فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sags, sagging, sagged
حالات: sags, sagging, sagged
• (1) تعریف: to sink, hang, or bend downward in the middle.
• مترادف: bend, bow, dip, droop, sink, slump
• متضاد: tauten
• مشابه: descend, drop, slouch
• مترادف: bend, bow, dip, droop, sink, slump
• متضاد: tauten
• مشابه: descend, drop, slouch
- The shelf sags because of the heavy books on it.
[ترجمه امیر] قفسه به دلیل حمل کتاب های سنگین کج شده بود.|
[ترجمه فاطمه عبدی] قفسه به خاطر کتاب های سنگین رویش، شکم می دهد.|
[ترجمه گوگل] قفسه به دلیل کتاب های سنگین روی آن آویزان می شود[ترجمه ترگمان] The به خاطر کتاب های سنگین روی آن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to hang loosely or unevenly; droop.
• مترادف: bag, droop, flag
• متضاد: belly
• مشابه: dip, flop, hang, slump
• مترادف: bag, droop, flag
• متضاد: belly
• مشابه: dip, flop, hang, slump
- The curtains are sagging.
[ترجمه گوگل] پرده ها آویزان هستند
[ترجمه ترگمان] پرده ها داره فرو میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پرده ها داره فرو میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to weaken or decline under stress, a load, or the like.
• مترادف: droop, flag, wilt
• مشابه: decline, decrease, diminish, fail, slump, tire, weaken, weary
• مترادف: droop, flag, wilt
• مشابه: decline, decrease, diminish, fail, slump, tire, weaken, weary
- His arms sagged under the heavy load.
[ترجمه گوگل] دستانش زیر بار سنگین آویزان شدند
[ترجمه ترگمان] بازوانش زیر بار سنگین خم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بازوانش زیر بار سنگین خم شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her courage sagged at the thought of the long struggle.
[ترجمه گوگل] شجاعت او با فکر مبارزه طولانی کاهش یافت
[ترجمه ترگمان] شجاعت او از فکر مبارزه طولانی فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شجاعت او از فکر مبارزه طولانی فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to sag.
• مترادف: bend, droop, hang
• متضاد: tauten
• مشابه: deflate, dip, swag, weaken
• مترادف: bend, droop, hang
• متضاد: tauten
• مشابه: deflate, dip, swag, weaken
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act or process, or an instance, of sagging.
• مترادف: curvature, droop
• مترادف: curvature, droop
• (2) تعریف: the degree to which a thing sags.
• مترادف: curvature
• مترادف: curvature
• (3) تعریف: a place where sagging occurs; sagging part of something.
• (4) تعریف: a moderate or temporary decrease in price or value.
• مترادف: decline, decrease, drop, slump
• مترادف: decline, decrease, drop, slump