suzerain

/ˈsuːzəreɪn//ˈsuːzəreɪn/

معنی: حکومت مطلقه، ارباب، اختیار دار کشور
معانی دیگر: ارباب فئودال، تیولدار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a ruler or state that exercises authority over the international affairs of another state.

(2) تعریف: an overlord in former feudal systems.

جمله های نمونه

1. Wei Zhuang, suzerain of the Huajian Ci field, is a famous poet in late TangDynasty.
[ترجمه گوگل]وی ژوانگ، سرپرست حوزه Huajian Ci، شاعر مشهور اواخر سلسله تانگ است
[ترجمه ترگمان]وی Zhuang، suzerain از the Huajian، یک شاعر مشهور در اواخر TangDynasty است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Before the Jiawu War, the suzerain vassal relationship existed between Qing Dynasty and Korea.
[ترجمه گوگل]قبل از جنگ جیاوو، رابطه رعیت السلطنه بین سلسله چینگ و کره وجود داشت
[ترجمه ترگمان]پیش از جنگ Jiawu، رابطه suzerain suzerain بین دودمان کینگ و کره وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And considering the force of Ming and suzerain - feudatory system some officials in the frontier are actually adopt the policy of supporting Li' s to oppose Mo' s.
[ترجمه گوگل]و با توجه به نیروی مینگ و نظام سوزرین - فئودالیستی برخی از مقامات مرزی عملاً سیاست حمایت از لی را برای مخالفت با مو اتخاذ می کنند
[ترجمه ترگمان]و با توجه به نیروی مینگ و سیستم suzerain - feudatory برخی از مقامات در مرز در واقع سیاست حمایت از لی را برای مخالفت با Mo اتخاذ می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Explain what a suzerain - vassal treaty was in the ancient Near East.
[ترجمه گوگل]توضيح دهيد كه در خاور نزديك باستان چه معاهده‌اي بود
[ترجمه ترگمان]توضیح بده که یک پیمان suzerain - vassal در خاور نزدیک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The higher education in Brazil was developed quite late and deeply affected by suzerain Portugal.
[ترجمه گوگل]آموزش عالی در برزیل بسیار دیر توسعه یافت و عمیقاً تحت تأثیر سوزراین پرتغال قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]آموزش عالی برزیل بسیار دیر توسعه یافت و عمیقا تحت تاثیر suzerain پرتغال قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The relationship between Liao Dynasty and Gaoli Dynasty belonged to the one of suzerain and dependency.
[ترجمه گوگل]رابطه بین سلسله لیائو و سلسله گائولی متعلق به یکی از سوزراین و وابستگی بود
[ترجمه ترگمان]رابطه بین دودمان Liao و دودمان Gaoli متعلق به یکی از suzerain و وابستگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And modern immigrants have become force that cannot be neglected for a suzerain state.
[ترجمه گوگل]و مهاجران مدرن به نیرویی تبدیل شده‌اند که نمی‌توان آن را برای یک دولت تحت‌الشعاع نادیده گرفت
[ترجمه ترگمان]و مهاجران مدرن به نیرویی تبدیل شده اند که نمی توان آن ها را نادیده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حکومت مطلقه (اسم)
absolutism, despotism, suzerain, caesarism

ارباب (اسم)
suzerain, squire, master, boss, lord, overlord, monsieur, esquire, seignior, liege, padrone

اختیار دار کشور (اسم)
suzerain

انگلیسی به انگلیسی

• ruler or country that controls the affairs of another country; feudal overlord

پیشنهاد کاربران

حکومت مطلقه، کشوری که بر کشور نیمه مستقل دیگر سلطه دارد

بپرس