symptomatic

/ˌsɪmptəˈmætɪk//ˌsɪmptəˈmætɪk/

معنی: حاکی، نشانه بیماری، مطابق نشانه بیماری، حاکی از علائم مرض
معانی دیگر: وابسته به نشانه های بیماری، هم افتی، نشانه، علامت، نماینده، حاکی از علائم مر­، طب نشانه بیماری
symptomatic(al)
مطابق بانشانه بیماری، نماینده، دال، نشانه

جمله های نمونه

1. symptomatic treatment
درمان هم افتی (نشانه ای)

2. to be symptomatic of
نشانه ی چیزی بودن

3. this sore is symptomatic of syphilis
این زخم علامت سفلیس است.

4. changes in the vegetation were symptomatic of great geographic changes
دگرگونی های گیاهان نشانه ی دگرگونی های بزرگ جغرافیایی بودند.

5. Jealousy within a relationship is usually symptomatic of low self-esteem in one of the partners.
[ترجمه گوگل]حسادت در یک رابطه معمولاً نشانه اعتماد به نفس پایین در یکی از شرکا است
[ترجمه ترگمان]حسادت در یک رابطه معمولا نشانه ای از عزت نفس پایین در یکی از شرکا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Do you think violence is symptomatic of our times?
[ترجمه Bahar] آیا فکر می کنید خشونت بیماری قرن ما است؟
|
[ترجمه Mrjn] آیا فکر میکنید خشونت نشانه ی دوران ما است؟ ( یعنی چیزی که باهاش این دوره رو به یاد میارن )
|
[ترجمه گوگل]آیا فکر می کنید خشونت نشانه دوران ماست؟
[ترجمه ترگمان]آیا فکر می کنید خشونت نشانه زمان ما است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The city's problems are symptomatic of the crisis that is spreading throughout the country.
[ترجمه گوگل]مشکلات این شهر نشانه بحرانی است که در سراسر کشور در حال گسترش است
[ترجمه ترگمان]مشکلات این شهر نشانه بحران است که در سراسر کشور گسترش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Is inflation symptomatic of economic decline?
[ترجمه گوگل]آیا تورم نشانه کاهش اقتصادی است؟
[ترجمه ترگمان]آیا تورم نشانه ای از رکود اقتصادی است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The rise in unemployment is symptomatic of a general decline in the economy.
[ترجمه گوگل]افزایش بیکاری نشانه کاهش عمومی اقتصاد است
[ترجمه ترگمان]افزایش بیکاری نشانه ای از رکود کلی در اقتصاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The latest crime figures are merely symptomatic of a wider malaise in society.
[ترجمه گوگل]آخرین آمار جرم و جنایت صرفاً نشانه ای از ناخوشی گسترده تر در جامعه است
[ترجمه ترگمان]آخرین آمار جنایی، تنها نشانه ای از یک ضعف گسترده تر در جامعه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Treatment is symptomatic and the condition can be prevented by housing animals on clean, dry bedding.
[ترجمه گوگل]درمان علامتی است و با قرار دادن حیوانات در بستر تمیز و خشک می توان از این بیماری جلوگیری کرد
[ترجمه ترگمان]درمان علائم بیماری است و شرایط می تواند با استفاده از حیوانات خانگی بر روی بس تر تمیز و خشک جلوگیری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The only treatment is symptomatic and supportive therapy and using sedatives to control convulsions.
[ترجمه گوگل]تنها درمان، درمان علامتی و حمایتی و استفاده از داروهای آرام بخش برای کنترل تشنج است
[ترجمه ترگمان]تنها درمان نشانه درمان symptomatic و حمایتی است و از داروهای مسکن برای کنترل تشنج استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His presence among them was highly symptomatic.
[ترجمه گوگل]حضور او در میان آنها به شدت علامتدار بود
[ترجمه ترگمان]حضور او در میان آن ها نشانه ای از نشانه های بیماری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Such incidents were symptomatic of tensions within the socialist movement that were to have long-term consequences.
[ترجمه گوگل]چنین حوادثی نشانه تنش های درون جنبش سوسیالیستی بود که پیامدهای بلندمدتی داشت
[ترجمه ترگمان]چنین رویدادهایی نشانه ای از تنش در جنبش سوسیالیستی بودند که قرار بود پیامدهای بلندمدت داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Subjects who developed a symptomatic infection of the upper respiratory tract were retested while ill and again one month later when asymptomatic.
[ترجمه گوگل]آزمودنی‌هایی که دچار عفونت علامت‌دار دستگاه تنفسی فوقانی شده بودند، در حالی که بیمار بودند، مجدداً مورد آزمایش قرار گرفتند و یک ماه بعد در صورت بدون علامت مجدداً مورد آزمایش قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان]موضوعات مربوط به عفونت دستگاه تنفسی فوقانی به هنگام بیماری و یک ماه پس از آن دچار بیماری شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The rate of symptomatic gall bladder disease among women of parity 1 was generally twice that of their nulliparous counterparts.
[ترجمه گوگل]میزان بیماری علامت دار کیسه صفرا در بین زنان باروری 1 به طور کلی دو برابر زنان نخست زا بود
[ترجمه ترگمان]نرخ بیماری مزمن مثانه در میان زنان of ۱ به طور کلی دو برابر همتاهای nulliparous آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. It was symptomatic of a system going soft, falling apart at the seams.
[ترجمه گوگل]این نشانه نرم شدن سیستم و از هم پاشیدگی در درزها بود
[ترجمه ترگمان]این یک نشانه از یک سیستم بود که نرم می شد و از هم جدا می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حاکی (صفت)
expressive, symbolic, redolent, indicative, stating, emblematic, symptomatic, illative

نشانه بیماری (صفت)
symptomatic

مطابق نشانه بیماری (صفت)
symptomatic

حاکی از علائم مرض (صفت)
symptomatic

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to symptoms; indicative, typical, representative
if one thing is symptomatic of something bad, it is a sign of it; a formal word.

پیشنهاد کاربران

indicative, characteristic, suggestive
مطابق نشانه بیماری، نماینده، حاکی از علائم مرض، ( طب ) نشانه بیماری. نماینده، حاکی، دال، نشانه
گویای علائم ….
علامت دار
مثلا: symptomatic patients
بیماران علامت دار یا دارای علائم
علامتی، نشانه بیماری و مرض، حاکی، نماینده نشانه، دال بر، بر اساس اندیکاسیون بیماری
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : symptomize
اسم ( noun ) : symptom
صفت ( adjective ) : symptomatic
قید ( adverb ) : _
علامت دار
نشانگر
symptomatic ( پزشکی )
واژه مصوب: علامتی
تعریف: ویژگی آنچه به علامت یا علائم بیماری مربوط می شود
ابتلا؛ دارای علامت
مشخصه
علایم دار - دارای علایم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس