فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: says, saying, said
حالات: says, saying, said
• (1) تعریف: to speak or utter.
• مترادف: speak, utter, voice
• مشابه: articulate, communicate, definition 2: to express in speech or written words. He said that he felt sick and wanted to go home.What does she say in her letter?She said how glad she was to finally meet us.I can't understand why he would say a thing like that!Did they say if they were coming or not?synonyms: express
• مترادف: speak, utter, voice
• مشابه: articulate, communicate, definition 2: to express in speech or written words. He said that he felt sick and wanted to go home.What does she say in her letter?She said how glad she was to finally meet us.I can't understand why he would say a thing like that!Did they say if they were coming or not?synonyms: express
- I think she said something, but I couldn't hear what it was.
[ترجمه گوگل] من فکر می کنم او چیزی گفت، اما من نمی توانستم آن را بشنوم
[ترجمه ترگمان] فکر کنم چیزی گفت، اما نمی تونستم بشنوم چی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فکر کنم چیزی گفت، اما نمی تونستم بشنوم چی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- How do you say this word in French?
[ترجمه Sima. L] این کلمه به زبان فرانسوی چه می شود؟!|
[ترجمه گوگل] چگونه این کلمه را به فرانسوی می گویید؟[ترجمه ترگمان] این کلمه به زبان فرانسه چطور است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There is a "b" in the word "debt," but we don't say it.
[ترجمه گوگل] "ب" در کلمه "بده" وجود دارد، اما ما آن را نمی گوییم
[ترجمه ترگمان] در کلمه \"بدهی\" یک \"b\" وجود دارد، اما ما نمی گوییم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در کلمه \"بدهی\" یک \"b\" وجود دارد، اما ما نمی گوییم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He shouldn't say words like that in front of the children.
[ترجمه نوید اکبری] او نباید چنین حرف های زشتی را جلوی کودکان بگوید|
[ترجمه گوگل] نباید جلوی بچه ها همچین حرفی بزنه[ترجمه ترگمان] او نباید این کلمات را جلوی بچه ها ادا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He said that he felt sick and wanted to go home.
[ترجمه Sima. L] او گفت که مریض شده است و می خواهد به خانه برود.|
[ترجمه گوگل] او گفت که احساس بیماری می کند و می خواهد به خانه برود[ترجمه ترگمان] گفت که حالش خوب است و می خواهد به خانه برگردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- What does she say in her letter?
[ترجمه گوگل] او در نامه خود چه می گوید؟
[ترجمه ترگمان] در نامه اش چه می گوید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در نامه اش چه می گوید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She said how glad she was to finally meet us.
[ترجمه گوگل] او گفت چقدر خوشحال است که بالاخره ما را ملاقات کرد
[ترجمه ترگمان] او گفت که چقدر خوشحال شد که بالاخره ما را ملاقات کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او گفت که چقدر خوشحال شد که بالاخره ما را ملاقات کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I can't understand why he would say a thing like that!
[ترجمه گوگل] نمیتونم بفهمم چرا یه همچین حرفی میزنه!
[ترجمه ترگمان] نمی فهمم چرا همچین چیزی می گفت!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نمی فهمم چرا همچین چیزی می گفت!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did they say if they were coming or not?
[ترجمه گوگل] گفتند می آیند یا نه؟
[ترجمه ترگمان] نگفتن که دارن میان یا نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نگفتن که دارن میان یا نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to communicate (some request or instruction) in speech or writing (fol. by an infinitive).
- Mom said to stop what you're doing and come in for dinner.
[ترجمه متین] مامان گفت که پایان دهید به کارتان و بیایید برای شام|
[ترجمه Sima. L] مامان گفت که کاری که داری انجام می دهی را متوقف کن و برای شام بیا.|
[ترجمه گوگل] مامان گفت دست از کارت بردار و برای شام بیا داخل[ترجمه ترگمان] مامان گفت که کاری که داری می کنی رو متوقف کنی و برای شام بیای تو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The boss said not to throw out those old bottles but to put them in the recycling bin.
[ترجمه گوگل] رئیس گفت آن بطری های قدیمی را بیرون نریزید بلکه آنها را در سطل بازیافت قرار دهید
[ترجمه ترگمان] سرکارگر گفت که آن بطری های قدیمی را بیرون بیاندازد، اما آن ها را در سطل بازیافت قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سرکارگر گفت که آن بطری های قدیمی را بیرون بیاندازد، اما آن ها را در سطل بازیافت قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The recipe says to stir in the sugar gradually.
[ترجمه گوگل] در دستور غذا آمده است که شکر را به تدریج اضافه کنید
[ترجمه ترگمان] گفته می شود که این دستورالعمل به تدریج در شکر فعال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گفته می شود که این دستورالعمل به تدریج در شکر فعال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Do the instructions say how to install the battery?
[ترجمه گوگل] آیا دستورالعمل نحوه نصب باتری را می گوید؟
[ترجمه ترگمان] دستورالعمل نحوه نصب باتری را انجام دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دستورالعمل نحوه نصب باتری را انجام دهید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to report.
• مترادف: declare, disclose, maintain, relate, report
• مشابه: allege, assert, claim, offer, pronounce, tell
• مترادف: declare, disclose, maintain, relate, report
• مشابه: allege, assert, claim, offer, pronounce, tell
- They said on the news channel that the rumor is true.
[ترجمه گوگل] آنها در کانال خبری گفتند که این شایعه درست است
[ترجمه ترگمان] آن ها در کانال اخبار گفتند که شایعه درست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها در کانال اخبار گفتند که شایعه درست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Scientists are now saying that the volcano is showing signs of eruption.
[ترجمه گوگل] اکنون دانشمندان می گویند که آتشفشان نشانه هایی از فوران را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] دانشمندان در حال حاضر می گویند که این آتشفشان نشانه هایی از فوران را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دانشمندان در حال حاضر می گویند که این آتشفشان نشانه هایی از فوران را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to state with assurance.
• مترادف: affirm, allege, assert, declare, state
• مشابه: asseverate, aver, avouch, proclaim, put, report
• مترادف: affirm, allege, assert, declare, state
• مشابه: asseverate, aver, avouch, proclaim, put, report
- I cannot say what time he actually arrived.
[ترجمه گوگل] نمی توانم بگویم که او واقعاً چه ساعتی آمده است
[ترجمه ترگمان] نمیتونم بگم چه زمانی اومده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نمیتونم بگم چه زمانی اومده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to recite or utter as in a formal situation.
• مترادف: recite
• مشابه: declaim, deliver, pronounce, render, speak, utter
• مترادف: recite
• مشابه: declaim, deliver, pronounce, render, speak, utter
- Let us say a prayer for the dead.
[ترجمه Sima. L] بیایید برای مردگان دعا کنیم.|
[ترجمه گوگل] برای اموات دعا کنیم[ترجمه ترگمان] بیا دعا کنیم برای مردگان دعا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: to show, as a clock.
• مترادف: read
• مشابه: display, indicate, show
• مترادف: read
• مشابه: display, indicate, show
- My watch says it is three o'clock.
[ترجمه گوگل] ساعت من می گوید ساعت سه است
[ترجمه ترگمان] ساعت سه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ساعت سه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: to indicate, suggest, or signify.
• مترادف: indicate, suggest
• مشابه: mean, signify
• مترادف: indicate, suggest
• مشابه: mean, signify
- What does this tragic event say about our society?
[ترجمه گوگل] این حادثه تلخ در مورد جامعه ما چه می گوید؟
[ترجمه ترگمان] این رویداد غم انگیز در مورد جامعه ما چه می گوید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این رویداد غم انگیز در مورد جامعه ما چه می گوید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It's an attractive painting, but it doesn't really say anything.
[ترجمه گوگل] نقاشی جذابی است، اما در واقع چیزی نمی گوید
[ترجمه ترگمان] نقاشی جذابی است، اما واقعا چیزی نمی گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نقاشی جذابی است، اما واقعا چیزی نمی گوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: to suppose or take as an assumption.
• مترادف: assume, posit, suppose
• مشابه: imagine
• مترادف: assume, posit, suppose
• مشابه: imagine
- Let's say that you won the lottery; what would you do with the money?
[ترجمه گوگل] بیایید بگوییم که شما در قرعه کشی برنده شدید با پول چه کار می کنی؟
[ترجمه ترگمان] بیا فرض کنیم که تو توی بخت آزمایی برنده شدی، با این پول چه کار می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیا فرض کنیم که تو توی بخت آزمایی برنده شدی، با این پول چه کار می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to speak or express an opinion, idea, or directive.
- The police asked for information about the young man, but no one was saying.
[ترجمه گوگل] پلیس اطلاعاتی در مورد مرد جوان خواست، اما کسی چیزی نمی گفت
[ترجمه ترگمان] پلیس اطلاعات درباره مرد جوان را پرسید اما کسی نگفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پلیس اطلاعات درباره مرد جوان را پرسید اما کسی نگفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You have no choice; you must do as I say.
[ترجمه گوگل] تو انتخابی نداری؛ شما باید همانطور که من می گویم انجام دهید
[ترجمه ترگمان] شما حق انتخابی ندارید، باید کاری را که من می گویم انجام بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شما حق انتخابی ندارید، باید کاری را که من می گویم انجام بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• (1) تعریف: approximately; about.
• مترادف: about, approximately, more or less
• مشابه: roughly
• مترادف: about, approximately, more or less
• مشابه: roughly
- Give me, say, fifteen minutes to get ready.
[ترجمه ف. دیبافرید] بده به من، مثلا ( حدود ) ، پانزده دقیقه دیگه آماده ست.|
[ترجمه گوگل] مثلاً پانزده دقیقه به من فرصت دهید تا آماده شوم[ترجمه ترگمان] بده به من، بگو پانزده دقیقه برای آماده شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: for instance.
• مترادف: for instance, such as
• مترادف: for instance, such as
- After every fight, he buys her something--say some roses--and when he gives them to her, she forgives him.
[ترجمه گوگل] بعد از هر دعوا، او برای او چیزی میخرد - مثلاً چند گل رز - و وقتی آنها را به او میدهد، او را میبخشد
[ترجمه ترگمان] بعد از هر جنگ، چیزی برای او می خرد - بگو گل رز، و وقتی آن ها را به او می دهد، او را عفو می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعد از هر جنگ، چیزی برای او می خرد - بگو گل رز، و وقتی آن ها را به او می دهد، او را عفو می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a chance to speak, esp. to express an opinion.
• مترادف: voice
• مترادف: voice
- He wants his say in the matter.
[ترجمه گوگل] او نظر خود را در این مورد می خواهد
[ترجمه ترگمان] می خواهد در این مورد حرفی بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] می خواهد در این مورد حرفی بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The children had no say in the decision to move.
[ترجمه گوگل] بچه ها در تصمیم گیری برای نقل مکان حرفی نداشتند
[ترجمه ترگمان] بچه ها در تصمیمی که برای حرکت نداشتند، حرفی نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بچه ها در تصمیمی که برای حرکت نداشتند، حرفی نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: authority.
• مترادف: authority, clout, control, sway
• مترادف: authority, clout, control, sway
- She has the say in this company.
[ترجمه آیدا اسماعیلی] در این شرکت حرف، حرف اونه. ( در شرکت حرف اول رو او می زنه )|
[ترجمه گوگل] او در این شرکت حرفی برای گفتن دارد[ترجمه ترگمان] توی این شرکت هم همینو میگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
حرف ندا ( interjection )
مشتقات: sayer (n.)
مشتقات: sayer (n.)
• (1) تعریف: used to get someone's attention.
- Say, could I borrow your lighter?
[ترجمه گوگل] بگو، آیا می توانم فندک شما را قرض بگیرم؟
[ترجمه ترگمان] میشه lighter رو قرض بگیرم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میشه lighter رو قرض بگیرم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Say, I've got an idea! Let's invite everyone!
[ترجمه گوگل] بگو، من یک ایده دارم! بیایید همه را دعوت کنیم!
[ترجمه ترگمان] ببین، من یک فکری دارم! بیایید همه را دعوت کنیم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ببین، من یک فکری دارم! بیایید همه را دعوت کنیم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: used to express surprise or mild indignation.
- Say! You're that little girl who lived next door!
[ترجمه گوگل] گفتن! تو آن دختر کوچکی هستی که در همسایگی زندگی می کردی!
[ترجمه ترگمان] بگویید! تو همان دختری هستی که در همسایگی زندگی می کرد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بگویید! تو همان دختری هستی که در همسایگی زندگی می کرد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Say! That's my drink you're sipping!
[ترجمه Sima. L] اوه! اون نوشیدنی منه که تو داری می خوری!|
[ترجمه گوگل] گفتن! این نوشیدنی من است که شما می خورید![ترجمه ترگمان] بگویید! این نوشیدنی من است که تو داری می خوری!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید