• : تعریف: (often pl.) a reconsideration of, or doubt about, a previous decision or opinion. • مشابه: reservation
جمله های نمونه
1. As for the money, don't give it a second thought.
[ترجمه گوگل]در مورد پول هم فکر نکنید [ترجمه ترگمان]اما به خاطر پول، یک فکر دیگر هم نکن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He dived in after her without a second thought.
[ترجمه گوگل]بدون فکر کردن به دنبال او شیرجه زد [ترجمه ترگمان]او بدون فکر دوم به داخل آب شیرجه رفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. I'll call her tomorrow - no, on second thought, I'll try now.
[ترجمه گوگل]من فردا به او زنگ می زنم - نه، در صورت فکر دوم، اکنون تلاش می کنم [ترجمه ترگمان]فردا بهش زنگ می زنم - نه، الان فکر می کنم، حالا سعی می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Noone, to my recollection, gave a second thought to the risks involved.
[ترجمه گوگل]به یاد من، هیچ کس دوباره به خطرات موجود فکر نکرد [ترجمه ترگمان]به خاطر دارم، به خاطر دارم، یک لحظه فکر کردم که خطر درگیر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Roberto didn'tgive a second thought to borrowing $000 from him.
[ترجمه گوگل]روبرتو حتی یک بار هم فکر نکرد که از او 000 دلار قرض بگیرد [ترجمه ترگمان]روبرتو a برای گرفتن مبلغ ۵۰۰۰ دلار از او در نظر گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. She dismissed the rumour without a second thought.
[ترجمه گوگل]او بدون فکر دوم این شایعه را رد کرد [ترجمه ترگمان]بدون فکر دوم این شایعه را رد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I accepted the offer without a second thought.
[ترجمه گوگل]بدون فکر دوم پیشنهاد را پذیرفتم [ترجمه ترگمان]بدون فکر دوم این پیشنهاد رو قبول کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He dismissed the rumour without a second thought.
[ترجمه گوگل]او بدون فکر دوم این شایعه را رد کرد [ترجمه ترگمان]بدون فکر دوم این شایعه را رد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. No self-respecting Zen-Buddhist spares a second thought for it.
[ترجمه گوگل]هیچ ذن-بودایی که به خود احترام میگذارد، فکر دیگری برای آن دریغ نمیکند [ترجمه ترگمان]هیچ respecting به خود ذن - بودا یک فکر دوم برای آن نیست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. On second thought, maybe he could just run for office.
[ترجمه گوگل]با فکر دوم، شاید او فقط می توانست برای ریاست جمهوری نامزد شود [ترجمه ترگمان]یه لحظه فکر کردم شاید بتونه بره دفترش [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Hey, Ma, on second thought, can you wire us some extra scratch?
[ترجمه گوگل]سلام، مامان، با فکر دوم، میتوانی مقداری خراش اضافی برای ما بنویسی؟ [ترجمه ترگمان]مامان، یه لحظه فکر کن می شه چند تا خراش اضافی به ما بدی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The second thought was fear, channelled into self-preservation: I jumped out of bed and grabbed my clothes from the floor.
[ترجمه گوگل]فکر دوم ترس بود که به سمت حفظ نفس هدایت شد: از رختخواب بیرون پریدم و لباسم را از روی زمین برداشتم [ترجمه ترگمان]دومین فکری که به ذهنم رسید ترس بود از رختخواب بیرون پریدم و لباس هایم را از کف زمین برداشتم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. On second thought, I see by doing this we might be in for another failure.
[ترجمه گوگل]در فکر دوم، من می بینم که با انجام این کار ممکن است با شکست دیگری روبرو شویم [ترجمه ترگمان]در اندیشه دوم، من با انجام این کار، ممکن است برای شکست دیگری در نظر گرفته شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. On second thought, she rejected his marriage proposal to finish college.
[ترجمه افشین گلچین] پس از تأمل مجدد, او پیشنهاد ازدواج خود را برای پایان دادن به کالج رد کرد
|
[ترجمه گوگل]در فکر دوم، او پیشنهاد ازدواج او را برای اتمام کالج رد کرد [ترجمه ترگمان]دوم، او پیشنهاد ازدواج خود را برای پایان دادن به کالج رد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. " On second thought I believe I'll keep you guessing, too.
[ترجمه گوگل]"در فکر دوم، من معتقدم که شما را نیز در حدس زدن نگه خواهم داشت [ترجمه ترگمان]به نظر من، فکر می کنم تو هم همینطور فکر می کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
پیشنهاد کاربران
دو دل بودن - تردید داشتن:Have second thoughts تغییر نظر - تغییر عقیده :On second thoughts
On the second thought حالا که دوباره فکر میکنم
�حالا که دوباره فکر میکنم� On the second thoughts you're right حالا که دوباره فکر میکنم حق با توعه
پس از تأمل دوباره. . . . . On second thought
درمورد چیزی دوباره فکرکردن. . . . . . .
با جزئیات به چیزی فکر کردن
مردد بودن تجدید نظر کردن تردید داشتن دو دل بودن
تجدید نظر
راه حل ثانویه، plan B
فکر بعدی
دو دل بودن
تغییر نظر
I am beginning to get second thought about taking chemical drugs داره نظرم درمورد مصرف داروهای شیمیایی عوض میشه.