمند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: sedentarily (adv.), sedentariness (n.)
(1) تعریف: involving or characterized by sitting or little physical activity.
متضاد: active

- Computer programming is a sedentary profession.
[ترجمه A.A] برنامه نویسی کامپیوتر یک شغل ( بی تحرک ) صندلی نشینی است
|
[ترجمه aylR] برنامه نویسی کامپیوتر یک حرفه بی تحرک است
|
[ترجمه گوگل] برنامه نویسی کامپیوتر یک حرفه کم تحرک است
[ترجمه ترگمان] برنامه نویسی کامپیوتر یک حرفه sedentary است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A sedentary lifestyle is conducive to weight gain.
[ترجمه گوگل] سبک زندگی کم تحرک باعث افزایش وزن می شود
[ترجمه ترگمان] زندگی بی تحرک برای افزایش وزن مساعد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: habitually inactive physically.
متضاد: active
مشابه: inert

- I used to be an active person but I've become quite sedentary since my car accident.
[ترجمه گوگل] من قبلاً فردی فعال بودم اما از زمان تصادف رانندگی کاملاً بی تحرک شدم
[ترجمه ترگمان] قبلا یک فرد فعال بودم، اما از وقتی که ماشین تصادف کردم، خیلی غیر عادی شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: living in a fixed location; not migratory.
متضاد: errant

جمله های نمونه

1. a sedentary job can lead to weight gain
یک شغل پشت میزی می تواند منجر به اضافه شدن وزن بشود.

2. He became increasingly sedentary in later life.
[ترجمه عبدالله] بی تحرکی او اخیرا بیشتر و بیشتر شد
|
[ترجمه احمدرضا عبدی] او در اواخر عمر ، به شدت ، کم تحرک شده بود
|
[ترجمه گوگل]او در زندگی بعدی به طور فزاینده ای بی تحرک شد
[ترجمه ترگمان]او بتدریج در زندگی بعدی sedentary شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. People in sedentary jobs need to take exercise.
[ترجمه گوگل]افرادی که در مشاغل کم تحرک هستند باید ورزش کنند
[ترجمه ترگمان]افرادی که در مشاغل نشسته هستند باید ورزش کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Bookkeeping is a sedentary occupation.
[ترجمه گوگل]دفترداری یک شغل کم تحرک است
[ترجمه ترگمان]دفترداری یک شغل sedentary است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I don't think a sedentary life would altogether suit me.
[ترجمه نازنین راد] من فکر نمیکنم زندگی پشت میز نشینی برای من مناسب باشه
|
[ترجمه گوگل]فکر نمی‌کنم یک زندگی بی‌تحرک اصلاً برایم مناسب باشد
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم که زندگی غیر انسانی برایم مناسب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Obesity and a sedentary lifestyle has been linked with an increased risk of heart disease.
[ترجمه گوگل]چاقی و سبک زندگی بی تحرک با افزایش خطر بیماری قلبی مرتبط است
[ترجمه ترگمان]چاقی و زندگی sedentary با افزایش خطر بیماری های قلبی در ارتباط بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They may also be less sedentary, and certainly have different genes.
[ترجمه گوگل]همچنین ممکن است کمتر بی تحرک باشند و مطمئناً ژن های متفاوتی دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها هم چنین ممکن است کم تر نشسته باشند و قطعا ژن متفاوتی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sedentary men, particularly those over 40, should not start a running program without a physical exam, he said.
[ترجمه گوگل]او گفت که مردان کم تحرک، به ویژه افراد بالای 40 سال، نباید برنامه دویدن را بدون معاینه فیزیکی شروع کنند
[ترجمه ترگمان]او گفت که sedentary مرد، به ویژه آن هایی که بالای ۴۰ سال سن دارند، نباید برنامه اجرا را بدون یک امتحان فیزیکی آغاز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Rhinos are largely sedentary animals.
[ترجمه گوگل]کرگدن ها عمدتاً حیواناتی هستند که کم تحرک هستند
[ترجمه ترگمان]Rhinos عمدتا حیوانات sedentary هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. America's young people are too sedentary.
[ترجمه Nima] جوونای آمریکایی خیلی کم تحرک هستند
|
[ترجمه گوگل]جوانان آمریکا بیش از حد بی تحرک هستند
[ترجمه ترگمان]جوانان آمریکا بیش از حد بی حرکت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. While many still visualize cruises as sedentary, today they are far from that.
[ترجمه گوگل]در حالی که بسیاری هنوز سفرهای دریایی را بی تحرک تصور می کنند، امروزه از آن فاصله زیادی دارند
[ترجمه ترگمان]با اینکه بسیاری از آن ها هنوز هم به عنوان sedentary خود را به تصویر می کشند، اما امروزه از آن دور هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. People with sedentary lifestyles have a greater risk of heart attacks.
[ترجمه گوگل]افرادی که سبک زندگی کم تحرک دارند بیشتر در معرض خطر حمله قلبی هستند
[ترجمه ترگمان]افرادی که شیوه زندگی بی تحرک دارند ریسک بیشتری برای حملات قلبی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. People with sedentary jobs generally need to eat less than those in very active occupations.
[ترجمه گوگل]افرادی که مشاغل کم تحرک دارند معمولاً نسبت به افرادی که در مشاغل بسیار فعال هستند نیاز به غذای کمتری دارند
[ترجمه ترگمان]افراد با مشاغل sedentary معمولا نیاز به خوردن کم تر از افراد شاغل در مشاغل بسیار فعال دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The simple act of giving up a sedentary occupation brought about the improved the state of health.
[ترجمه گوگل]عمل ساده ترک یک شغل بی تحرک باعث بهبود وضعیت سلامتی شد
[ترجمه ترگمان]عمل ساده دادن یک شغل ثابت باعث بهبود وضعیت سلامتی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Is being fat dangerous, or is it the sedentary lifestyle that often goes along with being fat?
[ترجمه گوگل]آیا چاق بودن خطرناک است یا این سبک زندگی کم تحرک است که اغلب با چاق شدن همراه است؟
[ترجمه ترگمان]آیا چربی بسیار خطرناک است یا سبک زندگی sedentary است که اغلب همراه با چربی همراه می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نشسته (صفت)
sitting, sedentary, sejant, soapless

غیر مهاجر (صفت)
sedentary

غیر متحرک (صفت)
sedentary

مقیم در یک جا (صفت)
sedentary

تخصصی

[زمین شناسی] نشسته، غیر مهاجر، مقیم در یکجا، غیر متحرک

انگلیسی به انگلیسی

• performed while sitting, not involving physical activity; inactive, getting little physical exercise; not migratory, living in one place throughout the year
a sedentary occupation or way of life involves a lot of sitting down and not much exercise.

پیشنهاد کاربران

سبک زندگی پشت میز نشسینی
We’re constantly being told that we should not have a sedentary lifestyle
somewhat inactive physically
۱. نشسته ۲. ساکن. مستقر. غیر مهاجر
مثال:
A sedentary job can lead to weight gain.
یک شغل نشسته می تواند باعث افزایش وزن بشود.
involving little exercise or physical activity
صفت/ کم تحرک / غیر فعال
sedentary job/occupation
My doctor says I should start playing sport because my lifestyle is too sedentary.
Being a writer is a sedentary occupation.
...
[مشاهده متن کامل]

Marilyn leads a more sedentary lifestyle now that she works at home.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/sedentary
ایستا
زمین گیر
خیلی بیکار:/ - خسته و بیحال ک هیچکار نمیکنع
یکجا نشستن، بی تحرک
سبک زندگی بدون تحرک, نشسته inactive, requiring little activity or sitting
Requiring a sitting posture
Certain types of birds/ animals that stay in one area and don't migrate
Sedentary lifestyle/ job
Living in sedentary: یکجا نشینی
Nomadic and sedentary
چادر نشین ( کوچ کننده ) و یکجانشین
بطور مثال در گذشته شکارچیان چادرنشین بودند چون دایما در هر کوچ کردن بودن و کشاورزان یکجا نشین بودند چون روزی زمینهاشون کار میکردند.
غیر مهاجر - غیر متحرک - نشسته - مقیم در یک جا
ساکن
بی تحرک، نشسته
sedentary lifestyle
سبک زندگی پشت میز نشینی
یکجانشین
یکجانشین ( در مقابل کوچ گر )
کم تحرک
بی تمرین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس