• : تعریف: pretending to be pious or righteous; assuming an air of holiness or moral superiority. • مترادف: holier-than-thou, pious, righteous • متضاد: unsanctimonious • مشابه: goody-goody, pharisaic, pietistic, priggish, self-righteous
- That old hypocrite is so sanctimonious in his sermons to the children.
[ترجمه سعید رم] چقدر آن ریاکار پیر درموعظه هایش به بچه ها جا نماز آب می کشد!!
|
[ترجمه گوگل] آن پیر منافق در خطبه هایش برای بچه ها خیلی مقدس است [ترجمه ترگمان] این ریاکاری قدیمی آنقدر بس است که برای بچه ها موعظه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. I wish she'd stop being so sanctimonious.
[ترجمه زباری] ای کاش که دیگه از این مقدس نما بازی دست برداره.
|
[ترجمه گوگل]کاش دست از این قدر مقدس بودن بردارد [ترجمه ترگمان]ای کاش دست از اینکه این قدر مقدس نما بازی در بیاره دست بردار نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He writes smug, sanctimonious waffle.
[ترجمه زباری] او نوشته های چرت و پرت های مغرورانه و مقدس نمایانه ای می نویسد .
|
[ترجمه گوگل]او وافل از خود راضی و مقدس می نویسد [ترجمه ترگمان]اون خودخواه و خرفت می نویسه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. In the arbitration, the state was repulsively sanctimonious.
[ترجمه گوگل]در داوری، دولت به طرزی تنفر آمیز مقدس بود [ترجمه ترگمان]در داوری، دولت بسیار عبوس و عبوس بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I wonder what happened to all the sanctimonious talk about putting his family first for the first time in his life?
[ترجمه گوگل]من نمی دانم چه اتفاقی برای این همه صحبت های مقدس در مورد قرار دادن خانواده اش برای اولین بار در زندگی اش افتاد؟ [ترجمه ترگمان]نمی دانم برای اولین بار در زندگیش چه اتفاقی برای خانواده اش افتاد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Don't be so sanctimonious Helen! I'll live my life the way I want to live it.
[ترجمه گوگل]اینقدر مقدس نباش هلن! من زندگی ام را آنگونه که می خواهم زندگی خواهم کرد [ترجمه ترگمان]این قدر دست پاچه نشو، هلن! زندگی من طوری است که دلم می خواهد زندگی کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He writes smug, sanctimonious rubbish.
[ترجمه گوگل]او آشغال های از خود راضی و مقدس می نویسد [ترجمه ترگمان]اون خودخواه و کودن مینویسه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Many sanctimonious speeches were made about the need for honesty in government.
[ترجمه گوگل]سخنرانی های تقدس آمیز زیادی در مورد لزوم صداقت در حکومت انجام شد [ترجمه ترگمان]سخنرانی های زیادی در مورد نیاز به صداقت در دولت انجام شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Moodie looked sanctimonious whilst Scawsby could hardly hide his crows of triumph.
[ترجمه گوگل]مودی مقدس به نظر می رسید در حالی که اسکاوزبی به سختی می توانست کلاغ های پیروزی خود را پنهان کند [ترجمه ترگمان]whilst که به زحمت می توانست crows پیروزی خود را پنهان کند، sanctimonious به نظر می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Nowadays he is a sanctimonious old man seemingly unaware of his own involvement in the problems of his family.
[ترجمه گوگل]این روزها او پیرمردی مقدس است که ظاهراً از دخالت خودش در مشکلات خانواده اش بی خبر است [ترجمه ترگمان]این روزها او مردی عبوس و عبوس است که ظاهرا از دخالت خود در مسائل خانواده اش بی اطلاع است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. This doctor is a dissembler, apparently be sanctimonious, actual begin is cruel - hearted poison.
[ترجمه گوگل]این دکتر یک معترض است، ظاهراً مقدس باشد، شروع واقعی ظالمانه است - سم دل [ترجمه ترگمان]این دکتر dissembler است که ظاهرا مقدس نما است و شروع به شروع این کار سمی و بی رحما نه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. It's that sanctimonious air that people can't stand.
[ترجمه گوگل]این هوای مقدس است که مردم نمی توانند آن را تحمل کنند [ترجمه ترگمان]این همان هوایی است که مردم نمی توانند تحمل کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. You do not have to be so sanctimonious to prove that you are devout.
[ترجمه گوگل]برای اثبات اینکه دیندار هستید، لازم نیست آنقدر مقدس باشید [ترجمه ترگمان]لازم نیست اینقدر مقدس نما بازی در بیاری که ثابت کنی تو devout [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. You sanctimonious little hypocrite!
[ترجمه گوگل]ای منافق کوچک مقدس! [ترجمه ترگمان]ای ریاکار little! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I was about to say, Harry, that I was accused by some friends last night of being sanctimonious.
[ترجمه گوگل]میخواستم بگم هری دیشب از طرف بعضی از دوستان به مقدس نمایی متهم شدم [ترجمه ترگمان]می خواستم بگم: هری، من دیشب با چند تا از دوستاش رو متهم به این کار کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
مقدس نما (صفت)
sanctimonious
انگلیسی به انگلیسی
• self-righteous, pretending to be pious someone who is sanctimonious tries to appear deeply religious or virtuous; used showing disapproval.