subside

/səbˈsaɪd//səbˈsaɪd/

معنی: فرو نشستن، فروکش کردن، نشست کردن، سست شدن، واگذاشتن
معانی دیگر: فرورفتن، آرام شدن، ته نشست کردن، رسوب کردن (رجوع شود به: settle و precipitate)، درد وغیره واگذاشتن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: subsides, subsiding, subsided
(1) تعریف: to decrease or abate, as noise, emotion, or the like.
مترادف: abate, decrease, diminish, ebb, lessen, moderate, remit, slacken
متضاد: intensify
مشابه: blow over, cool, die down, dwindle, ease, let up, mitigate, peter out, quiet, settle, shrink, sink, slack, taper, wane

- Her anger subsided once the situation was explained.
[ترجمه گوگل] با توضیح وضعیت عصبانیت او فروکش کرد
[ترجمه ترگمان] زمانی که وضعیت توضیح داده شد، عصبانیت او فروکش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When you've gained some experience, your fears will subside.
[ترجمه گوگل] وقتی مقداری تجربه کسب کردید، ترس شما فروکش می کند
[ترجمه ترگمان] زمانی که کمی تجربه به دست آوردید، هراس ها خاموش خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When the din subsided, we went back to our conversation.
[ترجمه گوگل] وقتی هیاهو فروکش کرد، به صحبت خود برگشتیم
[ترجمه ترگمان] وقتی این صدا فروکش کرد، دوباره به گفتگوی خود ادامه دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to sink to a lower or to a normal level.
مترادف: descend, drop, recede, settle, sink
متضاد: rise
مشابه: lessen, lower, moderate

- Once the waves had subsided, we went out again in the boat.
[ترجمه گوگل] وقتی امواج فروکش کردند، دوباره با قایق رفتیم بیرون
[ترجمه ترگمان] وقتی امواج فروکش کرد، دوباره در قایق به بیرون رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to settle to the bottom; sink or precipitate.
مترادف: settle, sink
مشابه: drop, precipitate

- The sludge has subsided in the tank.
[ترجمه گوگل] لجن در مخزن فرو نشسته است
[ترجمه ترگمان] لجن در مخزن فروکش کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the storm will subside
توفان آرام خواهد شد.

2. finally the child's fever began to subside
بالاخره تب کودک فروکش کرد.

3. After the excessive rains stopped, the flood waters subsided.
[ترجمه ترجمه ترجمان] پس از توقف بارندگی بیش از حد آب سیل فرو کش کرد
|
[ترجمه گوگل]پس از توقف بارندگی های بیش از حد، آب سیل فروکش کرد
[ترجمه ترگمان]پس از توقف بارش بیش از حد، سیلاب فرو نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The waves subsided when the winds ceased to blow.
[ترجمه گوگل]وقتی بادها از بین رفتند امواج فروکش کردند
[ترجمه ترگمان]وقتی باد متوقف می شد امواج فروکش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Danny's anger subsided when the culprit apologized.
[ترجمه گوگل]عصبانیت دنی با عذرخواهی مجرم فروکش کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی مجرم معذرت خواهی کرد، عصبانیت دانی فروکش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His rage was beginning to subside.
[ترجمه امین] خشم او در حال فروکش کردن بود.
|
[ترجمه گوگل]خشمش کم کم داشت فروکش می کرد
[ترجمه ترگمان]خشمش فروکش کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Eventually the flood waters began to subside.
[ترجمه گوگل]در نهایت آب سیل شروع به فروکش کرد
[ترجمه ترگمان]سرانجام سیلاب فرو ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Weak foundations caused the house to subside.
[ترجمه learner] فونداسیون یا پی ریزی ضعیف باعث نشست خانه شد
|
[ترجمه گوگل]پایه های ضعیف باعث فروکش کردن خانه شد
[ترجمه ترگمان]پی های ضعیف خانه را خاموش کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There is a danger that many homes will subside because of the drought.
[ترجمه learner] این خطر وجود داره بعلت خشکسالی خیلی از خونه ها نشست کنند
|
[ترجمه گوگل]این خطر وجود دارد که بسیاری از خانه ها به دلیل خشکسالی فروکش کنند
[ترجمه ترگمان]خطری وجود دارد که به دلیل خشکسالی بسیاری از خانه ها خاموش خواهند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The former began to subside as the managers progressed through the year; the latter, however, would remain.
[ترجمه گوگل]اولی با پیشرفت مدیران در طول سال شروع به فروکش کرد با این حال، دومی باقی خواهد ماند
[ترجمه ترگمان]اولی به تدریج که مدیران در طول سال پیشرفت کردند، فروکش کرد؛ با این حال، دومی باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. To choose his own meal and subside into prayer.
[ترجمه گوگل]تا غذای خود را انتخاب کند و در نماز فرو رود
[ترجمه ترگمان]برای اینکه غذای خودش را انتخاب کند و به دعا تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Side effects of the drug tend to subside as time passes.
[ترجمه گوگل]عوارض جانبی دارو با گذشت زمان کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]عوارض جانبی دارو در گذر زمان خاموش می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I watch as the convulsions subside, the delirium leaves his eyes and he returns, slightly dazed, to normality.
[ترجمه گوگل]نگاه می کنم که تشنج فروکش می کند، هذیان از چشمانش خارج می شود و او، کمی مات و مبهوت، به حالت عادی باز می گردد
[ترجمه ترگمان]می بینم که تشنج فروکش می کند، هذیان چشمانش را ترک می کند و او کمی گیج، به حالت عادی برگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As his panic begins to subside, he is left with a feeling of shame.
[ترجمه گوگل]هنگامی که وحشت او شروع به فروکش می کند، او با احساس شرم مواجه می شود
[ترجمه ترگمان]همان طور که وحشت او به خاموشی می رود، با احساس شرم و شرم تنها می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The storm began to subside.
[ترجمه گوگل]طوفان شروع به فروکش کرد
[ترجمه ترگمان]طوفان فرو نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It is not uncommon for the pain to subside completely for many months and occasionally even years.
[ترجمه گوگل]غیر معمول نیست که درد برای چندین ماه و گاهی حتی سال ها به طور کامل فروکش کند
[ترجمه ترگمان]این غیر معمول نیست که این درد به مدت چندین ماه و گاهی حتی سال ها فروکش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. After an hour, the sensations began to subside.
[ترجمه گوگل]پس از یک ساعت، احساسات شروع به فروکش کردند
[ترجمه ترگمان]بعد از یک ساعت، احساسات به خاموشی گرایید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرو نشستن (فعل)
abate, subside, be quenched, founder, be quelled, settle, slake

فروکش کردن (فعل)
alight, subside, ebb, come down, descend, flow down, lower, go down, fall away

نشست کردن (فعل)
subside, settle, sink, extravasate

سست شدن (فعل)
subside, weaken, flag, grow feeble, grow weak

واگذاشتن (فعل)
subside, set up

انگلیسی به انگلیسی

• sink lower, descend, decline; settle to the bottom; abate, dwindle, lessen, decrease
if a feeling or sound subsides, it becomes less intense or quieter.
if fighting subsides, it becomes less intense or widespread.
if water subsides or if the ground subsides, it sinks to a lower level.

پیشنهاد کاربران

واگذاشتن، نشست کردن، فرو نشستن، فروکش کردن
با subsidy فرق دارد
subside 2 ( v ) ( səbˈsaɪd ) = ( of land or a building ) to sink to a lower level; to sink lower into the ground, e. g. Weak foundations caused the house to subside.
subside
subside 1 ( v ) ( səbˈsaɪd ) =to become calmer or quieter, e. g. She waited nervously for his anger to subside. = ( of water ) to go back to a normal level, e. g. The flood waters gradually subsided.
subside
1 - فرو نشستن، فروکش کردن
2 - یارانه
علاوه بر معانی پیشنهادی توسط دوستان، معنی زیر نیز در دیکشنری New Oxford American Dictionary وجود دارد:
( of a swelling ) reduce until gone.
خوابیدن ورم تا وقتی که کاملاً از بین می رود
Example: 👇
...
[مشاهده متن کامل]

It took seven days for the swelling to subside completely. ( New Oxford AmericanDictionary )
هفت روز طول کشید تا ورم کاملاً خوابید ( از بین رفت ) .

subside
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : subside
✅️ اسم ( noun ) : subsidence
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
رنگ باختن
فروکش کردن، آرام شدن، تسکین یافتن
subside ( عمومی )
واژه مصوب: یارانه
تعریف: کمک مالی دولت برای پایین آوردن قیمت مایحتاج ضروری مردم
رضایت دادن

نشست کردن، فرو رفتن
As the island subsided the reef grew upwards and outwards
دوستان اون کمک هزینه دولتی و اعانه میشه subsidy, دقت بفرمایید این کلمه اسم هست. درسته تو فارسی میگیم سوبسید اما کلمه درست subsidy هست.
اما subside فعل هست، به معنای فروکش کردن، از شدت و قدرت چیزی کم شدن.
The doctor told me to take this pill and wait for my headache to subside.
معنی دومش هم که باز فعل میشه نشست کردن، مثلا ساختمان زمین و یا حتی آب نشست کرد.

فروکش کردن، پایین آمدن، آرام شدن
یارانه
اعانه/ کمک مالی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس