sad

/ˈsæd//sæd/

معنی: فجیع، غمگین، نژند، دلتنگ، محزون، اندوهناک، پژمرده، مکدر، سوزناک، غمناک، اندوگین، افسرده و ملول
معانی دیگر: پژمان، پر اندوه، اندوهگین، غصه دار، افسرده، جانگداز، غم انگیز، محزون کننده، حزن انگیز، تاسف انگیز، بد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: sadder, saddest
مشتقات: sadly (adv.), sadness (n.)
(1) تعریف: despondent, unhappy, or sorrowful.
مترادف: blue, depressed, doleful, down in the mouth, heavy-hearted, low, melancholy, sorrowful, unhappy, woeful
متضاد: blithe, cheerful, glad, happy, joyful, joyous, merry, sunny
مشابه: crestfallen, dejected, disconsolate, down, downcast, downhearted, gloomy, heartsick, heavy, joyless, lugubrious, morose, mournful, regretful, rueful, woebegone

- He was sad for months after her death.
[ترجمه Lika Katsuki] او ماها ها پس از مرگ او ناراحت بود
|
[ترجمه Taha] او از مرگش پس از ماه ها هم ناراحت بود
|
[ترجمه مهدی] او تا ماها پس از مرگش غمگین بود
|
[ترجمه باران] او تا ( زمان ) ماه هاییبعد از او افسرده بود
|
[ترجمه گوگل] او ماه ها پس از مرگ او غمگین بود
[ترجمه ترگمان] ماه ها بعد از مرگش ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: causing sorrow or grief.
مترادف: deplorable, dolorous, gloomy, lamentable, melancholy, rueful, sorrowful, sorry, unhappy, woeful
متضاد: joyful, joyous, merry
مشابه: dismal, distressing, doleful, grievous, mournful, painful, tearful, unfortunate

- The closing of the factory was a sad event.
[ترجمه ایدا] تعطیل کارخانه واقعا ناراحت کننده بود
|
[ترجمه گوگل] تعطیلی کارخانه یک اتفاق غم انگیز بود
[ترجمه ترگمان] تعطیل کارخانه واقعه ای غم انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The movie had a sad ending.
[ترجمه A.A] فیلم پایان غم انگیزی داشت
|
[ترجمه Taha] فیلم یک پابان غم انگیز داشت
|
[ترجمه گوگل] فیلم پایان غم انگیزی داشت
[ترجمه ترگمان] فیلم پایان غم انگیزی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: characterized by sorrow.
مترادف: gloomy, rueful, sorrowful, sorry, unhappy, woeful
متضاد: happy, joyful, joyous, merry
مشابه: dismal, distressing, dolorous, unfortunate

- It was a sad day for everyone.
[ترجمه Lika Katsuki] آن روز برای همه بسیار غم انگیز بود
|
[ترجمه گوگل] روز غم انگیزی برای همه بود
[ترجمه ترگمان] روز غم انگیزی برای همه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her face wore a sad expression.
[ترجمه A.A] حالت غم انگیزی بر چهره اش داشت
|
[ترجمه گوگل] صورتش حالت غمگینی داشت
[ترجمه ترگمان] چهره اش حالت غمگینی به خود گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: regrettable.
مترادف: regrettable, unfortunate, unhappy
مشابه: doleful, infelicitous, lamentable, rueful, sorry, woeful

- This is a sad situation and we'll have to rectify it.
[ترجمه گوگل] این یک وضعیت غم انگیز است و ما باید آن را اصلاح کنیم
[ترجمه ترگمان] این یک وضعیت غم انگیز است و ما باید آن را اصلاح کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. sad to say
متاسفم که بگویم،متاسفانه

2. a sad love story
یک داستان عشقی سوزناک

3. the sad look of the orphan girl
نگاه اندوهگین دختر یتیم

4. the sad mug of the loser
لب و لوچه ی آویزان (محزون) شخص بازنده

5. the sad news cast a pall over the marriage ceremony
آن خبر ناگوار مراسم ازدواج را تیره و تار کرد.

6. he is sad because his love for her is not reciprocated
او محزون است چون عشق او نسبت به آن دختر دوطرفه نیست.

7. it is sad that there is still a lot of illiteracy
تاسف آور است که هنوز هم بیسوادی فراوان است.

8. to get sad
اندوهگین شدن

9. when the sad tale of english dead is rendered
هنگامی که حساب غم افزای تلفات انگلیسی ها ارائه گردد

10. i don't like sad music
از موسیقی غم انگیز خوشم نمی آید.

11. say anything your sad heart desires
هر چه می خواهد دل تنگت بگوی.

12. say what your sad heart desires
هر چه می خواهد دل تنگت بگو

13. sing me a sad song
برایم یک ترانه ی غم انگیز بخوان.

14. this was the sad finale of all their hopes
این پایان غم انگیز همه ی آرزوهای آنان بود.

15. destroyed buildings were the sad reminders of war
ساختمان های ویران یادآور حزن انگیز جنگ بود.

16. comfort him for he is sad
او را دلداری بده زیرا که مغموم است.

17. his death made me very sad
مرگ او مرا بسیار غمگین کرد.

18. the penniless gambler was a sad spectacle
قمارباز مفلس ظاهر رقت باری داشت.

19. brief interludes of humor in a sad story
میان دوره های مزاح آمیز در یک داستان غم انگیز

20. he is changeable, now happy, now sad
او دمدمی است: گاهی شاد و گاهی غمگین

21. it is very natural to feel sad at a funeral
احساس حزن در مجلس ختم خیلی طبیعی است.

22. the ending of the movie was sad
آخر فیلم حزن انگیز بود.

23. the mother's sorrow made us all sad
غم آن مادر همه ی ما را محزون کرد.

24. an old sailor who is spending his sad retirement ashore
ملوان پیری که بازنشستگی غم انگیز خود را در خشکی می گذراند

25. a chill spread over the group at the sad news
آن خبر بد موجب دلسردی گروه شد.

26. some of the ancient buildings are in a sad state of disrepair
برخی از بناهای قدیمی به طور اسفباری به تعمیر نیاز دارند.

27. The colour of a sad, sad haunted, sadness and me company.
[ترجمه گوگل]رنگ یک شرکت غمگین، غمگین تسخیر شده، غم و اندوه و من
[ترجمه ترگمان]رنگ یک شبح غمگین، غمگین، غمگین و با من
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. This music always makes me sad.
[ترجمه گوگل]این موسیقی همیشه غمگینم می کند
[ترجمه ترگمان]این موسیقی همیشه مرا ناراحت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. It is desperately sad news and I am absolutely shattered to hear it.
[ترجمه گوگل]این خبر بسیار ناراحت کننده است و من از شنیدن آن کاملاً متاسف شدم
[ترجمه ترگمان]این خبر بسیار غم انگیز است و من مطلقا از شنیدن آن shattered
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Happiness by adding those sad there the elements.
[ترجمه گوگل]شادی با افزودن عناصر غمگین وجود دارد
[ترجمه ترگمان]شادی از طریق افزودن آن عناصر غم انگیز در آنجا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فجیع (صفت)
heinous, unexpected, disastrous, tragic, calamitous, tragical, sad

غمگین (صفت)
depressed, grave, down, cheerless, heartsick, sad, dyspeptic, care-worn, sorrowful, sorry, woeful, heartsore, heavy-hearted, melancholic, tristful

نژند (صفت)
upset, dejected, sad, neurotic

دلتنگ (صفت)
lone, depressed, down, sad, low-spirited, nostalgic, homesick, heavy-hearted, saturnine

محزون (صفت)
pensive, tragic, somber, sombre, lugubrious, sad, minor, despondent, plaintive, doleful, funereal, mournful, tristful

اندوهناک (صفت)
sad, sorrowful, remorseful, penitent, woeful, distressful, rueful, tristful

پژمرده (صفت)
withered, sere, sad, pale, withering, sear, droopy, faded, languorous

مکدر (صفت)
grave, sad

سوزناک (صفت)
sad, pathetic, plaintive

غمناک (صفت)
sad

اندوگین (صفت)
sad

افسرده و ملول (صفت)
sad

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Seasonal Affective Disorder
موضوع: پزشکی
اختلال عاطفی فصلی یا موسمی (با نام اختصاری SAD) یا افسردگی زمستانی نوعی افسردگی است که با کوتاه شدن روزها در فصل پائیز و زمستان سر رسیده و در بهار و تابستان از بین می رود.

پرخوابی، پرخوری و کندی روانی و حرکتی از بارزترین ویژگی های آن است. به هم خوردن متابولیسم ملاتونین از عوامل آن است و قرار گرفتن در معرض نور شدید آن را درمان می کند.

انگلیسی به انگلیسی

• unhappy, morose, full of grief; distressing, depressing; sorrowful, gloomy; regrettable, rueful
if you are sad, you are not happy, usually because something unpleasant has happened.
something that is sad makes you feel sad.
you also use sad to describe an unfortunate situation.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Sad
🔘 Unhappy
🔘 Sorrowful
🔘 Melancholic
🔘 Despondent
🔘 Miserable
🔘 Gloomy
🔘 Downcast
🔘 Dejected
✅ Definition:
👉 Feeling or showing unhappiness or sadness.
SAD ( در حالتی که همه حروف بزرگ نوشته شود )
مخفف این عبارت است:
seasonal affective disorder
اختلال خلقی فصلی ( تغییر خلق و خو، در بعضی اشخاص، در فصلی از سال ) .
تفاوت sad و upset:
"sad " به معنای عصبانی یا آزرده نیست، sad همتراز با ، اندوه و آسیب احساسی ( روحی ) است.
sad زمانی است که احساسی داشته باشید که مثلاً بخواهید گریه کنید.
upset زمانی است که احساس دارید که ممکن است شما را ترکیبی از غمگین، ناامید، عصبانی، آزرده و ستم دیده کند.
...
[مشاهده متن کامل]

upset کلمه روتین تر و محاوره ای تریه و بیشتر استفاده میشه.

⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: اندوهگین

⚫ نگارش به خط لاتین: Anduhgin

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

ناراحت، غمگین
مثال: She felt sad when her pet ran away.
او غمگین شد وقتی حیوان خانگی اش فرار کرد.
مغموم
مخفف این هم هست Standard American Diet
SAD
abbreviation for seasonal affective disorder: a medical condition in which a person does not have much energy and enthusiasm during the winter because of the reduced period of natural light
مخفف اختلال عاطفی فصلی: یک وضعیت پزشکی که در آن فرد در طول زمستان به دلیل کاهش دوره نور طبیعی، انرژی و اشتیاق زیادی ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

As the days grow shorter, the American Psychiatric Association estimates that about 5 percent of Americans will experience a form of depression known as seasonal affective disorder, or SAD.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/sad
ناراحت غمگین کسی که پر از غصه هستش
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sadden
✅️ اسم ( noun ) : sadness / sadism / sadist
✅️ صفت ( adjective ) : sad / sadistic
✅️ قید ( adverb ) : sadly / sadistically
ناراحت ، غمگین، اندوهگین
SAD
معنی کلمه ناراحت غمگین
اسگل . پلش . دیوس . خسخل
معنیsad=غمگین، ناراحت، اندوه
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
😔😔😔😔😢😢😭😭😭😭😭
به معنی عصبانی
صفت sad به معنای غمگین، ناراحت، غم انگیز
از معادل های فارسی صفت sad می توان غمگین، ناراحت و غم انگیز را نام برد که هر سه به یک معنا هستند. این صفت حالتی از غم و اندوه که ممکن است هر دلیلی داشته باشد را توصیف می کند. مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

. i'm so sad ( that ) you can't come ( از اینکه نمیتوانی بیایی خیلی ناراحتم. )
. she gave a sad smile ( او لبخند غم انگیزی زد. )
منبع: سایت بیاموز

sad ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: غمگین
تعریف: ویژگی فردی که دچار غمگینی است
. adj ناراحت، غمگین
فجیع، غمگین، نژند، دلتنگ، محزون، اندوهناک، پژمرده، مکدر، سوزناک، غمناک، اندوگین، افسرده و ملول
ناراحت ، غمگین، غم و غصه ، اندوهگین ، به معنی ناراحتی و دل سردی🤗
ناراحت و غمگین بودن
ناراحت ، غمگین
She is sad because she is ill
اون دختره ناراحت هستش چون مریض
ناراحت و غمگین
Un happy
ناراحت، غمگین
اندوهگین، ناراحت، غمگین، افسرده، پژمرده
ناراحت غمگین بیحوصله
دلتنگ
My heart is sad
I miss our memories of being together for the last days and your loving embrace
I'm so sad
Take a corner
Ah
دل من ناراحت هست
دلم برای روزای گذشتمون خاطراتمون خنده هامون در کنار هم بودن و آغوش های عاشقانه شما سخت تنگ شده است
...
[مشاهده متن کامل]

من خیلی ناراحتم
گوشه گیرم
آه 😔

غمگین •ناراحت•اندوهگین و . . .
افسرده و اندوهگین
فرم S. A. D
Single Administrative Document
سند واحد ادارى: یک فرم اظهارنامه گمرکی است که می تواند تمام رویه هاى اظهار کالا را با ذکر کُد مخصوص به آن رویه بپذیرد. این موضوع باعث می شود که به جاى استفاده از اظهارنامه هاى متفاوت گمرکی تنها از یک فرم واحد که با کُدهاى مخصوص جدا می شود استفاده نمود.
...
[مشاهده متن کامل]

غمگین ناراحت یه ادم به درد نخور
غمگین ، ناراحت کننده ، تاسف آور
When a person feel trrible
غمگین
ناراحت

ناراحت و غمگین
تاسف آور
غمگین و اندوه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس