sloppy

/sˈlɑːpi//ˈslɒpi/

معنی: کثیف، شلخته، درهم و برهم، نا مرتب
معانی دیگر: ولنگار، لچر، بد لباس، شورتی، بی دقت، سر هم بندی شده، بد ساخت، حاکی از شلختگی، شورتی گرانه، ناشی گرانه، سرسری، پوشیده از گل و لای یا برف آبکی، برفابی، گلی، گلابی، گل آلود، خیس و کثیف

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: sloppier, sloppiest
مشتقات: sloppily (adv.), sloppiness (n.)
(1) تعریف: wet or muddy.

- sloppy roads
[ترجمه Mrjn] جاده های گل آلود
|
[ترجمه گوگل] جاده های شلوغ
[ترجمه ترگمان] جاده های کج و معوج،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: thin and liquid in consistency.

- sloppy mashed potatoes
[ترجمه گوگل] پوره سیب زمینی شلخته
[ترجمه ترگمان] پوره سیب زمینی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: poorly kept; messy or untidy.
متضاد: shipshape, tidy, trim
مشابه: disheveled, messy, slovenly, untidy

- a sloppy bedroom
[ترجمه حسین ربیعی] اتاق خواب نامرتب
|
[ترجمه سلوا] اتاق شلوغ پلوغ
|
[ترجمه گوگل] یک اتاق خواب درهم و برهم
[ترجمه ترگمان] اتاق خواب بی دقت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: careless, inattentive, or inferior.
متضاد: careful, cunning, exact
مشابه: careless, perfunctory, ragged, remiss, shabby, slipshod, slovenly

- sloppy service
[ترجمه گوگل] سرویس درهم و برهم
[ترجمه ترگمان] سرویس sloppy
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a sloppy piece of work
[ترجمه گوگل] یک قطعه کار شلخته
[ترجمه ترگمان] یه کار بی دقت انجام بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: excessively emotional.

- sloppy sentiments
[ترجمه گوگل] احساسات شلخته
[ترجمه ترگمان] احساسات درهم و برهم …
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. sloppy repair
تعمیر ناشیانه

2. sloppy writing
نگارش سرهم بندی شده

3. a sloppy student
شاگرد شورتی

4. Mother constantly picked at him for being sloppy.
[ترجمه گوگل]مادر مدام او را به خاطر شلختگی سرزنش می کرد
[ترجمه ترگمان]مادر مدام او را گول می زد که بی احتیاط باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She's always criticizing her husband for being sloppy.
[ترجمه گوگل]او همیشه از شوهرش به خاطر شلختگی انتقاد می کند
[ترجمه ترگمان]همیشه از شوهرش انتقاد می کند که شلخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His written reports are incredibly sloppy.
[ترجمه گوگل]گزارش های مکتوب او فوق العاده شلخته است
[ترجمه ترگمان]گزارش های کتبی او به طور باور نکردنی درهم و برهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My boss criticized my sloppy personal appearance.
[ترجمه گوگل]رئیس من از ظاهر شخصی درهم و برهم من انتقاد کرد
[ترجمه ترگمان]رئیسم از ظاهر شخصی نامنظم من انتقاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has little patience for sloppy work from colleagues.
[ترجمه گوگل]او برای کارهای شلخته همکاران صبر کمی دارد
[ترجمه ترگمان]او صبر و شکیبایی زیادی برای کار نامنظم از سوی همکاران خود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The film is a sloppy romance.
[ترجمه گوگل]فیلم یک عاشقانه شلخته است
[ترجمه ترگمان]فیلم یک رابطه عاشقانه نامنظم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's ideal for people who like a sloppy movie.
[ترجمه گوگل]برای افرادی که یک فیلم شلخته را دوست دارند ایده آل است
[ترجمه ترگمان]این برای مردمی که شبیه یه فیلم مزخرف هستند ایده آل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It appalled me to see such sloppy work.
[ترجمه گوگل]دیدن چنین کارهای شلخته ای برایم وحشتناک بود
[ترجمه ترگمان]این کار من را به وحشت انداخت که این کار کثیف را ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Spelling mistakes always look sloppy in a formal letter.
[ترجمه گوگل]اشتباهات املایی همیشه در یک نامه رسمی شلخته به نظر می رسند
[ترجمه ترگمان]اشتباه ات هجی کردن همیشه در یک حرف رسمی نامرتب به نظر می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ann was dressed in a sloppy brown sweater.
[ترجمه گوگل]آن یک ژاکت قهوه ای درهم و برهم پوشیده بود
[ترجمه ترگمان]آن لباس زیر پیراهن قهوه ای رنگی پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If you do such sloppy work again, I promise I'll fail you.
[ترجمه گوگل]اگر دوباره چنین کارهای شلخته ای انجام دهید، قول می دهم که شما را شکست خواهم داد
[ترجمه ترگمان]اگر دوباره چنین کاری را انجام بدهی، قول می دهم که تو را از دست بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Your work is sloppy.
[ترجمه گوگل]کار شما شلخته است
[ترجمه ترگمان]کار تو درهم و برهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کثیف (صفت)
nasty, mussy, dirty, bedraggled, filthy, messy, squalid, smeary, sloppy, grubby, impure, scabious, lousy, sordid, grimy, wild and woolly, mucky, soapless, smoochy

شلخته (صفت)
blowzy, sloppy, grubby, slovenly, frumpy, slipshod, frowsy, sordid, frowzy, frumpish, sloven

درهم و برهم (صفت)
intricate, desultory, turbid, sloppy, topsy-turvy, untidy, unorganized, woebegone, tangly

نا مرتب (صفت)
disordered, irregular, disheveled, sloppy, untidy, unequal

انگلیسی به انگلیسی

• slovenly, untidy; careless; wet, slushy, muddy; oversentimental, silly (informal); unappetizing; splashed with liquid
something that is sloppy is messy and careless; an informal word.
you can say that something is sloppy when you think it is extremely sentimental.

پیشنهاد کاربران

sloppy food یا sloppy joe
نوعی غذای محبوب در کشور آمریکاست که بر پایهٔ گوشت گاو به همراه ادویه های مخصوص در نان گرد برگر سرو میشود. این غذا حالتی آبکی و اصطلاحاً شُل و وِل دارد و نوعی غذای ناسالم در امور ورزشی محسوب میشود. به طوریکه وعده های حاوی این غذا برای ورزشکاران وعده های تقلب یا Cheat meal محسوب میشوند. به تصویر آن در ذیل دقت نمایید:
...
[مشاهده متن کامل]

sloppy
Adjective :
۱ - احساسات عاشقانه عمیق و احمقانه
به عنوان نمونه :
The film is a sloppy romance
۲ - شُل و وِل
نه چندان سخت و محکم
به عنوان نمونه :
sloppy jelly
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/sloppy
در مورد لباس/شلخته و نامرتب
مخالف neat and tidy
شلم شوربا
adjective
1 : not careful or neat : showing a lack of care, attention, or effort
◀️a sloppy effort/essay
◀️sloppy handwriting
◀️Your work has been very sloppy lately
2 informal : romantic in a foolish or exaggerated way
...
[مشاهده متن کامل]

◀️a sloppy love song
3 : containing or involving a lot of liquid or too much liquid
sloppy food
◀️a sloppy mixture/kiss
You sloppy piece of shit
۱. بی دقت و سر به هوا
۲. رومانتیک و احساسی طوریکه حال آدمو به هم میزنه
۳. خیس و مرظوب و آبکی

بی احتیاطی
خیلی خیس و مرطوب - آبکی
یه مثال مثبت هیجده :
Sloppy blowjob : ساک پرتف
بی دقت - فاقد حواس جمع - سر به هوا
Another sloppy pass like that might lose them the whole match
خیس
1 - untidy, messy, out of order
2 - excessively or abnormally emotional, overemotional
3 - not fitting closely, loos hanging
At times he was tentative, others downright sloppy.
شلخته
ناپسند، بی دقت، شورتی مورتی
شلخته
کثیف
نا مرتب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس