اسم ( noun )
• (1) تعریف: one of the many small, hard, thin plates that cover fish, reptiles, and certain mammals.
• مترادف: squama
• مترادف: squama
• (2) تعریف: any thin flat piece that flakes off a surface such as skin.
• مترادف: flake
• مترادف: flake
• (3) تعریف: a small plant-destroying insect.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scales, scaling, scaled
حالات: scales, scaling, scaled
• (1) تعریف: to remove the scales from.
• مشابه: exfoliate, peel, scrape, skin, strip
• مشابه: exfoliate, peel, scrape, skin, strip
- Would you scale this fish?
[ترجمه mahe989] میشه لطفا این ماهی را وزن کنید؟|
[ترجمه امیر] میشه این ماهی رو اندازه کنی؟|
[ترجمه di darkestar] امکان دارد این ماهی را تمیز ( پولک زنی یا فلس گیری ) کنید؟|
[ترجمه گوگل] آیا این ماهی را فلس می کنید؟[ترجمه ترگمان] این ماهی رو از دست میدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to strip off in thin layers.
• مترادف: exfoliate, pare, peel, shave
• مشابه: flake, husk, laminate, scrape, strip
• مترادف: exfoliate, pare, peel, shave
• مشابه: flake, husk, laminate, scrape, strip
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: scalelike (adj.)
مشتقات: scalelike (adj.)
• : تعریف: to flake off.
• مترادف: exfoliate, flake
• مشابه: desquamate, peel
• مترادف: exfoliate, flake
• مشابه: desquamate, peel
اسم ( noun )
• : تعریف: (often pl.) an apparatus used for weighing.
• مترادف: balance
• مترادف: balance
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a series of successive steps or degrees.
• مترادف: progression
• مترادف: progression
• (2) تعریف: a set of consecutive marks, usu. numbered, on a measuring device such as a ruler or thermometer.
• مترادف: calibration
• مترادف: calibration
• (3) تعریف: such a device.
• مترادف: measure
• مترادف: measure
• (4) تعریف: the ratio of the size of a model or other representation, such as a map, to the actual size of the thing represented.
- a scale of one inch to ten miles
[ترجمه گوگل] مقیاس یک اینچ تا ده مایل
[ترجمه ترگمان] مقیاسی از یک اینچ تا ده مایل،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مقیاسی از یک اینچ تا ده مایل،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: degree, extent, or level.
• مترادف: degree, grade, order
• مترادف: degree, grade, order
- large-scale war
[ترجمه گوگل] جنگ در مقیاس بزرگ
[ترجمه ترگمان] جنگ در مقیاس بزرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جنگ در مقیاس بزرگ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: in music, a succession of ascending or descending tones.
• مشابه: mode
• مشابه: mode
• (7) تعریف: anything that one may ascend or go up.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scales, scaling, scaled
حالات: scales, scaling, scaled
• (1) تعریف: to climb up or on top of; ascend.
• مترادف: ascend, climb, surmount, top
• مشابه: escalade, mount, swarm
• مترادف: ascend, climb, surmount, top
• مشابه: escalade, mount, swarm
- She scaled a steep cliff.
[ترجمه گوگل] او از یک صخره شیب دار بالا رفت
[ترجمه ترگمان] از صخره بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از صخره بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to make or adjust according to a ratio or proportion (sometimes fol. by down).
• مترادف: regulate
• مشابه: adapt, adjust, set
• مترادف: regulate
• مشابه: adapt, adjust, set
- He scaled his desires to what was possible.
[ترجمه گوگل] او خواسته های خود را تا حد امکان پذیرفت
[ترجمه ترگمان] امیال خود را با آنچه امکان داشت اندازه گیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امیال خود را با آنچه امکان داشت اندازه گیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We have scaled down the cost.
[ترجمه گوگل] ما هزینه را کاهش داده ایم
[ترجمه ترگمان] ما هزینه را کاهش داده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما هزینه را کاهش داده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: scaler (n.)
مشتقات: scaler (n.)
• : تعریف: to climb, progress, or ascend, esp. in stages.
• مترادف: ascend, climb
• مشابه: progress, rise
• مترادف: ascend, climb
• مشابه: progress, rise