اسم ( noun )
عبارات: behind the scenes
عبارات: behind the scenes
• (1) تعریف: the place where any event occurs.
• مترادف: locale, location, site
• مترادف: locale, location, site
- The murderer returned to the scene of the crime.
[ترجمه محمدنبی صدوقی] قاتل به صحنه ی جنایت برگشته .|
[ترجمه S] قاتل همیشه به صحنه جنایت بر میگردد|
[ترجمه گوگل] قاتل به محل جنایت بازگشت[ترجمه ترگمان] قاتل به صحنه جرم برگشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- An ambulance rushed to the scene of the accident.
[ترجمه گوگل] یک آمبولانس به محل حادثه اعزام شد
[ترجمه ترگمان] آمبولانس به سمت صحنه تصادف رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آمبولانس به سمت صحنه تصادف رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a particular view or picture, as in a painting or photograph.
• مترادف: view
• مشابه: vista
• مترادف: view
• مشابه: vista
- The artist painted many street scenes.
[ترجمه محمدنبی صدوقی] هنرمندی کلی از صحنه های خیابان رو نقاشی کرد .|
[ترجمه گوگل] این هنرمند بسیاری از صحنه های خیابانی را نقاشی کرد[ترجمه ترگمان] هنرمند بسیاری از صحنه های خیابانی را نقاشی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an uninterrupted episode in a film or play.
• مترادف: episode
• مشابه: take
• مترادف: episode
• مشابه: take
- The final scene of the movie was quite touching.
[ترجمه امین جهانگرد] صحنه آخر فیلم نسبتا سوزناک بود|
[ترجمه محمدنبی صدوقی] صحنه ی پایانی فیلم بسیار غمگین و اشک آور بود|
[ترجمه گوگل] صحنه پایانی فیلم بسیار تاثیرگذار بود[ترجمه ترگمان] صحنه نهایی فیلم بسیار جالب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a subdivision of an act in a play.
- Little action takes place in Scene One, but there is much dialogue.
[ترجمه گوگل] اکشن کمی در صحنه اول اتفاق می افتد، اما دیالوگ های زیادی وجود دارد
[ترجمه ترگمان] اقدام کوچک در صحنه اول اتفاق می افتد، اما گفت و شنود زیادی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اقدام کوچک در صحنه اول اتفاق می افتد، اما گفت و شنود زیادی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: an emotional outburst or other embarrassing display.
• مترادف: display, fit
• مشابه: riot
• مترادف: display, fit
• مشابه: riot
- The spoiled child made quite a scene in the store when his mother refused to buy him the toy he wanted.
[ترجمه نیک] Make a scene یعنی آبروریزی کردن:کودک لوس وقتی مادرش از خرید اسباب بازی موردنظر، خودداری کرد، در فروشگاه آبروریزی به راه انداخت.|
[ترجمه گوگل] وقتی مادرش از خریدن اسباب بازی مورد نظرش برایش امتناع کرد، کودک لوس صحنه ای را در فروشگاه ساخت[ترجمه ترگمان] کودک لوس زمانی که مادرش از خرید اسباب بازی که او می خواست، امتناع کرد، یک صحنه در فروشگاه ایجاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: the location or setting of a story, as in a poem, play, or novel.
• مترادف: backdrop, locale, location, setting
• مترادف: backdrop, locale, location, setting
- The scene is a country house on a lake where the main character's aunt lives.
[ترجمه گوگل] صحنه خانه ای روستایی روی دریاچه ای است که عمه شخصیت اصلی در آن زندگی می کند
[ترجمه ترگمان] این محل یک خانه روستایی بر روی دریاچه ای است که عمه اصلی آن زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این محل یک خانه روستایی بر روی دریاچه ای است که عمه اصلی آن زندگی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: an area of interest or activity.
• مترادف: arena, region, sphere
• مترادف: arena, region, sphere
- The arts scene is always a topic of discussion at these parties.
[ترجمه گوگل] صحنه هنر همیشه موضوع بحث در این مهمانی هاست
[ترجمه ترگمان] صحنه هنر همیشه موضوع بحث در این طرف ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صحنه هنر همیشه موضوع بحث در این طرف ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This section reports on the political scene in the capital.
[ترجمه گوگل] این بخش گزارشی از صحنه سیاسی پایتخت دارد
[ترجمه ترگمان] این بخش در مورد صحنه سیاسی پایتخت گزارش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این بخش در مورد صحنه سیاسی پایتخت گزارش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید