supporter

/səˈpɔːrtər//səˈpɔːtə/

معنی: پشتیبان، حامی، معین، نگهدار، متحمل
معانی دیگر: هواخواه، هوادار، طرفدار، شکم بند، پشتبند (هر وسیله ای که اندام را تقویت یا نگهداری کند)، رجوع شود به: athletic supporter) jockstrap هم می گویند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who agrees with or adheres to a cause, idea, person, or group, esp. one who gives active support.
مترادف: adherent, advocate, backer, partisan
متضاد: adversary, antagonist
مشابه: champion, exponent, friend, patron

- He and his wife were strong supporters of the independence movement.
[ترجمه گوگل] او و همسرش از حامیان سرسخت جنبش استقلال بودند
[ترجمه ترگمان] او و همسرش حامیان سرسخت نهضت استقلال بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Supporters rallied to free the civil rights leader.
[ترجمه گوگل] حامیان برای آزادی رهبر حقوق مدنی تجمع کردند
[ترجمه ترگمان] حامیان تظاهرات کردند تا رهبر حقوق مدنی را آزاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The reform bill has many supporters in the Congress.
[ترجمه گوگل] لایحه اصلاحات طرفداران زیادی در کنگره دارد
[ترجمه ترگمان] لایحه اصلاحات حامیان زیادی در کنگره دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some of the governor's supporters were given important positions in his administration.
[ترجمه گوگل] برخی از حامیان والی مناصب مهمی در مدیریت وی به دست آوردند
[ترجمه ترگمان] برخی از حامیان حاکم در دولت وی موقعیت های مهمی در اختیار داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an undergarment worn by men to protect the scrotum during athletic events; athletic supporter; jockstrap.
مترادف: jock, jockstrap

(3) تعریف: one that gives physical support.
مترادف: buttress

جمله های نمونه

1. a liberal supporter of hospitals and charitable organizations
پشتیبان دهشگر بیمارستان ها و موسسات خیریه

2. a staunch supporter
پشتیبان پر و پا قرص

3. an enthusiastic supporter of the party leader
پشتیبان پر شور رهبر حزب

4. the loyal supporter of our leader
هوادار باوفای رهبر ما

5. he was a supporter of our party and withal an excellent writer too
او از حزب ما پشتیبانی می کرد و ضمنا نویسنده ی خوبی هم بود.

6. He gained a reputation as being a staunch defender/supporter of civil rights.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک مدافع / حامی سرسخت حقوق مدنی شهرت پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک مدافع وفادار و حامی حقوق مدنی شهرتی به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She has been a stalwart supporter of the party for many years.
[ترجمه گوگل]او سال ها از حامیان سرسخت حزب بوده است
[ترجمه ترگمان]او سال ها حامی قوی حزب بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's a staunch supporter of controls on government spending.
[ترجمه گوگل]او حامی سرسخت کنترل مخارج دولت است
[ترجمه ترگمان]او یکی از حامیان سرسخت کنترل مخارج دولت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You couldn't get a supporter for love or money.
[ترجمه گوگل]برای عشق یا پول نمی توانستی حامی پیدا کنی
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید حامی عشق و یا پول باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He has been a lifelong supporter of the club.
[ترجمه گوگل]او همیشه حامی باشگاه بوده است
[ترجمه ترگمان]او یکی از حامیان مادام العمر این باشگاه بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I am a football supporter and I have to often explain that I'm not one of the hooligan sort because we'll all get tarred with the same brush when there's trouble.
[ترجمه گوگل]من یک هوادار فوتبال هستم و اغلب باید توضیح بدهم که از دسته هولیگان ها نیستم زیرا وقتی مشکلی پیش بیاید همه ما با یک قلم مو قیر می شویم
[ترجمه ترگمان]من یکی از طرفداران فوتبال هستم و باید توضیح دهم که من یکی از the نیستم چون وقتی دچار مشکل می شویم، همه با همان قلم مو واکس می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He paraded himself as a loyal supporter of the party.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یکی از حامیان وفادار حزب رژه رفت
[ترجمه ترگمان]او خودش را به عنوان حامی وفادار حزب به نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Coventry City football club counted their millionth supporter through the gates last Saturday.
[ترجمه گوگل]باشگاه فوتبال کاونتری سیتی شنبه گذشته میلیونمین هوادار خود را از دروازه ها شمارش کرد
[ترجمه ترگمان]باشگاه فوتبال شهر کاونتری روز شنبه گذشته یک میلیون نفر از حامیان خود را شمرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is a staunch supporter of amateurism.
[ترجمه گوگل]او از طرفداران سرسخت آماتوریسم است
[ترجمه ترگمان]او یکی از حامیان سرسخت of است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. to win a supporter, friend, etc.
[ترجمه گوگل]برای به دست آوردن یک حامی، دوست و غیره
[ترجمه ترگمان]که حامی، دوست و غیره باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She's a self-professed supporter of prison reform.
[ترجمه گوگل]او طرفدار اصلاحات زندان است
[ترجمه ترگمان]او طرفدار اصلاحات زندان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He is a zealous supporter of our cause.
[ترجمه گوگل]او حامی غیور آرمان ما است
[ترجمه ترگمان]او یکی از حامیان سرسخت نهضت ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پشتیبان (اسم)
abutment, backup, supporter, protector, guardian, patron, backer, prop, buttress, savior

حامی (اسم)
supporter, protector, patron, sponsor, actor, advocate, partisan, backer, shield, booster, bulwark, vindicator, partizan

معین (اسم)
supporter, helper, assistant, adjutant, adjuvant, lozenge, rhomb, rhomboid

نگهدار (اسم)
supporter, protector, patron, backer, prop, keeper, guard, curator, stanchion, depositary, looker, watchdog

متحمل (اسم)
supporter, sufferer

تخصصی

[فوتبال] پشتیبان

انگلیسی به انگلیسی

• person or thing that supports; one who is in favor of someone or something, advocate; fan, admirer; backer, sponsor, patron
a supporter is someone who supports someone or something, for example, a political leader or party, or a sports team.

پیشنهاد کاربران

حامی، پشتیبان
مثال: She is a strong supporter of environmental causes.
او یک حامی قوی از مسائل محیط زیست است.
پشتیبانگر
( Poshtibāngar )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : support
✅️ اسم ( noun ) : support / supporter
✅️ صفت ( adjective ) : supportive / supporting
✅️ قید ( adverb ) : supportively
سمپات حزبی یا یک جریان سیاسی
پشتیار.
ظهیر
طرفدار
fans
حامی
پشتیبان

بپرس