اسم ( noun )
• (1) تعریف: a characteristic odor, esp. a pleasant one.
• مترادف: fragrance, perfume, smell
• مشابه: aroma
• مترادف: fragrance, perfume, smell
• مشابه: aroma
- We could smell the scent of roses in the air.
[ترجمه A.A] ما میتوانیم بوی گلهای سرخ را در هوا استشمام کنیم|
[ترجمه گوگل] بوی گل رز را در هوا استشمام می کردیم[ترجمه ترگمان] می توانستیم بوی گل رز را در هوا استشمام کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the distinctive, traceable odor given off by a person or animal.
• مترادف: odor, trail
• مترادف: odor, trail
- The hounds lost the scent of the fugitive.
[ترجمه A.A] سگهای شکاری رد پای فراری را گم کردند|
[ترجمه شان] سگ های شکاری، رد پای فراری را از دست دادند ( گم کردند ) .|
[ترجمه گوگل] سگ های شکاری بوی فراری را از دست دادند[ترجمه ترگمان] سگ ها بوی فراری را از دست دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a liquid that imparts a pleasant smell; perfume.
• مترادف: cologne, perfume
• مشابه: essence
• مترادف: cologne, perfume
• مشابه: essence
- What is that lovely scent you're wearing?
[ترجمه A.A] آن عطر خوشبو که دارین میزنین چیه؟|
[ترجمه شان] اون عطر دلپذیر ( دوست داشتنی ) که به خودت می زنی چیه؟|
[ترجمه گوگل] اون عطر دوست داشتنی چیه؟[ترجمه ترگمان] این عطر دوست داشتنی که پوشیده بودی چی بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the sense of smell.
• مترادف: olfaction, smell
• مترادف: olfaction, smell
- Hunting dogs have a keen scent.
[ترجمه ابوالفضل] سگ های شکاری حس شامه قوی دارند|
[ترجمه شان] سگ ها ی شکاری، حس شامه تیزی دارند.|
[ترجمه گوگل] سگ های شکاری عطر و بویی تند دارند[ترجمه ترگمان] شکار سگ ها بوی تندی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scents, scenting, scented
حالات: scents, scenting, scented
• (1) تعریف: to detect the presence or nearness of (someone or something) by or as if by using the sense of smell.
• مترادف: smell
• مشابه: detect, sniff, trace, track, trail, wind
• مترادف: smell
• مشابه: detect, sniff, trace, track, trail, wind
- The elephants scented danger at the watering hole.
[ترجمه مترجم معنا] فیل ها، خطر را در گودال آب، بو کشیده اند ( خطر را بو کشیدن، یعنی خطر را احساس کردند )|
[ترجمه گوگل] فیل ها خطر را در چاله آب معطر کردند[ترجمه ترگمان] فیل در چاه آب احساس خطر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The boy scented trouble and went straight up to his room.
[ترجمه Peter Strahm] پسر به خطر/دردسر پی برد و مستقیم به اتاقش رفت.|
[ترجمه گوگل] پسر دردسر را معطر کرد و مستقیم به اتاقش رفت[ترجمه ترگمان] پسر خود را به دردسر انداخت و مستقیم به اتاق خود رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to give a pleasant odor to.
• مترادف: aromatize, perfume
• مشابه: embalm, incense
• مترادف: aromatize, perfume
• مشابه: embalm, incense
- Lilacs scented the air in the church.
[ترجمه گوگل] یاس بنفش هوای کلیسا را معطر می کرد
[ترجمه ترگمان] هوای کلیسا بوی هوا را معطر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هوای کلیسا بوی هوا را معطر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: of a hound or other animal, to hunt by following the prey's odor.
• مشابه: hunt, smell, track
• مشابه: hunt, smell, track