saddled

جمله های نمونه

1. he is saddled with heavy responsibilities
مسئولیت های سنگینی را بر دوش دارد.

2. i was saddled with the job of typing all of the letters
کار ماشین کردن همه ی نامه ها را به گردن من گذاشته بودند.

3. the horses were saddled and ready to go
اسب ها زین کرده و آماده ی رفتن بودند.

4. they had already saddled and bridled mehri's horse
اسب مهری را از پیش زین و لگام کرده بودند.

5. He was saddled a hard task on.
[ترجمه گوگل]او بر سر کار سختی قرار داشت
[ترجمه ترگمان]ماموریت سختی را بر عهده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He saddled with a large house which he can't sell or keep repaired.
[ترجمه گوگل]او با یک خانه بزرگ زین کرد که نمی تواند آن را بفروشد یا تعمیر کند
[ترجمه ترگمان]او با یک خانه بزرگ که نمی تواند بفروشد یا تعمیر کند زین کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He saddled his horse, mounted, and rode away at a gallop.
[ترجمه گوگل]اسبش را زین کرد، سوار شد و با تاخت دور شد
[ترجمه ترگمان]اسبش را زین کرد و سواره به تاخت دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Jane saddled and bridled her favourite horse.
[ترجمه گوگل]جین اسب مورد علاقه اش را زین کرد و مهار کرد
[ترجمه ترگمان]جین زین را زین کرد و افسار اسب محبوبش را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This over-ambitious strategy has saddled them with debts of around $000,000.
[ترجمه گوگل]این استراتژی بیش از حد جاه طلبانه آنها را با بدهی هایی در حدود 000000 دلار مواجه کرده است
[ترجمه ترگمان]این استراتژی بیش از حد جاه طلبی آن ها را با بدهی های حدود ۰۰۰،۰۰۰ دلار مواجه کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I've been saddled with organizing the whole party!
[ترجمه گوگل]من از سازماندهی کل مهمانی ناراحت شده ام!
[ترجمه ترگمان]من برای ترتیب دادن کل مهمونی آماده شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The company is saddled with debt.
[ترجمه گوگل]این شرکت با بدهی مواجه است
[ترجمه ترگمان]شرکت مقروض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The horses were saddled up and ready to move.
[ترجمه گوگل]اسب ها زین شده و آماده حرکت بودند
[ترجمه ترگمان]اسب ها را زین کرده و آماده حرکت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He saddled up and rode off.
[ترجمه گوگل]زین کرد و سوار شد
[ترجمه ترگمان]او زین را زین کرد و به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Companies saddled with high debt have become inviting targets for cash-rich competitors.
[ترجمه گوگل]شرکت‌هایی که دارای بدهی‌های بالا هستند، به اهدافی دعوت‌کننده برای رقبای ثروتمند تبدیل شده‌اند
[ترجمه ترگمان]شرکت هایی که با بدهی بالا دست و پنجه نرم می کنند، هدف خود را به رقبای پول دار تبدیل کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I've been saddled with the job of organizing the conference.
[ترجمه گوگل]من درگیر کار سازماندهی کنفرانس هستم
[ترجمه ترگمان]من مسئولیت سازماندهی کنفرانس را بر عهده گرفته ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• wearing a saddle, fit with a seat for a rider (about a horse or other animal)

پیشنهاد کاربران

. . . be saddled with
به معنای مسئولیت کاری را برعهده داشتن
زین شده

بپرس