1. seat belt
کمربند ایمنی
2. seat belts protect passengers from harm
کمربند ایمنی مسافران را از آسیب حفظ می کند.
3. seat yourself by the window and watch the rain
کنار پنجره بنشین و باران را تماشا کن.
4. a seat of power
مسند قدرت
5. the seat of a pillar
پایه ی ستون
6. the seat of his pants is torn
خشتک شلوارش پاره شده است.
7. the seat of pain
محل درد
8. the seat of the chair
ته صندلی
9. to seat a valve
برای سوپاپ زیرسازی کردن
10. country seat
(قدیمی) خانه ی بزرگ روستایی (دارای مزارع بزرگ در اطرافش)
11. a box seat
صندلی لژ
12. a child's seat and harness are among the necessities of family cars
صندلی و کمربند ایمنی مخصوص کودکان از ضروریات اتومبیل خانواده ها است.
13. a comfortable seat
یک صندلی راحت
14. a major seat of learning
یک مرکز عمده ی علم و آموزش
15. a vacant seat in a bus
صندلی خالی در اتوبوس
16. fasten your seat belt, please
لطفا کمربند ایمنی خود را ببندید.
17. his regular seat
صندلی همیشگی او
18. my father's seat at the dining table
جای پدرم سر میز ناهارخوری
19. the ancient seat of our local landlord
کاخ کهن مالک محل ما
20. the back seat of a car
صندلی عقب اتومبیل
21. the car seat can be slid back and forth
صندلی ماشین را می شود پس و پیش کشید.
22. the chancellor's seat
کرسی صدارت
23. the driver's seat
صندلی راننده
24. the front seat of a car
صندلی جلو اتومبیل
25. by the seat of one's (or the) pants
(خودمانی) با ابتکار شخصی (نه طبق برنامه یا به کمک دستگاه های خودکار)
26. fasten one's seat belt
کمربند ایمنی خود را بستن
27. save a seat (or place) for someone
برای کسی صندلی (یا جا) نگه داشتن
28. the driver's seat
صندلی راننده،(مجازی) موقعیت ممتاز،مقام پرقدرت
29. he held a seat in congress for more than twenty years
او بیش از بیست سال عضو کنگره ی امریکا بود.
30. he surrendered his seat to a lady
صندلی خود را به یک خانم داد.
31. jahangir left his seat and crossed the carriage to where i was sitting
جهانگیر صندلی خود را ترک کرد و به این سوی واگن مسافری که من نشسته بودم آمد.
32. please buckle your seat belts
لطفا کمربندهای ایمنی خود را ببندید.
33. robert has a seat in the stock exchange
روبرت در بورس سهام جایگاه ویژه دارد.
34. to contest a seat in the parliament
برای (مسند) نمایندگی در پارلمان مبارزه کردن
35. to resume one's seat
صندلی خود را دوباره اشغال کردن
36. to take a seat in the rear
در عقب (یک محل) جای گرفتن (نشستن)
37. a rider with excellent seat and hands
یک سوارکار که خیلی خوب بر زین قرار می گیرد و بسیار مهارت دارد
38. he got a good seat
صندلی خوبی گیر آورد.
39. the nail tore the seat of his pants
میخ خشتک شلوارش را پاره کرد.
40. to release a reserved seat on a plane
از جای رزرو شده در هواپیما صرفنظرکردن
41. he filed for the senate seat in iowa
او (رسما) خود را نامزد سناتوری ایالت ایوا کرد.
42. he kept shifting in his seat
او مرتبا در صندلی خود جم می خورد.
43. he sat on his habitual seat at the head of the table
او در جای همیشگی خود در صدر میز نشست.
44. he suddenly started from his seat
ناگهان از جا پرید.
45. mina had cowered in her seat
مینا روی صندلی خود کز کرده بود.
46. storm lake is a country seat
شهر استورم لیک مرکز شهرستان است.
47. the intestine is the main seat of digestion
روده اندام اصلی گوارش است.
48. to rise heavily from one's seat
با دشواری از صندلی خود بلند شدن
49. i put the magazine in the airplane's seat pocket
مجله را در جیب صندلی هواپیما گذاشتم.
50. the engaged couple necked on the back seat of the car
آن دو نامزد در صندلی عقب اتومبیل عشقبازی کردند.
51. the nail made a rip in the seat of his pants
میخ در خشتک شلوارش پارگی ایجاد کرد.
52. please put your carry-on luggage either under your seat or in the overhead compartment
لطفا چمدان های (کوچک) خود را یا زیر صندلی یا در اشکاف بالاسر قرار دهید.
53. he took his medal and swaggered back to his seat
مدال خود را گرفت و با سینه ی سپر به صندلی خود باز گشت.
54. she was the first woman to win a senate seat
او اولین زنی بود که در مجلس سنا جا گرفت (بر مسند سناتوری نشست).
55. the train's movement caused the box to slide off the seat
حرکت ترن باعث شد که جعبه از روی صندلی بیافتد.
56. the four of them were cuddled up against one another in the back seat
در صندلی عقب آن چهار نفر تنگ بغل یکدیگر نشسته بودند.