- I used to be an active person but I've become quite sedentary since my car accident.
[ترجمه گوگل] من قبلاً فردی فعال بودم اما از زمان تصادف رانندگی کاملاً بی تحرک شدم [ترجمه ترگمان] قبلا یک فرد فعال بودم، اما از وقتی که ماشین تصادف کردم، خیلی غیر عادی شده بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3)تعریف: living in a fixed location; not migratory. • متضاد: errant
جمله های نمونه
1. a sedentary job can lead to weight gain
یک شغل پشت میزی می تواند منجر به اضافه شدن وزن بشود.
2. He became increasingly sedentary in later life.
[ترجمه عبدالله] بی تحرکی او اخیرا بیشتر و بیشتر شد
|
[ترجمه احمدرضا عبدی] او در اواخر عمر ، به شدت ، کم تحرک شده بود
|
[ترجمه گوگل]او در زندگی بعدی به طور فزاینده ای بی تحرک شد [ترجمه ترگمان]او بتدریج در زندگی بعدی sedentary شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. People in sedentary jobs need to take exercise.
[ترجمه گوگل]افرادی که در مشاغل کم تحرک هستند باید ورزش کنند [ترجمه ترگمان]افرادی که در مشاغل نشسته هستند باید ورزش کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Bookkeeping is a sedentary occupation.
[ترجمه گوگل]دفترداری یک شغل کم تحرک است [ترجمه ترگمان]دفترداری یک شغل sedentary است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I don't think a sedentary life would altogether suit me.
[ترجمه نازنین راد] من فکر نمیکنم زندگی پشت میز نشینی برای من مناسب باشه
|
[ترجمه گوگل]فکر نمیکنم یک زندگی بیتحرک اصلاً برایم مناسب باشد [ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم که زندگی غیر انسانی برایم مناسب باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Obesity and a sedentary lifestyle has been linked with an increased risk of heart disease.
[ترجمه گوگل]چاقی و سبک زندگی بی تحرک با افزایش خطر بیماری قلبی مرتبط است [ترجمه ترگمان]چاقی و زندگی sedentary با افزایش خطر بیماری های قلبی در ارتباط بوده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. They may also be less sedentary, and certainly have different genes.
[ترجمه گوگل]همچنین ممکن است کمتر بی تحرک باشند و مطمئناً ژن های متفاوتی دارند [ترجمه ترگمان]آن ها هم چنین ممکن است کم تر نشسته باشند و قطعا ژن متفاوتی دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Sedentary men, particularly those over 40, should not start a running program without a physical exam, he said.
[ترجمه گوگل]او گفت که مردان کم تحرک، به ویژه افراد بالای 40 سال، نباید برنامه دویدن را بدون معاینه فیزیکی شروع کنند [ترجمه ترگمان]او گفت که sedentary مرد، به ویژه آن هایی که بالای ۴۰ سال سن دارند، نباید برنامه اجرا را بدون یک امتحان فیزیکی آغاز کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Rhinos are largely sedentary animals.
[ترجمه گوگل]کرگدن ها عمدتاً حیواناتی هستند که کم تحرک هستند [ترجمه ترگمان]Rhinos عمدتا حیوانات sedentary هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. America's young people are too sedentary.
[ترجمه Nima] جوونای آمریکایی خیلی کم تحرک هستند
|
[ترجمه گوگل]جوانان آمریکا بیش از حد بی تحرک هستند [ترجمه ترگمان]جوانان آمریکا بیش از حد بی حرکت هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. While many still visualize cruises as sedentary, today they are far from that.
[ترجمه گوگل]در حالی که بسیاری هنوز سفرهای دریایی را بی تحرک تصور می کنند، امروزه از آن فاصله زیادی دارند [ترجمه ترگمان]با اینکه بسیاری از آن ها هنوز هم به عنوان sedentary خود را به تصویر می کشند، اما امروزه از آن دور هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. People with sedentary lifestyles have a greater risk of heart attacks.
[ترجمه گوگل]افرادی که سبک زندگی کم تحرک دارند بیشتر در معرض خطر حمله قلبی هستند [ترجمه ترگمان]افرادی که شیوه زندگی بی تحرک دارند ریسک بیشتری برای حملات قلبی دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. People with sedentary jobs generally need to eat less than those in very active occupations.
[ترجمه گوگل]افرادی که مشاغل کم تحرک دارند معمولاً نسبت به افرادی که در مشاغل بسیار فعال هستند نیاز به غذای کمتری دارند [ترجمه ترگمان]افراد با مشاغل sedentary معمولا نیاز به خوردن کم تر از افراد شاغل در مشاغل بسیار فعال دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The simple act of giving up a sedentary occupation brought about the improved the state of health.
[ترجمه گوگل]عمل ساده ترک یک شغل بی تحرک باعث بهبود وضعیت سلامتی شد [ترجمه ترگمان]عمل ساده دادن یک شغل ثابت باعث بهبود وضعیت سلامتی شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Is being fat dangerous, or is it the sedentary lifestyle that often goes along with being fat?
[ترجمه گوگل]آیا چاق بودن خطرناک است یا این سبک زندگی کم تحرک است که اغلب با چاق شدن همراه است؟ [ترجمه ترگمان]آیا چربی بسیار خطرناک است یا سبک زندگی sedentary است که اغلب همراه با چربی همراه می شود؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
نشسته (صفت)
sitting, sedentary, sejant, soapless
غیر مهاجر (صفت)
sedentary
غیر متحرک (صفت)
sedentary
مقیم در یک جا (صفت)
sedentary
تخصصی
[زمین شناسی] نشسته، غیر مهاجر، مقیم در یکجا، غیر متحرک
انگلیسی به انگلیسی
• performed while sitting, not involving physical activity; inactive, getting little physical exercise; not migratory, living in one place throughout the year a sedentary occupation or way of life involves a lot of sitting down and not much exercise.
پیشنهاد کاربران
✍ توضیح: Characterized by a lot of sitting and little physical activity 🪑🧘♂️ 🔍 مترادف: Inactive ✅ مثال: A sedentary lifestyle can lead to various health problems, including obesity.
Spending alot of time sitting down, and not moving or exercising very much.
ترکی: اتوراخ - یکجا نشسته مثل آدم های پیر و ناتوان یا افسرده
سبک زندگی پشت میز نشسینی We’re constantly being told that we should not have a sedentary lifestyle
somewhat inactive physically
۱. نشسته ۲. ساکن. مستقر. غیر مهاجر مثال: A sedentary job can lead to weight gain. یک شغل نشسته می تواند باعث افزایش وزن بشود.
involving little exercise or physical activity صفت/ کم تحرک / غیر فعال sedentary job/occupation My doctor says I should start playing sport because my lifestyle is too sedentary. Being a writer is a sedentary occupation. ... [مشاهده متن کامل]
Marilyn leads a more sedentary lifestyle now that she works at home.
ایستا
زمین گیر
خیلی بیکار:/ - خسته و بیحال ک هیچکار نمیکنع
یکجا نشستن، بی تحرک
سبک زندگی بدون تحرک, نشسته inactive, requiring little activity or sitting Requiring a sitting posture Certain types of birds/ animals that stay in one area and don't migrate Sedentary lifestyle/ job Living in sedentary: یکجا نشینی
Nomadic and sedentary چادر نشین ( کوچ کننده ) و یکجانشین بطور مثال در گذشته شکارچیان چادرنشین بودند چون دایما در هر کوچ کردن بودن و کشاورزان یکجا نشین بودند چون روزی زمینهاشون کار میکردند.