اسم ( noun )
• (1) تعریف: an official or authoritative approval, as of an action, behavior, or the like; permission.
• مترادف: approval, authorization, consent, imprimatur, leave, license, permission, warranty
• متضاد: interdict
• مشابه: approbation, blessing
• مترادف: approval, authorization, consent, imprimatur, leave, license, permission, warranty
• متضاد: interdict
• مشابه: approbation, blessing
- Under pressure from citizen groups, the city council refused to give sanction to the building project.
[ترجمه گنج جو] تحت تاثیر فشار انجمن های شهری مقامات شهر از اعطای مجوزبه برنامه ی ساخت و ساز خودداری کردند.|
[ترجمه گوگل] شورای شهر تحت فشار گروههای شهروندی از تصویب پروژه ساختمانی خودداری کرد[ترجمه ترگمان] شورای شهر تحت فشار گروه های شهروندی از پذیرش پروژه ساخت خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: societal or public support for an action, course of action, or behavior.
• مترادف: approval, assent, consent
• مترادف: approval, assent, consent
- The president's decision had the sanction of the people.
[ترجمه گوگل] تصمیم رئیس جمهور مورد تایید مردم بود
[ترجمه ترگمان] تصمیم رئیس جمهور به تصویب مردم رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تصمیم رئیس جمهور به تصویب مردم رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: something intended to ensure compliance with a law, such as a penalty for disobedience.
• مترادف: determent, penalty
• مترادف: determent, penalty
- Sanctions are in place to prevent such shady dealings.
[ترجمه گوگل] تحریم ها برای جلوگیری از چنین معاملات پنهانی اعمال شده است
[ترجمه ترگمان] تحریم ها به منظور جلوگیری از چنین معاملات مشکوکی انجام می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تحریم ها به منظور جلوگیری از چنین معاملات مشکوکی انجام می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a principle, consideration, or influence that lends binding force to a moral law, rule of conduct, or the like.
• (5) تعریف: an official decree or law.
• (6) تعریف: an action taken by one or more nations and designed to force another nation to comply with a legal, ethical, or moral code.
- The Council will impose sanctions on the small country if it continues to violate international laws.
[ترجمه گوگل] اگر این کشور کوچک به نقض قوانین بین المللی ادامه دهد، شورا تحریم هایی را علیه این کشور اعمال خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] این شورا اگر به نقض قوانین بین المللی ادامه دهد، تحریم هایی را در کشور کوچک اعمال خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این شورا اگر به نقض قوانین بین المللی ادامه دهد، تحریم هایی را در کشور کوچک اعمال خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Trade has resumed now that economic sanctions have been lifted.
[ترجمه گوگل] اکنون که تحریم های اقتصادی برداشته شده است، تجارت از سر گرفته شده است
[ترجمه ترگمان] تجارت اکنون از سرگرفته است که تحریم های اقتصادی برداشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تجارت اکنون از سرگرفته است که تحریم های اقتصادی برداشته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sanctions, sanctioning, sanctioned
مشتقات: sanctionable (adj.), sanctioned (adj.), sanctioner (n.)
حالات: sanctions, sanctioning, sanctioned
مشتقات: sanctionable (adj.), sanctioned (adj.), sanctioner (n.)
• (1) تعریف: to authorize or permit; allow.
• مترادف: allow, authorize, empower, permit, warrant
• متضاد: interdict
• مشابه: accredit, approve, countenance, endorse, entitle, legalize, license, pass, privilege, ratify
• مترادف: allow, authorize, empower, permit, warrant
• متضاد: interdict
• مشابه: accredit, approve, countenance, endorse, entitle, legalize, license, pass, privilege, ratify
- She sanctioned her son to sell her house and her other property.
[ترجمه گوگل] او پسرش را برای فروش خانه و سایر اموالش تحریم کرد
[ترجمه ترگمان] به پسرش اجازه داد خانه اش و املاک دیگر را بفروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به پسرش اجازه داد خانه اش و املاک دیگر را بفروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to approve of; support.
• مترادف: allow, approve, back, endorse
• مشابه: condone, consent, countenance, encourage, hold a brief for, OK, ratify, support
• مترادف: allow, approve, back, endorse
• مشابه: condone, consent, countenance, encourage, hold a brief for, OK, ratify, support
- The school does not sanction such behavior, and I can assure you that those who took part will be punished.
[ترجمه گوگل] مدرسه چنین رفتاری را تایید نمی کند و من می توانم به شما اطمینان دهم که کسانی که شرکت کردند مجازات خواهند شد
[ترجمه ترگمان] این مدرسه چنین رفتاری را تصویب نمی کند و من می توانم به شما اطمینان بدهم که آن هایی که شرکت کرده اند مجازات خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این مدرسه چنین رفتاری را تصویب نمی کند و من می توانم به شما اطمینان بدهم که آن هایی که شرکت کرده اند مجازات خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید