scatter

/ˈskætər//ˈskætə/

معنی: پراکنده شدن، پراکنده وپریشان کردن، افشاندن، پخش کردن، از هم جدا کردن، متفرق کردن
معانی دیگر: پاشیدن، پراکندن، فتالیدن، ولو کردن، پخش و پلا کردن، پاشیده شدن، ولو شدن، پخش و پلا شدن، متفرق شدن، هر چیز پراکنده (به ویژه به طور نامنظم و تنک)، (قدیمی) هدر دادن، هرز دادن، حرام کردن، ولخرجی کردن، (فیزیک) به طور نامنظم پراکنده یا منکسر کردن، پرافکن کردن، پراکنش، تفرق، پاشیدگی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scatters, scattering, scattered
(1) تعریف: to cause to separate in all directions; disperse.
مترادف: dispel, disperse
متضاد: collect, gather
مشابه: disband, dissipate, distribute, radiate, separate, strew

- The wind scattered the dry fallen leaves.
[ترجمه ریحانه حسن آبادی] باد برگ های خشک افتاده را پراکنده کرد
|
[ترجمه گوگل] باد برگ های خشک شده را پراکنده کرد
[ترجمه ترگمان] باد برگ های خشک را پراکنده می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to distribute at random intervals.
مترادف: distribute, spread, sprinkle, strew
مشابه: broadcast, cast, circulate, disperse, disseminate, sift, sow

- They scattered grain for the chickens.
[ترجمه A.A] آنها برای جوجه ها دانه پاشیدند
|
[ترجمه گوگل] برای جوجه ها دانه پراکنده کردند
[ترجمه ترگمان] غلات رو برای مرغ ها پراکنده کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to diffuse light or other radiation by refracting.
مشابه: deflect, diffuse, disperse, radiate
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to separate and move quickly in different directions.
مترادف: disperse, dissipate
متضاد: gather
مشابه: disband, dissolve, diverge, flee, sift, spread

- The crowd scattered at the sound of gunfire.
[ترجمه A.A] جمعیت با صدای تیراندازی متفرق شدند
|
[ترجمه گوگل] جمعیت با صدای شلیک گلوله پراکنده شدند
[ترجمه ترگمان] جمعیت به صدای شلیک گلوله پراکنده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: scatterable (adj.), scatterer (n.)
(1) تعریف: the act of scattering.
مترادف: diffusion, dispersion, distribution, sprinkle

(2) تعریف: that which is scattered.

جمله های نمونه

1. scatter seeds for it is fufilling . . .
. . . دانه بیافشان که خوش آسایش است

2. a scatter of applause
کف زدن پراکنده

3. a scatter of people in the square
مردم پراکنده در میدان

4. to scatter seeds
تخم افشاندن،دانه پاشیدن

5. Scatter the onions over the fish.
[ترجمه A.A] پیازها را روی ماهی بریزید
|
[ترجمه بتهوون] پیازها را روی ماهی پراکنده کنید
|
[ترجمه گوگل]پیازها را روی ماهی بریزید
[ترجمه ترگمان] پیازها رو بریز روی ماهی ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When the tree falls, the monkeys scatter.
[ترجمه گوگل]وقتی درخت می افتد، میمون ها پراکنده می شوند
[ترجمه ترگمان]وقتی درخت سقوط می کند، میمون ها پراکنده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Scatter the lawn with grass seed.
[ترجمه گوگل]چمن را با بذر علف پراکنده کنید
[ترجمه ترگمان] چمن رو با بذر علف بزن تو زمین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Scatter the grass seed over the lawn.
[ترجمه گوگل]بذر علف را روی چمن بپاشید
[ترجمه ترگمان]روی چمن ها بذر چمن را بزن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I used to scatter in the cinema last year.
[ترجمه مهسا] پارسال من عادت داشتم در سینما پلاس بشم ( ول بپرخم )
|
[ترجمه گوگل]من سال گذشته در سینما پراکنده می شدم
[ترجمه ترگمان]پارسال من سال گذشته در سینما پراکنده شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Scatter with the Caerphilly and bake for 15 minutes until the pastry is crisp and the cheese is golden and bubbling.
[ترجمه گوگل]با Caerphilly پخش کنید و به مدت 15 دقیقه بپزید تا شیرینی ترد شود و پنیر طلایی و حباب بزند
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که شیرینی ترد است و پنیر طلایی و قل قل می جوشد، باید با the بروید و به مدت ۱۵ دقیقه بپزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He looked again at the scatter of markers, hoping that some system of lines might appear, some focal point.
[ترجمه گوگل]او دوباره به پراکندگی نشانگرها نگاه کرد، به این امید که سیستمی از خطوط ظاهر شود، یک نقطه کانونی
[ترجمه ترگمان]دوباره به پراکندگی of نگاه کرد، امیدوار بود که برخی از خطوط ممکن است ظاهر شوند، برخی نقطه کانونی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Soldiers used tear gas to scatter the crowd.
[ترجمه گوگل]سربازان برای متفرق کردن جمعیت از گاز اشک آور استفاده کردند
[ترجمه ترگمان]سربازان از گاز اشک آور برای پراکنده ساختن جمعیت استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Scatter the remaining fennel leaves over the rabbit.
[ترجمه گوگل]برگ های باقی مانده رازیانه را روی خرگوش بپاشید
[ترجمه ترگمان]بقیه رازیانه روی خرگوش را روشن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The scatter seen on the graph is the normal biological variability of plant material.
[ترجمه گوگل]پراکندگی که در نمودار مشاهده می شود، تنوع بیولوژیکی طبیعی مواد گیاهی است
[ترجمه ترگمان]پراکندگی دیده شده در نمودار، تغییرپذیری زیستی طبیعی مواد گیاهی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پراکنده شدن (اسم)
scatter

پراکنده وپریشان کردن (فعل)
scatter

افشاندن (فعل)
pour, diffuse, besprinkle, spray, scatter, exude, bestrew, interfuse, intersperse, inseminate, winnow

پخش کردن (فعل)
spread, propagate, divide, distribute, give out, shift, broadcast, diffuse, sparge, cast, scatter, strew, effuse, flange, ted

از هم جدا کردن (فعل)
scatter, split, wedge, disarticulate

متفرق کردن (فعل)
scatter, disperse, intersperse

تخصصی

[شیمی] پراکندن
[زمین شناسی] پراکندگی
[نساجی] پخش - انتشار - پراکندن ( نور)
[ریاضیات] پراکنش
[پلیمر] پراکندن(برای نور)
[آمار] پراکندگی

انگلیسی به انگلیسی

• sprinkle, dissipation; diffusing, throwing loosely about; small quantity; (slang) time slots for television commercials that remain unsold after the initial pre-season sales
sprinkle, disseminate; spread, disperse; be sprinkled
if things are scattered over an area or if you scatter them there, they are thrown or dropped so that they spread all over the area.
if a group of people scatter or if they are scattered, they suddenly separate and move in different directions.

پیشنهاد کاربران

به باد سپردن؛
They scattered his ashes.
خاکسترش رو به باد سپردن.
- پخش و پلا؛ و کچل ( در معنی عامیانه )
scatter 3 ( n ) ( sk�t̮ər ) ( also scattering ) =a small amount or number of things spread over an area, e. g. a scattering of houses.
scatter
scatter 2 ( v ) =to move or to make people or animals move very quickly in different directions, e. g. At the first gunshot, the crowd scattered.
scatter
scatter 1 ( v ) ( sk�t̮ər ) =to throw or drop things in different directions so that they cover an area of ground, e. g. Scatter the grass seed over the lawn. scattered ( adj )
scatter
پراکنده
پخش و پلا
غیر متراکم
scatter = circulate = distribute = give out
scatter = split up = disperse = dissipate = separate
scatter ≠ collect ≠ gather
در نقاشی نوعی قلم مو و است که به آن پخش کننده می گویند.
البته در حالت فعلی به تکنیک رنگ گذاری با آن قلم مو اشاره دارد.
scatter ( verb ) = پراکنده شدن، متفرق کردن یا شدن /پاشیدن، پخش کردن، پراکندن، افشاندن، بذر افشانی کردن/از هم جدا کردن، از هم جدا شدن، از هم دور شدن/ریختن، مخلوط کردن، درهم آمیختن/پخش و پلا شدن، پرت و پلا شدن/
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - The crowd scattered when it started to rain.
وقتی باران شروع شد جمعیت متفرق شدند.
2 - Scatter the flower seeds over the land.
دانه های گل را بر روی زمین بپاشید.
3 - The protesters scattered at the sound of gunshots.
معترضان با شنیدن صدای تیراندازی متفرق شدند.
4 - The soldiers came in and scattered the crowd.
سربازان وارد شدند و جمعیت را متفرق کردند.
5 - Toss the salad and scatter the nuts on top.
سالاد را بریزید و آجیل را روی آن پخش کنید.
6 - Scatter the cake with a little caster sugar.
کیک را با کمی شکر خرد مخلوط کنید.
7 - The wreckage of the car was scattered over the roadside.
بقایای خودرو در کنار جاده پرت و پلا شده بود.
8 - Debris from the aircraft was scattered over a large area.
بقایای هواپیما در منطقه وسیعی پخش و پلا شد.
9 - Scatter the powder around the plants.
پودر را در اطراف گیاهان بپاشید.
10 - I scattered the whole lawn with grass seed.
من کل چمنزار را با دانه چمن بذرافشانی کردم.
11 - We grew up in a small town, but now we’re scattered all over the country.
ما در یک شهر کوچک بزرگ شدیم ، اما اکنون در سراسر کشور پخش شده ایم ( از هم جدا ( دورد ) شده ایم ) .

Scatter seeds
بذر پاشیدن
داده های پرت
[در ریاضیات و آمار] نقطه:
There are 75 scatters in each figure:
75 نقطه در هر شکل وجود دارد.
اعلام فرار کردن - به چاک زدن - در رفتن - جیم شدن
متفرق شدن - از هم جدا شدن - پخشو پلا شدن - پراکنده شدن
پراکندگی
پراکنده
scatterable mines مین های پراکنده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس