secure

/sɪˈkjʊr//sɪˈkjʊə/

معنی: محکم، مطمئن، امن، بی خطر، استوار، محفوظ، ایمن، در امان، ضامن دار کردن، محفوظ داشتن تامین کردن، تامین کردن، حفظ کردن
معانی دیگر: خاطر جمع، بی هراس، نانگران، نادلواپس، بی باک، پشت گرم، مصون، دارای امنیت، امن و امان، ارمنده، محکم کردن، قرص کردن، استوار کردن، پابرجا کردن، قابل اعتماد، بی مخاطره، بدون ریسک، حتمی، قطعی، مسلم، بی برو برگرد، ایمن کردن، مصون کردن، محفوظ داشتن، (به طور قطعی) به دست آوردن، کسب کردن، (با زحمت) گرفتن، دست و پا کردن، موجب شدن، باعث شدن، انگیزاندن، تامین دادن، تضمین کردن، بیمه کردن، مطمئن کردن یا شدن، بازداشت کردن، محکم نگهداشتن، دست و پا بسته کردن، (قدیمی) غره، مغرور، (کشتیرانی) ایستاندن، متوقف کردن، وا ایستاندن، (ناویان) دست از کار کشیدن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: free from fear or danger.
مترادف: protected, safe
مشابه: all right, in the clear, sheltered

- I feel secure living in this neighborhood.
[ترجمه Amir] من در این محله احساس امنیت دارم.
|
[ترجمه Arash_kurd] من از زندگی در این محله احساس امنیت میکنم
|
[ترجمه گوگل] من از زندگی در این محله احساس امنیت می کنم
[ترجمه ترگمان] احساس می کنم تو این محله زندگی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: free from care, worry, or anxiety.
مترادف: assured, carefree, safe, unworried
متضاد: insecure
مشابه: all right, complacent, confident, relaxed, self-assured, tranquil

- She feels secure and appreciated in her new job.
[ترجمه zahra] او در شغل جدیدش احساس امنیت و قدر دانی میکند
|
[ترجمه گوگل] او در شغل جدید خود احساس امنیت و قدردانی می کند
[ترجمه ترگمان] او احساس امنیت می کند و در شغل جدیدش مورد قدردانی قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: well-established and able to be relied on; steady; dependable.
مترادف: dependable, firm, reliable, steady, sure, trustworthy
مشابه: assured, stable, staunch, steadfast

- Our friendship is quite secure, and I know we'll weather this crisis.
[ترجمه گوگل] دوستی ما کاملا امن است و می دانم که از این بحران عبور خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان] دوستی ما کاملا امن است و من می دانم که این بحران را هوا خواهیم داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's a major company, and his job is very secure.
[ترجمه گوگل] این یک شرکت بزرگ است و شغل او بسیار امن است
[ترجمه ترگمان] این یک شرکت بزرگ است و کارش خیلی امن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His position as leader of the country was now secure.
[ترجمه گوگل] موقعیت او به عنوان رهبر کشور اکنون امن بود
[ترجمه ترگمان] موقعیت او به عنوان رهبر کشور اکنون امن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: affording safety.
مترادف: inviolable, safe
متضاد: dangerous, insecure
مشابه: fortified, impregnable, invulnerable, unassailable

- She looked for a secure hiding place for the jewels.
[ترجمه گوگل] او به دنبال یک مخفیگاه امن برای جواهرات بود
[ترجمه ترگمان] به دنبال مکانی امن برای پنهان شدن جواهرات گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This step doesn't feel secure.
[ترجمه گوگل] این مرحله احساس امنیت نمی کند
[ترجمه ترگمان] این گام احساس امنیت نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- With the new locks, the building is more secure.
[ترجمه گوگل] با قفل های جدید، ساختمان امنیت بیشتری دارد
[ترجمه ترگمان] با این قفل جدید ساختمون امن تره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: tightly fastened.
مترادف: fastened, solid
متضاد: loose
مشابه: closed, fast, locked, shut, stable, tight, unassailable

- The container has a secure lid, so the liquid won't leak.
[ترجمه ایرزاد ایرزادی] بارگُنج پِلکه/پِلکین ناشِکنی دارد پس لیغه/لیغ نَشت نمی کُنَد یا نمی نَشتَد.
|
[ترجمه گوگل] ظرف دارای درب محکمی است، بنابراین مایع نشت نمی کند
[ترجمه ترگمان] کانتینر دارای یک در امن است، بنابراین مایع چکه نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: secures, securing, secured
مشتقات: securable (adj.), securely (adv.), secureness (n.), securer (n.)
(1) تعریف: to obtain; acquire.
مترادف: acquire, gain, get, obtain, procure
مشابه: clinch, earn, land, nail, win

- They hoped to secure a pardon for the prisoner.
[ترجمه گوگل] آنها امیدوار بودند که برای این زندانی عفو کنند
[ترجمه ترگمان] آن ها امیدوار بودند که زندانی را عفو کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He needed to secure his partner's agreement before going ahead.
[ترجمه گوگل] او باید قبل از ادامه کار، توافق شریک خود را تضمین می کرد
[ترجمه ترگمان] قبل از ادامه دادن، به توافق همکارش نیاز داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She worked hard to secure this job.
[ترجمه گوگل] او سخت تلاش کرد تا این شغل را تضمین کند
[ترجمه ترگمان] اون سخت تلاش می کرد تا این شغل رو تامین کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He has more than enough votes to secure a victory in this election.
[ترجمه گوگل] او آرای بیش از حد کافی برای کسب پیروزی در این انتخابات دارد
[ترجمه ترگمان] او بیش از اندازه کافی رای دارد تا پیروزی در این انتخابات را تضمین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make safe or free from harm.
مترادف: defend, guard, preserve, protect, safeguard, shelter, shield
مشابه: consolidate, insure, look after, sustain, take care of, watch over

- They believe that education is the key to securing one's future.
[ترجمه گوگل] آنها معتقدند که آموزش کلید تضمین آینده فرد است
[ترجمه ترگمان] آن ها بر این باورند که آموزش کلید تامین آینده یک آینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This is the best way to secure your investment.
[ترجمه گوگل] این بهترین راه برای تضمین سرمایه گذاری شماست
[ترجمه ترگمان] این بهترین راه برای امن کردن سرمایه گذاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to make fast or tight.
مترادف: attach, fasten, fix
مشابه: affix, anchor, batten down, bond, fuse, lash, moor, nail, solder, stick, weld

- Don't forget to secure the chain to the gate.
[ترجمه گوگل] فراموش نکنید که زنجیر را روی دروازه محکم کنید
[ترجمه ترگمان] یادت نره که زنجیر دروازه رو ببندی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They secured the canoe to the top of the car with ropes.
[ترجمه گوگل] آنها قایق رانی را با طناب به بالای ماشین محکم کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها قایق را با طناب به بالای اتومبیل بستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Secure the ropes, or the tent will fly away in this wind!
[ترجمه گوگل] طناب ها را محکم کنید، وگرنه چادر در این باد دور خواهد شد!
[ترجمه ترگمان] طناب را محکم ببندید، یا چادر در این باد به پرواز در بیاید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to make (a place) free from intrusion or attack.
مشابه: arm, bolt, close, defend, fortify, garrison, lock, reinforce, shut

- The secret service secured the building before the president's arrival.
[ترجمه گوگل] سرویس مخفی ساختمان را قبل از ورود رئیس جمهور ایمن کرد
[ترجمه ترگمان] سرویس مخفی ساختمان را پیش از رسیدن رئیس جمهور حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The police arrived to secure the area.
[ترجمه گوگل] پلیس برای ایمن سازی منطقه حاضر شد
[ترجمه ترگمان] پلیس برای تامین امنیت منطقه وارد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Troops were sent in to secure the border.
[ترجمه گوگل] نیروها برای تامین امنیت مرزها اعزام شدند
[ترجمه ترگمان] نیروهای نظامی برای تامین امنیت مرز اعزام شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to tie up or bind.
مترادف: bind, lash, tie
مشابه: chain, fasten, fetter, manacle, shackle, tether

- He secured the trunk with rope.
[ترجمه گوگل] صندوق عقب را با طناب محکم کرد
[ترجمه ترگمان] چمدان را با طناب بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. secure from harm
ایمن از آسیب

2. secure from surprise attack
مصون از حمله ی ناگهانی

3. a secure bridge
پل محکم

4. a secure investment
سرمایه گذاری بی مخاطره

5. a secure victory
پیروزی مسلم

6. to secure a bolt
چفت در را سفت بستن

7. to secure a confession from the accused
از متهم اقرار گرفتن

8. to secure a job
شغل به دست آوردن

9. to secure a laugh
موجب خنده شدن

10. to secure a loan from a bank
از بانک یک وام دست و پا کردن

11. to secure a position against attack
موضع را از حمله ایمن کردن

12. to secure a prisoner with handcuffs
با دستبند زندانی را گرفتار کردن

13. to secure aid
کمک گرفتن

14. he was secure in the knowledge that god would be with him all the way
خاطرش جمع بود که خدا همیشه با او همراه خواهد بود.

15. if you are not secure yourself, you will not inspire confidence
اگر خودت مطمئن نباشی نخواهی توانست اطمینان را به دیگران القا کنی.

16. people did not feel secure even in their homes
مردم حتی در خانه هایشان احساس امنیت نمی کردند.

17. to make a knot secure
گره را محکم کردن

18. a mountain climber needs a secure rope
کوهنورد به طناب محکم نیاز دارد.

19. This is an excellent port being secure from every wind.
[ترجمه گوگل]این یک بندر عالی است که از هر باد ایمن است
[ترجمه ترگمان]این بندر بسیار خوبی است که از هر بادی محفوظ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. There are no secure jobs these days.
[ترجمه علیرضا حسن زاده] این روزها هیچ شغل تضمینی وجود ندارد.
|
[ترجمه گوگل]این روزها هیچ شغل مطمئنی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]این روزها هیچ شغل مطمئنی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. There is no magic wand to secure a just peace.
[ترجمه گوگل]هیچ عصای جادویی برای تضمین صلح عادلانه وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ یک چوب جادویی وجود نداره که بتونه آرامش رو حفظ کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Extra men are needed to secure the camp against attack.
[ترجمه گوگل]برای ایمن سازی اردوگاه در برابر حمله به مردان اضافی نیاز است
[ترجمه ترگمان]افراد بیشتری نیاز دارن که اردوگاه رو در برابر حمله امن نگه دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Federal leaders continued their efforts to secure a ceasefire.
[ترجمه گوگل]رهبران فدرال به تلاش های خود برای تضمین آتش بس ادامه دادند
[ترجمه ترگمان]رهبران فدرال به تلاش های خود برای تضمین آتش بس ادامه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. You have made me feel secure.
[ترجمه گوگل]تو به من احساس امنیت دادی
[ترجمه ترگمان]تو باعث شدی احساس امنیت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. Always lock your bicycle to something secure.
[ترجمه گوگل]دوچرخه خود را همیشه در جایی امن قفل کنید
[ترجمه ترگمان] دوچرخه ت رو به یه جای امن قفل کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. May all beings be happy and secure ; may their mind be contented!
[ترجمه گوگل]همه موجودات شاد و امن باشند باشد که ذهنشان راضی باشد!
[ترجمه ترگمان]ممکن است که همه سعادتمند باشند و امنیت داشته باشند؛ ممکن است ذهن آن ها راضی باشد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محکم (صفت)
stable, firm, solid, dense, compact, compressed, adamantine, tough, strict, sturdy, strong, tight, tenacious, steel, secure, stout, frozen, substantial, buff, steady, well-set, meaty, pukka, pucka, two-handed

مطمئن (صفت)
sure, assured, safe, confident, secure, persuaded

امن (صفت)
assured, safe, secure

بی خطر (صفت)
sound, safe, secure, benign

استوار (صفت)
stable, firm, constant, solid, tenacious, sound, steel, sure, secure, immovable, steady, consistent, steadfast, two-handed

محفوظ (صفت)
safe, secure, protected, guarded, preserved

ایمن (صفت)
safe, secure

در امان (صفت)
secure

ضامن دار کردن (فعل)
secure

محفوظ داشتن تامین کردن (فعل)
secure

تامین کردن (فعل)
supply, cover, secure, safeguard

حفظ کردن (فعل)
keep, protect, maintain, secure, fence, retain, memorize, preserve

تخصصی

[حقوق] تضمین کردن، تأمین کردن، به دست آوردن، محفوظ داشتن، ایمن، بی خطر، مطمئن، محکم و با ثبات

انگلیسی به انگلیسی

• ensure, assure; obtain, procure; protect, defend; fortify, strengthen; lock, fasten
safe, free from danger; protected; strong, stable; closed, locked; confident, not worried or concerned; assured, certain
something that is secure is safe and certain to remain and not be lost.
if you secure something such as a position, result, or something you really want, you get it after a lot of effort; a formal use.
if a building is secure, it is tightly locked or well protected.
if you secure a place, you make it safe from harm or attack; a formal use.
if an object is secure, it is fixed firmly in position.
if you secure an object, you fasten it firmly to another object.
if you feel secure, you feel safe and happy and are not worried about life.

پیشنهاد کاربران

ضبط کردن
To secure something means to get it after a lot of effort
ایمن، محکم، امن
مثال: Make sure to secure all the doors and windows before leaving the house.
اطمینان حاصل کنید که تمام درها و پنجره ها را قبل از خروج از خانه قفل کنید.
نکته: "Secure" به معنی تأمین ایمنی و حفاظت است و می تواند به امنیت فیزیکی یا اطلاعاتی اشاره کند.
1. محکم ( کردن ) :
The ladder doesn't look secure to me.
Secure the boat to the dock.
2. امن، ایمن کردن یا محافظت کردن:
Troops were sent to make the border secure.
Troops were sent to secure the border.
Something is secure ینی جاش امنه
Feel secure احساس امنیت کردن
To secure به چنگ آوردن چیزی با تلاش فراوان
To secure بستن چیزی به جایی که حرکت یا فرار نکنه
Security :امنیت - آرامش ( و ) گارد امنیتی - محافظان
secure: امن
امن - ایمن
The house isn’t very secure – we need some new locks.
Companies can offer secure credit card transactions over the Internet.
با اعتماد به نفس ( OPP: insecure )
We want our children to be secure and feel good about themselves.
...
[مشاهده متن کامل]

خاطر جمع ( از اینکه در اینده اتفاق بدی نمیفته )
Workers no longer feel secure about the future.
It was enough money to make us feel financially secure.
قابل اطمینان ( چون احتمالاً تغییر نمیکنه ) ( OPP: insecure )
There are no secure jobs these days.
محکم ( بسته شده، گره )
Are you sure that shelf is secure?
ایمن کردن - محفوظ داشتن ( از حمله، آسیب، گم شدن و غیره )
Troops were sent to secure the border.
بدست آوردن - دست یافتن ( یه چیزی که دائمی هست )
The company secured a $20 million contract.
بستن - گره زدن ( محکم )
John secured the boat firmly to the jetty.
صاف کردن ( قرضی، بدهی، وام با چیز دیگه مثل خونه )
He used his house to secure the loan.

✔️ ( به طور قطعی ) به دست آوردن، کسب کردن ( تائیدیه - تائید و . . . )
The UK’s offshore regulator has approved further
drilling at Shell’s Penguins project, expected to begin this month
. . .
...
[مشاهده متن کامل]

The London - listed supermajor ( LON:SHEL ) applied to drill the 211/13a - 18 ( PC - 04 ) production well at Penguin East in late March, securing approval from the Offshore Petroleum Regulator for Environment and Decommissioning ( OPRED ) on 5 April
EnergyVoice. com@
▪️▪️▪️
قطعی کردن - قطعی نمودن
Focusing on earning money to be a respectful person in society, yields a negative impact on individuals. This surges the youngsters to secure a profession that provides better income, more than prioritizing their passion.

اطمینان حاصل کردن
تثبیت کردن
منعقد کردن ، بستن
to secure a deal
قرارداد یا معامله ای را منعقد کردن یا بستن
دستبند زدن هم معنی میده
صفت
1_قابل اتکا_مطمئن ( در مور د چیز هایی مثل شغل، در آمد و. . . )
2_ایمن ( یعنی چیزی / کسی که به آسانی آسیب
نمی بیند یا دزدیده نمی شود ودر امان است )
3_ایمن، ایمنی آور ( اصولا برای یک جاکه ورود وخروج از آن سخت است وبرای افراد یا اشیاء داخل خود امنیت می آورد به کار می رود مثل گاوصندوق یا یک خانه ی امن به کار می رود )
...
[مشاهده متن کامل]

4_خاطر جمع، نادلواپس، مطمئن، دارای اعتماد به نفس
5_محکم وصل شده، نا شُل، بدون تزلزل ولقی

کنترل جایی یا چیزی را بدست گرفتن
کسب کردن
بدست آورن
( در حالت فعلی ) اطمینان حاصل کردن از . . .

فراهم کردن
مطمین
فراهم آوردن، جمع وجور کردن
قطعی
To close
To shut
Secure all ports
Secure the chamber


Adj
certain to remain safe and unthreatened
Or feeling free from fear or anxiety
صفت برای حس کسی که مطمئنِ که در امن و امان و دور از خطر قرار دارد و چیزی نمیتونه بهش آسیب بزنه . . .
...
[مشاهده متن کامل]

خاطر جمع - آسوده خاطر
( خیالش تختِ که هیچیش نمیشه )
( خیال اش راحتِ و احساس امنیت میکنه )
کسی که هیچ گونه ترس و نگرانی احساس نمیکنه :
آسوده دل
بی تشویش
Adj
confident and comfortable
دارای اعتماد به نفس ( و اینکه در موقعیت و شرایط مختلف اعتماد به نفس رو از دست ندی )
( اعتماد به نفس داشتن و به راحتی معذب نشدن )

چیزی را محکم بستن
تامین کردن
بدست آوردن
دست یافتن
ایمن کردن
محفوظ داشتن
تأمین کردن
حفظ کردن
مصون کردن
با اعتماد به نفس
دستیابی، فراهم کردن
مطمعن - تضمین شده ( در آینده ( مثلا یک شغل مطمعن و پردرامد در آینده ) )
اطمینان دادن
مکان امن
با اطمینان
محافظت شده
To secure sth means to get it after a lot of effort
مطمئن، محکم
عقد ( قرارداد )

منعقد کردن
تامین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس