صفت ( adjective )
حالات: scanter, scantest
حالات: scanter, scantest
• (1) تعریف: barely enough in quantity or amount; very little.
• مترادف: exiguous, meager, scanty, scrimpy, skimpy, slender, spare
• متضاد: abundant, ample, plentiful, profuse
• مشابه: bare, deficient, feeble, inadequate, insubstantial, insufficient, lacking, lean, little, scarce, short, slight, slim, small, stingy, thin, tight
• مترادف: exiguous, meager, scanty, scrimpy, skimpy, slender, spare
• متضاد: abundant, ample, plentiful, profuse
• مشابه: bare, deficient, feeble, inadequate, insubstantial, insufficient, lacking, lean, little, scarce, short, slight, slim, small, stingy, thin, tight
- There is only a scant supply of sugar left.
[ترجمه گوگل] فقط مقدار کمی شکر باقی مانده است
[ترجمه ترگمان] تنها مقدار کمی از شکر باقی مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تنها مقدار کمی از شکر باقی مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The evidence was scant but apparently enough to convict him.
[ترجمه گوگل] شواهد اندک بود اما ظاهرا برای محکوم کردن او کافی بود
[ترجمه ترگمان] شواهد کمی کم بود، اما ظاهرا برای محکوم کردن او کافی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شواهد کمی کم بود، اما ظاهرا برای محکوم کردن او کافی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: just short of or barely equaling a certain measure.
• مشابه: bare, deficient, incomplete, scanty, scrimpy, short, skimpy, spare
• مشابه: bare, deficient, incomplete, scanty, scrimpy, short, skimpy, spare
- Add a scant teaspoon of salt to the mixture.
[ترجمه گوگل] یک قاشق چایخوری نمک به مخلوط اضافه کنید
[ترجمه ترگمان] یک قاشق چای خوری کمی نمک به مخلوط اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک قاشق چای خوری کمی نمک به مخلوط اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: having an insufficient amount or supply (usu. fol. by of).
• مترادف: short, wanting
• مشابه: deficient, lacking, scarce, shy
• مترادف: short, wanting
• مشابه: deficient, lacking, scarce, shy
- I am scant of funds right now.
[ترجمه گوگل] من در حال حاضر بودجه کمی دارم
[ترجمه ترگمان] من اکنون پول زیادی ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من اکنون پول زیادی ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scants, scanting, scanted
مشتقات: scantly (adv.), scantness (n.)
حالات: scants, scanting, scanted
مشتقات: scantly (adv.), scantness (n.)
• (1) تعریف: to supply with an inadequate or barely adequate quantity or amount.
• مترادف: scrimp, stint
• مشابه: cheat, limit, shortchange, skimp
• مترادف: scrimp, stint
• مشابه: cheat, limit, shortchange, skimp
- The vendor scanted us on our order again.
[ترجمه گوگل] فروشنده به سفارش ما دوباره ما را رد کرد
[ترجمه ترگمان] فروشنده دوباره ما را به سفارش خود هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فروشنده دوباره ما را به سفارش خود هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to treat neglectfully or with insufficient courtesy; slight.
• مترادف: slight
• مشابه: cut, ignore, insult, neglect, scamp, snub
• مترادف: slight
• مشابه: cut, ignore, insult, neglect, scamp, snub
- If anyone scanted his daughter, they paid for it.
[ترجمه گوگل] اگر کسی دخترش را بی ارزش می کرد، هزینه آن را پرداخت می کرد
[ترجمه ترگمان] ، اگه کسی دخترش رو کشته باشه پولش رو میدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ، اگه کسی دخترش رو کشته باشه پولش رو میدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to decrease, limit, or reduce the size or amount of; cut down.
• مترادف: cut down, decrease, reduce
• مشابه: cut, diminish, limit, restrict
• مترادف: cut down, decrease, reduce
• مشابه: cut, diminish, limit, restrict