scratch the surface


به طور سطحی انجام دادن

پیشنهاد کاربران

suggest that it provides onlj' a small piece of the total picture.
یه بخش کوچک یا سطحی از یک موضوع یا مسئله کلی و بزرگتر
Here are some synonyms
1. Barely touched upon
2. Just beginning to explore
...
[مشاهده متن کامل]

3. Only scraping the surface
4. Skimming the surface
5. Dipping a toe in
6. Just getting started
7. Just the tip of the iceberg
8. The beginning of the road
9. Not fully explored
10. Tip of the tip

ناخنک زدن
فقط ظاهر ماجراست
البته بستگی داره توی چه جمله ای به کار بره
ولی به طور کلی معنیش اینه که کاری رو در حد سطحی و ظاهری انجام دادن یا درک کردن
کار کوچکی را هم بلد نبودن
نگاهی اجمالی انداختن به . . .
حدوداً معادل Skim هست
scratch the surface of
پرداختن فقط به بخش کوچکی از
این تازه شروع ( اول ) کاری هست
موضوع یا مشکلی را به صورت سطحی بررسی کردن
مثال 1: شمه ای از زندگی مولانا
مثال 2: چکیده ای از تاریخ اسلام
مثال 3: در این مقاله تنها تونستیم چکه ای از زندگی امام علی را بررسی کنیم

بپرس