معنی: دیده بان، طلایه دار، مامور اکتشاف، پیش اهنگ، دیده بانی کردن، پیشاهنگی کردن، عملیات اکتشافی کردن پوییدنمعانی دیگر: مامور استخدام ورزشکاران (دارای آینده ی درخشان)، مامور شناسایی، دیده وری کردن، جاسوسی کردن، (دنبال چیزی) گشتن، جستجو کردن، (سرباز یا هواپیما یا کشتی) دیده ور، جاسوس ورزشی، (دختر یا پسر) پیشاهنگ، دیدزنی، شناسایی، (خودمانی) شخص، آدم، یارو، (معمولا با: up یا out) با جستجو یافتن یا به دست آوردن، مورد تمسخر قرار دادن، تسخر زدن، (به ریش کسی) خندیدن
• : تعریف: (chiefly British) a member of the Scouts, an international organization for youth; Boy Scout; Girl Scout.
جمله های نمونه
1. a scout camp
اردوی پیشاهنگی
2. to scout around for firewood
دنبال هیزم گشتن
3. robert is a football scout
روبرت مامور شناسایی و استخدام فوتبالیست ها است.
4. he sent a rider ahead to scout the area
سواری را جلو فرستاد تا آن ناحیه را دیده وری کند.
5. They stopped scout in the mountainous area.
[ترجمه گوگل]آنها در منطقه کوهستانی از پیشاهنگی جلوگیری کردند [ترجمه ترگمان]آن ها از گشتن در این ناحیه کوهستانی متوقف شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Climbing the mountain fatigued the whole scout troop.
[ترجمه گوگل]بالا رفتن از کوه تمام نیروهای پیشاهنگ را خسته کرد [ترجمه ترگمان]از کوه بالا رفتن همه افراد گروه را خسته کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. A party was sent ahead to scout.
[ترجمه امیررضا د] گروهی برای تجسس به جلو فرستاده شدند
|
[ترجمه گوگل]یک مهمانی به پیشاهنگ فرستاده شد [ترجمه ترگمان] یه مهمونی رو برای دیده بانی فرستاده شدن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Manchester United's chief scout spotted him when he was playing for his school football team.
[ترجمه گوگل]پیشاهنگ ارشد منچستریونایتد زمانی که او برای تیم فوتبال مدرسه اش بازی می کرد، او را دید [ترجمه ترگمان]رئیس منچستر یونایتد وی را هنگامی که در حال بازی برای تیم فوتبال مدرسه اش بود، مشاهده کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. American companies are keen to scout out business opportunities in Vietnam.
[ترجمه گوگل]شرکت های آمریکایی مشتاق هستند تا فرصت های تجاری در ویتنام را جستجو کنند [ترجمه ترگمان]شرکت های آمریکایی مشتاق به دنبال کردن فرصت های تجاری در ویتنام هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I had a quick scout around the house to check everything was okay.
[ترجمه مریم سالک زمانی] برای حصول اطمینان از مناسب بودن اوضاع، همه جای خانه را زیرپا گذاشتم. ( scout around یعنی گشتن، جست و جو کردن، همه جا را زیر پا گذاشتن )
|
[ترجمه گوگل]من یک جاسوسی سریع در اطراف خانه داشتم تا بررسی کنم که همه چیز خوب است [ترجمه ترگمان]من یه مامور سریع اطراف خونه داشتم تا همه چیز رو کنترل کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. She used to scout when she was a child.
[ترجمه تهمینه دولت آبادی] وقتی کودک بود عادت داشت کنجکاوی و بررسی کند
|
[ترجمه مریم سالک زمانی] در اوان کودکی، در پی کشف هر چیزی بود.
|
[ترجمه گوگل]او در کودکی پیشاهنگی می کرد [ترجمه ترگمان]وقتی بچه بود به اسکات عادت می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He was spotted by a scout at the age of
[ترجمه گوگل]او در سنین سالگی توسط یک پیشاهنگ مشاهده شد [ترجمه ترگمان]اون در سن و سال یه پیشاهنگ بوده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. We went ahead to scout out the lie of the land.
[ترجمه مهتاب] ما در ان منطقه سینه خیز میرفتیم تا بتوانیم انجام را شناسایی کنیم.
|
[ترجمه گوگل]ما جلوتر رفتیم تا دروغ زمین را کشف کنیم [ترجمه ترگمان]ما جلو رفتیم تا دروغ of رو پیدا کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The scout opposed his arm to the blow of the enemy soldier.
[ترجمه گوگل]پیشاهنگ بازوی خود را در مقابل ضربه سرباز دشمن قرار داد [ترجمه ترگمان]اسکات بازویش را با ضربه سرباز دشمن مخالفت کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
دیده بان (اسم)
scout, sentinel, feeler, look-out
طلایه دار (اسم)
scout
مامور اکتشاف (اسم)
scout, scouter
پیش اهنگ (اسم)
fugleman, boy scout, scout
دیده بانی کردن (فعل)
scout, espy, monitor
پیشاهنگی کردن (فعل)
scout
عملیات اکتشافی کردن پوییدن (فعل)
scout
تخصصی
[سینما] فیلمنامه خوان [در کارگاههای فیلمسازی ]
انگلیسی به انگلیسی
• soldier or vehicle used in reconnoitering; instance or gathering information; member of the boy or girl scouts; one who discovers new talent; servant for a student at oxford university reconnoiter, gather information; serve on a reconnaissance patrol; search; examine, inspect; reject with scorn a scout or a boy scout is a member of the scout association. scouts are encouraged to be disciplined and to learn practical skills. in the united states, girls can be scouts as well. a scout is also a person who is sent somewhere to find out the position of an enemy army. if you scout around for something, you search for it in different places.
پیشنهاد کاربران
۱. ( نظامی ) دیده ور ۲. دیده وری ۳. دیده وری کردن. جاسوسی کردن ۴. گشتن. همه جا را زیر پا گذاشتن مثال: forward scouts reported that the enemy were massing at two points ahead دیده وران جلویی گزارش دادند که دشمن در دو نقطه روبرو جمع شده بودند.
پیشاهنگ
کاشف
گشتی
scout bee Scouting bees are sent out to look for a new home for their hive
ورجه وورجه کردن
دیده بانی
پیشکار، خادم Most student at the university were from wealthy upper class families. everyone had a SCOUT. Scout means a servant who waited on them.
طلایه دار
۱. مأمور اکتشاف - مکتشف - دیده بار - محقق یا جاسوس اطلاعات ( چه سرباز چه هواپیما. هرچیزیکه فرستاده میشه تا از دشمن اطلاعات کسب کنه. اطلاعاتی نظیر تعداد، امکانات و تجهیزات، مکان و . . . ) ۲. استعدادیاب ( کسیکه شغلش گشتن دنبال افراد با استعداده ) ... [مشاهده متن کامل]
۲. اگه Girl Scout یا Boy Scout بگیم میشه تا حدودی گفت بچه مثبت که عضو یک سازمانن و قصدشون اینه بچه ها و شهروندای خوبی باشن ۴. ( به عنوان فعل ) به دنبال کسی یا چیزی در جایی گشتن - گشت زنی کردن - عملیات اکتشافی انجام دادن 🟦 BOY SCOUT 🟦 Countable Noun a member of an organization for boys ages 11 to 17 🔶 Boy Scouts participate in group activities, learn skills, and are encouraged to have good morals and be good citizens 🟦 GIRL SCOUT 🟦 a member of a U. S. organization for girls ages 5 through 17 🔶 Girl Scouts participate in group activities, learn skills, and are encouraged to have good morals and be good citizens 🟦 GIRL GUIDE 🟦 a member of a worldwide organization for girls ages 7 through 18 that is similar to the Girl Scouts in the United States 🟦 CUB SCOUT 🟦 a member of an organization of Boy Scouts for boys ages 7 through 10 🟦 BROWNIE 🟦 1 ) a member of an organization of Girl Scouts or Girl Guides for girls ages 7 through 10 2 ) a short, square piece of rich, chocolate cake that often contains nuts
پیشاهنگ , مامور شناسایی ( مواضع دشمن یا استعداد ) ؛ گشتن – a military scouting party – He is a football scout – I scouted around for some logs – They sent a rider ahead to scout the area
دیده بان پیشاهنگ
استعدادیاب
مامور گشت
Scout = دیده بان / دیده بانی کردن Scouter = شخصی که دیده بانی میکند