stolidly

جمله های نمونه

1. Duwayne ploughs stolidly up and down the length of the pool several times like a great slab of walrus.
[ترجمه گوگل]دووین چندین بار در طول حوض را به سختی بالا و پایین می کند مانند یک تخته بزرگ از شیر دریایی
[ترجمه ترگمان]ژان وال ژان وال ژان را با بی اعتنایی به طول استخر چندین بار مانند یک تکه بزرگ شیر خشک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. " Well, sir, " answered Job, stolidly, " I don't hold much with foreign parts. "
[ترجمه گوگل]ایوب با لحن گنگ پاسخ داد: «خب، قربان، من زیاد به قطعات خارجی توجه ندارم »
[ترجمه ترگمان]ایوب با لحنی خشک پاسخ داد: \" خوب، آقا، من کاره ای زیادی با بخش های خارجی نمی کنم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He dropped into a chair and sat looking stolidly at the floor.
[ترجمه گوگل]روی صندلی افتاد و نشسته بود و به زمین نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]او روی یک صندلی افتاد و نشست و به زمین خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Too often people sat stolidly watching the noisy little fiddler.
[ترجمه گوگل]غالباً مردم با احتیاط به تماشای کمانچه نواز کوچک پر سر و صدا می نشستند
[ترجمه ترگمان]اغلب مردم بدون نگاه کردن به the کوچک و پر سر و صدا می نشستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Men smoked pipes, wore roll-neck jerseys and had a stolidly dependable air about them.
[ترجمه گوگل]مردان پیپ می‌کشیدند، پیراهن‌های یقه رول می‌پوشیدند و هوای کاملاً قابل اعتمادی در آنها داشتند
[ترجمه ترگمان]مردان چپق می کشیدند، گردن آویزان به گردن داشتند و هوای قابل اطمینانی در اطراف آن ها داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His brother Gawain ignored him, gazing at the salt cellar or the window for minutes at a time and stolidly chewing.
[ترجمه گوگل]برادرش گاواین به او توجهی نکرد و دقایقی به انبار نمک یا پنجره خیره شد و گیج‌آمیز جوید
[ترجمه ترگمان]نگاهش به او خیره شده بود و به سرداب و پنجره و یا پنجره خیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He of the black gown again emerged from the shadows and paced stolidly on behind her.
[ترجمه گوگل]او که لباس مشکی پوشیده بود دوباره از سایه بیرون آمد و با احتیاط پشت سر او قدم زد
[ترجمه ترگمان]دوباره لباس سیاه بر تن کرد و از میان سایه ها بیرون آمد و با بی اعتنایی به پشت سر خود به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He said & quot ; no & quot ; stolidly.
[ترجمه گوگل]او گفت, quot; نه, quot; به طرز سرسام آوری
[ترجمه ترگمان]با لحنی خشک و خشک گفت: نه، نه، نه، نه، نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• unemotionally, impassively

پیشنهاد کاربران

با بیتفاوتی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : stolidity
✅️ صفت ( adjective ) : stolid
✅️ قید ( adverb ) : stolidly
رک و راست، بی رودربایستی، بی پرده، بی مقدمه، لامحاله، به ناچار، لاجرم،

بپرس