satisfactory

/ˌsætəsˈfæktəri//ˌsætɪsˈfæktəri/

معنی: میانه، رضایتبخش، خرسند کننده
معانی دیگر: بسنده، کافی، قانع کننده، خشنودگر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: satisfactorily (adv.)
• : تعریف: affording or giving enough to satisfy; adequate.
مترادف: acceptable, adequate, enough, OK, sufficient
متضاد: dissatisfactory, inadequate, unsatisfactory
مشابه: all right, comfortable, competent, cool, decent, fair, fine, passable, suitable, tidy, tolerable, well

- Without a satisfactory score on the test, you won't pass the course.
[ترجمه گوگل] بدون نمره رضایت بخش در آزمون، دوره را قبول نخواهید کرد
[ترجمه ترگمان] بدون هیچ نمره رضایت بخشی در امتحان قبول نخواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The food at the hospital was satisfactory and she had no real complaints during her stay.
[ترجمه گوگل] غذای بیمارستان رضایت بخش بود و در طول اقامتش هیچ شکایتی نداشت
[ترجمه ترگمان] غذای بیمارستان رضایت بخش بود و در مدت اقامتش در بیمارستان هیچ شکایتی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was a satisfactory performance but not brilliant.
[ترجمه سارا کاووسی] آن، اجرایِ رضایت بخشی بود اما عالی نبود.
|
[ترجمه گوگل] عملکرد رضایت بخشی بود اما درخشان نبود
[ترجمه ترگمان] اجرای رضایت بخش بود اما عالی نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a satisfactory answer
پاسخ قانع کننده

2. his explanation is not satisfactory
توضیح او قانع کننده نیست.

3. his performance has so far been satisfactory
کار او تا کنون رضایت بخش بوده است.

4. Love is the only sane and satisfactory answer to the problem of human existence. Erich Fromm
[ترجمه گوگل]عشق تنها پاسخ عاقلانه و رضایت بخش به مشکل وجود انسان است اریش فروم
[ترجمه ترگمان]عشق تنها پاسخ منطقی و رضایت بخش برای مساله وجود انسان است اریک فروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Sales are very satisfactory this month.
[ترجمه سارا کاووسی] فروشِ ( کالاها ) ، در این ماه بسیار رضایت بخش هستند.
|
[ترجمه گوگل]فروش در این ماه بسیار رضایت بخش است
[ترجمه ترگمان]فروش این ماه بسیار رضایت بخش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If the item is not satisfactory, you will get your money back.
[ترجمه گوگل]اگر مورد رضایت بخش نباشد، پول خود را پس خواهید گرفت
[ترجمه ترگمان]اگر مورد رضایت بخش نیست، پولتان را پس می گیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her weight went down to a satisfactory level.
[ترجمه گوگل]وزن او به سطح رضایت بخشی کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]وزنش به مرحله رضایت بخشی رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The result of the experiment was satisfactory.
[ترجمه گوگل]نتیجه آزمایش رضایت بخش بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه آزمایش رضایت بخش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The teachers seem to think his work is satisfactory.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد معلمان فکر می کنند کار او رضایت بخش است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که معلم ها فکر می کنند کار او رضایت بخش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The existing law is not wholly satisfactory.
[ترجمه گوگل]قانون موجود کاملاً رضایت بخش نیست
[ترجمه ترگمان]قانون موجود کاملا رضایت بخش نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A bonus will be paid on satisfactory completion of the contract.
[ترجمه گوگل]در صورت تکمیل رضایت بخش قرارداد، پاداش پرداخت خواهد شد
[ترجمه ترگمان]یک پاداش برای تکمیل رضایت بخش قرارداد پرداخت خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His general state of health is fairly satisfactory.
[ترجمه گوگل]وضعیت سلامت عمومی او نسبتاً رضایت بخش است
[ترجمه ترگمان]وضعیت سلامت عمومی او کاملا رضایتبخش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Your follow-through on the project was not very satisfactory.
[ترجمه گوگل]پیگیری شما در این پروژه چندان رضایت بخش نبود
[ترجمه ترگمان]پی گیری تان در پروژه بسیار رضایت بخش نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The aircraft's behavior was satisfactory on its first test flight.
[ترجمه گوگل]رفتار هواپیما در اولین پرواز آزمایشی خود رضایت بخش بود
[ترجمه ترگمان]رفتار این هواپیما در اولین پرواز آزمایشی آن رضایت بخش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We hope very much to find a satisfactory solution to the problem.
[ترجمه گوگل]ما بسیار امیدواریم که راه حل رضایت بخشی برای مشکل پیدا کنیم
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که راه حل رضایت بخشی برای این مشکل بیابیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It was all most satisfactory.
[ترجمه گوگل]همه چیز راضی کننده ترین بود
[ترجمه ترگمان]همه چیز رضایت بخش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میانه (صفت)
middle, satisfactory

رضایتبخش (صفت)
satisfactory

خرسند کننده (صفت)
satisfactory

تخصصی

[بهداشت] کافی
[ریاضیات] رضایتبخش

انگلیسی به انگلیسی

• providing satisfaction, gratifying a need or appetite; adequate, sufficient
if something is satisfactory, it is acceptable to you or fulfils a particular need or purpose.

پیشنهاد کاربران

قابل رضایت، قانع کننده، رضایت بخش
مناسب
راضی کننده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : satisfy
✅️ اسم ( noun ) : satisfaction
✅️ صفت ( adjective ) : satisfactory / satisfying / satisfied
✅️ قید ( adverb ) : satisfactorily / satisfyingly
Satisfy راضی کردن/قانع کردن
Satisfied ( with ) راضی/ قانع/خرسند
Satisfaction رضایت/خرسندی
Satisfactory رضایت بخش/قابل قبول
Satisfying راضی کننده/رضایت بخش
Acceptable, adequate, sufficient, enough ok
رضایتبخش، خشنودکننده خشنود گر

مطلوب
قابل قبول
رضایت بخش

بپرس